چگونگی شخصیت مختار ثقفی نزد اهل سنت و جماعت

الحمدلله،

مختاربن ابی عبید ثقفی از مردم طائف است. وی در سال یکم هجرت متولد شد. در زمان خلافت عمر رضی الله عنه همراه پدر خود(عبید) به مدینه رفت.

او در زمره کسانی بود که از کوفه به حسین بن علی نامه نوشت. سه سال بعد از واقعه کربلا در سال ۶۴ هجری به خونخواهی حسین بن علی و یارانش در کوفه به پاخواست و با تجهیز و جمع آوری سپاهی، قاتلان و مسببان واقعه کربلا از جمله شمر، خولی و عبدالله ابن زیاد را کشت. اما به دلیل پشتیبانی موالی (اسیران آزاد شده) خصوصاً اسیران دیلمی کوفه و دعاوی اعتقادی کفر آمیز به قتل رسید. در حقیقت طی جنگی که بین یاران مختار و مصعب بن زبیر حاکم بصره و برادر عبدالله بن زبیر رضی الله عنه درگرفت، مصعب سپاه مختار را شکست داد و مختار را کشت .مدت حکومت مختار، یکسال و نیم (۱۸ ماه ) بود و در ۱۴ رمضان سال ۶۷ هجری قمری در سن ۶۷ سالگی کشته شد.

علامه ابن خلدون می گویند: “«به گروهی (از شیعیان) غالی گفته می شود. آنها برای اثبات الوهیت ائمه از مرز عقل و ایمان هم تجاوز می کنند. به گفته آنان ائمه بشر بودند اما دارای صفات الوهیت بودند؛ یا که خدا در لباس بشریت به اندروشان حلول کرده است. این «عقیده حلول» در اصل، عقیده نصرانی ها درباره عیسی علیه السلام است. علی رضی الله عنه، معتقدین به چنین عقیده ای را در آتش سوزانیده بود. وقتی که محمد بن الحنیفه اطلاع یافت که مختار بن عبید ثقفی چنین عقائدی دارد با کلماتی واضح بر او لعنت فرستاد و بیزاری خویش را از او اعلام کرد.” (مقدمه ابن خلدون ۲/۵۹۰ تحقیق دکتر عبدالواحد وافی)

اما مختار از نظر اهل سنت فردی زندیق بود و عقاید باطل او این امر را تایید می کند، چنانکه علامه ابن خلدون به آن اشاره نموده اند.
چون مختار ثقفی انسانی دروغگو و فریبکاری بود که خونخواهی حسین رضی الله عنه را بهانه ای برای گردآوری طرفدار و سپاه برای خود ساخت تا به قدرت و مقام برسد. و پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم قبلا از وجود چنین کذابی اطلاع داده بود، چنانکه در حدیث صحیحی پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر دادند: «سیکون فی ثقیف کذاب ومبیر». مسلم، ۴/۱۹۱۷٫

یعنی: در قبیله ثقیف شخصی کذاب و شخص هلاک‌کننده ظهور خواهند کرد.

شخص کذاب همین مختار بن ابی‌عبید بوده، و هلاک‌کننده و سفاک نیز حجاج بن یوسف ثقفی بوده است.

وقتی که حجاج ثقفی عبدالله ابن زبیر رضی الله عنه را شهید کرد، کسی را فرستاد تا أسماء بنت ابوبکر صدیق مادر عبدالله بن زبیر را بطلبند، اما أسماء خودداری کرد، قاصد حجاج به نزد او بازگشت، حجاج به قاصدش گفت دوباره به نزد او بازگرد و به او بگو به نزد من می آیی یا اینکه کسی را بفرستم تا موهای سرت را بگیرد و کشان کشان به نزد من آورد؟ اما باز أسماء خودداری کرد و گفت: نمی روم تا اینکه کسی را بفرستد تا مرا کشان کشان ببرد، حجاج وقتی این شهامت را دید ناچار شد خود به نزد اسماء برود، وقتی به نزدش آمد خطاب به او گفت: کار من در مقابل (فرزندت) دشمن خدا را چگونه دیدی؟ اسماء فرمود: می بینم که دنیای او را خراب کردی، و او هم آخرت تو را خراب کرد، خبردار شده ام که به او گفتی ای فرزند صاحب دو کمربند! بخدا سوگند که من صاحب دو کمربند هستم، کمر بند خود را دو نیمه کردم و با نیمه ای آذوقه ی رسول خدا صلی الله علیه و سلم و ابوبکر را (در سفر هجرت) محکم بستم و نیم دیگر را برای خود گذاشتم. همانا که از رسول الله صلی الله علیه و سلم شنیدم که می فرمود: «أَنَّ فِی ثَقِیفٍ کَذَّابًا وَمُبِیرًا». (همانا در قبیله ثقیف شخصی بسیار دروغگو و شخصی بسیار خونریز خواهند آمد)، اما بسیار دروغگو را دیدیم، و بسیار خونریز را گمان نمی کنم کسی غیر از تو باشد. سپس حجاج برخاست و رفت. صحیح مسلم (۲۵۴۵).

امام نووی رحمه الله در شرح ابن حدیث می گوید: « گفته ی أسماء که فرمود: اما بسیار دروغگو را دیدیم، مقصود وی مختار بن ابی عبید ثقفی می باشد، که شخصی بسیار دروغگو بود، و از قباحت ها و رسوائی های وی این بود که ادعا می کرد که جبرئیل علیه السلام به نزد او می آید. و مورد اتفاق علما می باشد که مراد از بسیار دروغگو مختار بن ابی عبید و مراد از بسیار خونریز حجاج بن یوسف می باشد».

آری! مختار ثقفی شخصی کذاب بود که حتی ادعای نبوت کرد، به عبدالله بن عمر رضی الله عنهما که مختار برادر زن وی بود گفته شد: مختار می گوید که به وی وحی می شود، ابن عمر رضی الله عنهما فرمود: بخدا سوگند راست می گوید، مگر نه این است که خداوند می فرماید: {وَإِنَّ ٱلشَّیَـٰطِینَ لَیُوحُونَ إِلَیٰ أَوْلِیَآئِهِمْ لِیُجَـٰدِلُوکُمْ} همانا که شیاطین به دوستداران خود وحی می کنند.

از دروغهای مختار کذاب این بود که صندلی بزرگ و مجللی را آراسته بود و آنرا بر اسب و قاطر سوار می کرد و ادعا می کرد که این صندلی با تابوت بنی اسرائیل برابر است و نیز وقتی جبرئیل به نزدش می آید بر این صندلی می نشیند.

با وجود آنکه مختار پرچم خونخواهی حسین رضی الله عنه را برافراشت، اما در واقع او هیچگاه اهل بیت را دوست نداشته است، چنانکه هنگامی که حسن رضی الله عنه با لشکریانش در مدائن اتراق نمود، فردی، بانگ برداشت که قیس بن سعد رضی الله عنه کشته شد. آنجا بود که سپاهیان حسن، در هم آمیختند و هرج و مرج زیادی در لشکر افتاد و بدین سان هویت واقعی اهل عراق که به بی‌ثباتی و بی‌وفایی شهره بودند، برملا گشت. چنانچه به خیمه‌ی حسن رضی الله عنه یورش بردند و آن را غارت کردند؛ حتی بر سرِ زیرانداز امام حسن رضی الله عنه با هم به نزاع پرداختند و آن بزرگوار را زخمی نمودند. بدین ترتیب حادثه‌ای شگفت‌انگیز رخ داد که شاهد خوبی برای بیان هویت واقعی افراد مذکور بود. در آن زمان سعد بن مسعود ثقفی، والی مدائن بود که پیشتر توسط علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه به این سِمَت گمارده شده بود. در همین گیرودار برادرزاده‌ی سعد بن مسعود، یعنی مختار بن ابو‌عبید بن مسعود که در سنین جوانی به سر می‌برد نزد سعد بن مسعود آمد، مختار به او گفت: آیا می‌خواهی هم ثروتمند گردی و هم مهتر و بزرگ همه؟ ابن مسعود ثقفی گفت: آری. اما باید چه کاری انجام دهم؟ گفت: حسن بن علی رضی الله عنه را دستگیر کن و او را به معاویه تحویل بده! ابن مسعود ثقفی گفت: لعنت و نفرین خداوند بر تو باد. آیا می‌خواهی من به نوه‌ی رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم یورش ببرم و او را دستگیر کنم؟ براستی که تو، آدم پست و فرومایه‌ای هستی!. تاریخ طبری (۵/۱۵۹).

حتی همین مختار ثقفی کسی بود که ادعای پیروی از محمد بن حنفیه (پسر علی رضی الله عنه) را می کرد و بسیار در حق او غلو می نمود و بظاهر قائل به امامت وی بود و او را مهدی می پنداشت، اما وقتی به گوش محمد بن حنفیه رسید و خواست برا

ی انکار مختار نزد او در کوفه برود، مختار وقتی شنید محمد بن حنفیه عزم کوفه نموده است ، پست و مقام و جان خود را در خطر دید لهذا گفت: یکی از نشانه های مهدی این است که اگر با شمشیر ضربه ای بر وی وارد شود او را ضرری نخواهد رسید، محمد بن حنفیه پس از شنیدن این خبر دریافت که مختار قصد جان او نموده است لهذا از تصمیم خود خودداری نمود.

پس اگر اهل سنت مختار را بد می پندارد، چون او انسانی فریبکار و دروغگو بود و در زیر سایه دفاع از اهل بیت برای خود قدرت و مقامی کسب کرده بود و فکر حکومت در سر داشت.

او قصد کشتن محمد بن حنفیه پسر علی ابن ابیطالب و نوه رسول خدا صلی الله علیه وسلم را کرد، اما شیعیان با توجه به روایات ساخته شده در تمجید و مدح مختار که توسط همین پیروان و سربازان مختار جعل شده، اکنون وی را قهرمان می دانند!!

نوبختی از علمای شیعه در کتاب خود “فرق الشیعه” بهنگام ذکر فرقه ی کیسانیه که منسوب به مختار کذاب است می نویسد: «و گروهی معتقد به امامت محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابیطالب شدند که در روز بصره ( جنگ جمل) پرچمدار پدرش بود. جدا از دوبرادرش( حسن و حسین) و علت نامگذاری این گروه به کیسانیه این بود که رئیسشان مختار بن ابی عبید ثقفی بود که کیسان لقب داشت، و او همان کسی است که به خونخواهی حسین برخاست و از قاتلان او انتقام گرفت، و ادعا می کرد محمد بن حنفیه او را به این کار امر نموده است و امام و جانشین پدرش می باشد ، و گفته شده سبب ملقب شدن مختار به کیسان این بوده که رئیس لشکرش کیسان نام داشت، و در قول و عمل و قتل از مختار تندروتر بود، و ادعا می کرد که محمد بن حنفیه وصی و جانشین علی بن ابیطالب می باشد و مختار نائب اوست و پس از آن ادعا می کرد که از جانب خدا به مختار وحی می شود».

در پایان ذکر این نکته مهم است که: سخنانی که اهل سنت در مورد مختار می گویند بمنزله دفاع از قاتلان حسین رضی الله عنه نیست که توسط مختار کشته شدند، بلکه همانگونه که شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می فرماید: لعنت خدا بر کسی که حسین را به شهادت رساند و کسی که بدان امر نمود و کسی که بدان راضی شد. “منهاج السنه”

والله اعلم

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …