۱- تعریف لغوی و اصطلاحی شفاعت:
واژه شفاعت در زبان عربی به معنی: وسیله و درخواست آمده است۱٫
و در اصطلاح شریعت نیز به معنی: وساطت و میانجیگری به منظور جلب منفعت یا دفع مضرت از کسی است. بیشترین کاربرد این اصطلاح در زمینه پشتیبانی یک نفر فرادست از فردی فرودست و پایین مرتبه میباشد.
یکی از موارد شفاعت این است که مسلمانی دست به سوی آسمان بلند کرده و برای برادر دینیش – خواه در دنیا یا در آخرت – دعای هدایت، دفع مضرات و بخشش گناهان را بکند، زیرا شفاعت یکی از اسباب جلب رحمت و مهربانی پروردگار مهرورز است که خداوند بدین وسیله بندگان موحدش را مورد رحمت و مغفرت خویش قرار میدهد.
شفاعت و میانجیگری انسان پیش هم نوعان خود با شفاعت وی نزد آفریدگار تفاوت بنیادین دارد، زیرا گاهی انسانها وساطت دیگران را بخاطر مصلحت، ترس و جلب دوستی و محبت آنان میپذیرند، ولی پروردگار مهربان بسیار توانمند و بی نیاز از مخلوقات است و تنها وساطت و درخواست کسانی را میپذیرد که مورد تایید خودش بوده و در مسیر صحیح بندگی حرکت کرده باشند.
شیخ الاسلام ابن تیمیه در این زمینه مینویسد :
شفاعت انسانها پیش یکدیگر بخاطر یاری کردن فردی است که شفاعت برایش انجام شده و بدون اجازه گرفتن از طرف قضیه صورت میگیرد، و او نیز بخاطر نیاز و یا ترسش از او مجبور به پذیرش آن میگردد، حال آنکه پروردگار متعال بی نیاز از همه بندگان بوده و شفاعت و وساطت افراد را نیز پس از کسب اجازه از وی پذیرفته و نحوه شفاعت و درخواست را هم به فرد شفاعت کننده آموزش میدهد.
۲- چه کسانی میتوانند شفاعت کنند؟
تنها کسانی میتوانند در روز قیامت لب به سخن بگشایند که پروردگار بدانها اجازه دهد، و افرادی از شفاعت و درخواستهای ارائه شده از سوی بندگان برگزیده برخوردار میگردند که خداوند از ایشان خشنود بوده و اجازه دهد برایشان دعا شود:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقره: ۲۵۵]
(کیست آن که در پیشگاه او میانجیگری کند مگر با اجازه او؟).
این هم نشانه اوج شکوه و جلال خداوند است که به هیچ وجه اجازه نمیدهد هر فردی جرأت حرف زدن را داشته و برای هر کسی شفاعت کند.
در جایی دیگر میفرماید:
﴿یَوۡمَئِذٖ لَّا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَهُ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَرَضِیَ لَهُۥ قَوۡلٗا١٠٩﴾ [طه: ۱۰۹]
(در آن روز شفاعت (هیچ کسی) سودی نمیبخشد، مگر (شفاعت) کسی که خداوند مهربان به او اجازه دهد و گفتارش را بپسندد).
یعنی در روز آخرت هیچ کس حتی پیامبران هم بدون کسب اجازه از خداوند نمیتوانند لب به سخن بگشایند، چنانکه در اواخر سوره نبأ با تعبیری دیگر میفرماید:
﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلرُّوحُ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَهُ صَفّٗاۖ لَّا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنۡ أَذِنَ لَهُ ٱلرَّحۡمَٰنُ وَقَالَ صَوَابٗا٣٨﴾ [النبأ: ۳۸]
(در آن روزی که جبرئیل و فرشتگان به صف میایستند، و هیچ کدام زبان به سخن نمیگشایند، مگر کسی که خداوند مهربان بدو اجازه دهد و او نیز سخن راست و درست بگوید).
۳- شرایط شفاعت:
شفاعت دو شرط اساسی دارد که تحقق آنها لازم و گریز ناپذیر است، زیرا – چنانچه قبلا اشاره کردیم – شفاعت کردن پیش خدا با شفاعت نزد مخلوقات تفاوت ریشهای دارد و خداوند تنها شفاعت افراد مورد تایید خود و برای اشخاص شایسته میپذیرد، و اینک توضیح این شرایط:
شرط اول:
شرط نخست از شرایط شفاعت اجازه رسمی پروردگار به شخص شفاعت کننده است، از این رو هر کسی نمیتواند مقام شفاعت را احراز نماید، بلکه خداوند برخی از بندگان ارجمند خود را برگزیده و تاج زرین و پرافتحار شفاعت را بر سرشان مینهد:
﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَشۡفَعُ عِندَهُۥٓ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ﴾ [البقره: ۲۵۵]
﴿۞وَکَم مِّن مَّلَکٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن یَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرۡضَىٰٓ٢۶﴾ [النجم: ۲۶]
(چهبسیار فرشتگانی که در آسمانها هستند و (با وجود عظمت و بزرگواریشان) شفاعت ایشان سودی نمیبخشد و کاری نمیسازد، مگر بعد از آنکه خدا بخواهد به کسی (که شفیع است) اجازه دهد، و (از مشفوعٌله) راضی و خوشنود گردد).
پیامبر اکرم ج نیز در این زمینه ضمن بیان مفصل شفاعت روز آخرت میفرماید:
«فأستأذن علی ربی فیؤذن لی و یلهمنی محامد أحمده بها. ..».
(از پروردگارم کسب اجازه مینمایم و او نیز ضمن اجازه دادن تعبیرات سپاس آمیزی را به من الهام میکند).
شرط دوم:
شرط دوم خشنودی پروردگار حکیم از مشفوع له و اجازه درخواست و دعا در حق وی میباشد، از این رو خداوند تنها از کسانی راضی است که فرمانبردار اوامر انسان ساز وی بوده و از نافرمانیها و کجرویها پرهیز نموده باشد:
﴿َلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾ [الأنبیاء: ۲۸]
(و آنان هرگز برای کسی شفاعت نمیکنند مگر برای آن کسی که (بدانند) خدا از او خوشنود است).
﴿مَا لِلظَّٰلِمِینَ مِنۡ حَمِیمٖ وَلَا شَفِیعٖ یُطَاعُ١٨﴾ [غافر: ۱۸]
(ستمگران نه دارای دوست دلسوزند، و نه دارای میانجیگری که میانجی او پذیرفته گردد).
۴- اقسام شفاعت:
شفاعت در روز آخرت به دو نوع تقسیم میشود:
الف) شفاعت ویژه پیامبر بزگوار اسلام ج (شفاعت بزرگ).
ب) شفاعت سایر برگزیدگان.
و اینک توضیحاتی پیرامون هر یک از آنها:
۱- شفاعت بزرگ:
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد پیامبر اکرم ج در روز آخرت شفاعت بزرگ است که ایشان را در این امر – به لحاظ برخورداری از جایگاه و منزلت خاص نزد پروردگار- بر سایر پیامبران برتری داده است، این نوع شفاعت همان مقام ستودهای است که قرآن کریم راجع بدان میفرماید:
﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا٧٩﴾ [الإسراء: ۷۹]
(باشد که (در پرتو این عمل) خداوند تو را به مقام ستودهای (و مکان برجستهای در دنیا و آخرت که موجب ستایش همگان باشد) برساند (و مقام شفاعت کبری را به تو ارمغان دارد).
شفاعت کبری وقتی تحقق مییابد که مردم در میدان جان فرسای محشر به اوج ناراحتی رسیده و قدرت ایستادن و منتظر شدن را از دست داده اند؛ و لذا آرزو دارند پروردگار مهربان داوری و حسابرسی را آغاز و ایشان را از این شرایط سخت و کمرشکن که جوانها را پیر و دلها را لبریز از ترس و رعب میکند، نجات دهد، از این رو پیش پدر بزرگشان آدم÷ رفته تا وی کاری از پیش ببرد و نزد خدا شفاعت نماید، ولی او آنان را پیش نوح÷ میفرستد، وی نیز از قبول این مسؤلیت خطیر سرباز زده و آنها را پیش ابراهیم که به تنهایی یک امت بوده، میفرستد، او هم از پذیرش آن امتناع ورزیده و موسی÷ را به ایشان پیشنهاد میکند، چون او طرف گفتگوی مستقیم خداوند بوده و تحت نظارت و رعایت پروردگار پرورش یافته است، ولی وی نیز شهسوار این میدان نیست و عیسی÷ را به ایشان پیشنهاد مینماید، او هم از برعهده گرفتن این کار سنگین ممانعت به عمل آورده و همه پیامبران در توجیه موضع گیری خویش میگویند: خداوند قادر متعال امروز به حدی خشمگین است که هیچ گاه چنین نبوده و هرگز هم آن اندازه خشمگین نخواهد شد و لذا عیسی نیز مردم را پیش پیامبر اسلامج حواله کرده و میفرماید: بروید پیش محمد بن عبد الله که وی شایسته احراز این مقام با عظمت و والا است. وقتی نزد او میروند در پاسخ ایشان میفرماید: این کار برعهده من است و میتوانم آن را انجام دهم، و لذا پیش پروردگار شفاعت نموده و ایشان نیز حساب و کتاب را شروع میکنند.
۲- شفاعت عمومی:
این نوع شفاعت همه بندگان برگزیده – اعم از پیامبران، فرشتگان و مؤمنان – مشروط به صدور فرمان از سوی پروردگار را در بر میگیرد، ابو سعید خدریس در این زمینه از پیامبر خدا ج روایت میکند:
«فیقول الله تعالی: شفعت الملائکه، و شفع النبیون، و شفع المؤمنون و لم یبق إلا أرحم الراحمین، فیقبض قبضه من النار، فیخرج منها قوما لم یعملوا خیرا قط قد عادوا حِمما».
(خداوند متعال میفرماید: هر کدام از فرشتگان، پیامبران و مؤمنان شفاعت خود را انجام دادند و جز مهربانترین مهربانان کسی نمانده است، آنگاه وی نیز گروهی از مردم را که تبدیل به زغال شدهاند، از آتش دوزخ بیرون میآورد).
شفاعت مزبور در حق مؤمنان موحدی صورت میگیرد که مرتکب گناهان بزرگ شده و پس از تعذیب به مقتضای کردارهای پلید و تبدیل شدن به زغال به فرمان پروردگار از دوزخ بیرون میآیند، برخی از ایشان پیش از مجازات کامل بر اثر رحمت و مهربانی سرشار خداوند از آتش سوزان و دردناک جهنم رهایی خواهند یافت، ابو سعید خدریس در این خصوص از پیامبر ج نقل مینماید:
«أما اهل النار الذین هم أهلها فلا یموتون و لا یحیون، و لکن أناس (أو کما قال) تصیبهم النار بذنوبهم أو قال: بخطایاهم فیُمیتهم إمامه حتی إذا صاروا فحما أذن فی الشفاعه».
(کسانی که برای همیشه در دوزخ هستند نه میمیرند و نه زنده میمانند ولی مردمانی بر اثر گناهان یا خطاهایشان به گونهای در دوزخ میسوزند که تبدیل به زغال خواهند گشت و سپس اجازه شفاعت برایشان داده میشود).
جای تعجب نیست مهربانی پروردگاری که رحمتش همه چیز را شامل شده و خودش را رحمن و رحیم نامیده، این افراد گناهکار را نیز – که همواره آرزومند مهربانی خداوند بودهاند در بر گیرد، چون آنان همیشه این حدیث ابو هریرهس از زبان پیامبر ج را نصب العین خویش قرار داده بودند که میفرماید:
«جعل الله الرحمه مائه جزء فأمسک عنده تسعه و تسعین و أنزل فی الارض جزءا واحدا، فمن ذالک الجزء یتراحم الخلائق، حتی ترفع الدابه حافرها عن ولدها خشیه أن تصیبه».
(خداوند رحمتش را به صد قسمت تقسیم کرده که نود و نه بخش از آن را نزد خویش باقی گذاشته و تنها یک قسمت را به دنیا فرستاده است، مهربانی مردم با یکدیگر و حمایت حیوانات از بچههایشان نیز از این یک قسمت نشأت میگیرد).
«إن لله تعالی مائه رحمه، أنزل منها رحمه واحده بین الجن و الانس و البهائم و الهوامّ، فبها یتعاطفون، و بها یتراحمون، و بها تعطف الوحش علی ولدها، و أخّر الله تسعا و تسعین رحمه، یرحم بها عباده یوم القیامه»
(بی گمان خداوند دارای صد قسمت رحمت است که یک قسمت از آنها را میان پری، انسان، حیوانات و حشرات تقسیم کرده و بدین وسیله با یکدیگر و بچههای خود مهرباناند، نود و نه قسمت دیگر را به آخرت واگذار کرده که در آنجا بندگانش را مشمول آن قرار دهد).
بنابراین، لازم است هر مسلمانی از سر بیم و امید پروردگار مهربان را بندگی کرده و از موجبات خشم خدا و آتش دوزخ پرهیز نماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ قُوٓاْ أَنفُسَکُمۡ وَأَهۡلِیکُمۡ نَارٗا وَقُودُهَا ٱلنَّاسُ وَٱلۡحِجَارَهُ﴾ [التحریم: ۶]
(ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخی بر کنار دارید که افروزینه آن انسانها و سنگها است).
ولی با وجود این نباید از رحمت و مهرورزی پروردگار نومید شد و باید همواره چشم انتظار رحمتی بود که همه چیز را در بر میگیرد، ابن عمرب در این رابطه حدیثی از پیامبر بزرگوار روایت میکند که:
«قَدِمَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج بِسَبْىٍ فَإِذَا امْرَأَهٌ مِنَ السَّبْىِ تَبْتَغِى إِذَا وَجَدَتْ صَبِیًّا فِى السَّبْىِ أَخَذَتْهُ فَأَلْصَقَتْهُ بِبَطْنِهَا وَأَرْضَعَتْهُ فَقَالَ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ : أَتَرَوْنَ هَذِهِ الْمَرْأَهَ طَارِحَهً وَلَدَهَا فِى النَّارِ. قُلْنَا: لاَ وَاللَّهِ وَهِىَ تَقْدِرُ عَلَى أَنْ لاَ تَطْرَحَهُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: لَلَّهُ أَرْحَمُ بِعِبَادِهِ مِنْ هَذِهِ بِوَلَدِهَا».
(گروهی از زنان اسیر پیش پیامبر آورده شد، زنی با سرعت آمد و بچهای را از میان اسرا برداشت و وی را به سینهاش چسپاند و شیرش داد، پیامبر ج فرمود: آیا تصور میکنید این زن بچهاش را در آتش اندازد؟. گفتیم: نه. فرمود: خداوند نسبت به بندگانش مهربانتر از این زن است).
از این رو باید مسلمانان در راستای جلب خشنودی و مهربانی پروردگار، اوامر انسان ساز وی را اجرا و از نافرمانیهایش پرهیز نمایند تا سرافراز دنیا و آخرت شوند:
﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰهَ وَٱلَّذِینَ هُم بَِٔایَٰتِنَا یُؤۡمِنُونَ١۵۶﴾ [الأعراف: ۱۵۶]
(و رحمت من هم همهچیز را در برگرفته (و در این سرای شامل کافر و مؤمن میگردد، امّا در آن سرای) آن را برای کسانی مقرّر خواهم داشت که پرهیزگاری کنند و زکات بدهند و به آیات (کتابهای آسمانی و نشانههای گسترده جهانی) ایمان بیاورند).
چه کسانی از شفاعت پیامبر بهره مند میشوند:
چنانچه توضیح دادیم تنها بندگان مخلص و یکتاپرست از شفاعت عمومی پیامبران، فرشتگان و مؤمنان برخوردار خواهند گشت، ابو هریرهس میگوید:
«قلت یا رسول الله من أسعد الناس بشفاعتک یوم القیامه؟ قال رسول الله : لقد ظننت یا أبا هریره أن لا تسألنی عن هذا الحدیث أحد أول منک لما رأیت من حرصک على الحدیث اسعد الناس بشفاعتی یوم القیامه من قال لا إله إلا الله خالصا من قلبه أو نفسه».
(از پیامبر خدا ج پرسیدم: چه کسی در روز آخرت بیش از همه از شفاعت تو بهره مند خواهد شد؟ فرمود: میدانستم تو که بسیار علاقه مند سخنانم هستید پیش از همه در این باره از من سؤال میکنید، بهره مندترین مردم از شفاعتم در روز قیامت کسی است که مخلصانه اعتقاد توحیدی را گردن نهاده باشد).
همه یکتاپرستان به امید خدا از این نوع شفاعت بهره مند خواهند گشت، چون ابو هریرهس در این راستا از پیامبر ج روایت میکند:
«لکل نبی دعوه مستجابه، فتعجل کل نبی دعوته، و إنی اختبأت دعوتی شفاعه لأمتی یوم القیامه، فهی نائله ان شاء الله تعالی من مات من أمتی لا یشرک بالله شیئا».
(برای هر کدام از پیامبران درخواستی پذیرفتنی در نظر گرفته شده که همه ایشان از آن استفاده کردهاند، ولی من آن را برای شفاعت امتم در قیامت پنهان نمودهام و به امید خدا تمامی موحدان از آن برخوردار میگردند).
ابن القیم الجوزیه در تحلیل حدیث بالا مینویسد:
این حدیث جای بسی تامل است که پیامبر خدا ج برخورداری از شفاعت آخرت را به توحید بی شائبه منوط کرده است، حال آنکه مشرکین معتقدند پذیرش شفاعت در گرو اتخاذ اسباب و وساطت بندگان نهفته است، و لذا پیامبر بزرگوار این معیار کاذب را فاقد ارزش و اعتبار ذاتی دانسته و اعلام میفرماید که تنها توحید و یکتاپرستی و بندگی بیشائبه برای خداوند خالق آمر به داد انسانها رسیده و پروردگار اجازه شفاعت برایشان صادر میفرماید، از این رو مشرکین در منجلاب جهل و نادانی فرورفتهاند که خداوند را به پادشان و فرمانروایان دنیا تشبیه کردهاند، غافل از آنکه پروردگار بسی والاتر از چنان گمانها بوده و هیچ کس بدون اجازه او و جز برای افراد مورد تاییدش نمیتواند شفاعت نماید.
«ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَیُقَالُ لِى یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ وَسَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَقُولُ رَبِّ أُمَّتِى أُمَّتِى. فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَمَنْ کَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّهٍ مِنْ بُرَّهٍ أَوْ شَعِیرَهٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنْهَا. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثُمَّ أَرْجِعُ إِلَى رَبِّى فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَیُقَالُ لِى یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ وَسَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. َأَقُولُ أُمَّتِى أُمَّتِى. فَیُقَالُ لِى انْطَلِقْ فَمَنْ کَانَ فِى قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنْهَا. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثُمَّ أَعُودُ إِلَى رَبِّى فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَیُقَالُ لِى یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ وَسَلْ تُعْطَهْ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أُمَّتِى أُمَّتِى. فَیُقَالُ لِى انْطَلِقْ فَمَنْ کَانَ فِى قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِنْ مِثْقَالِ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثم أرجع إلی ربی فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا فَیُقَالُ لِى یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ وَسَلْ تُعْطَ وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ یَا رَبِّ ائْذَنْ لِى فِیمَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. قَالَ لَیْسَ ذَاکَ لَکَ – أَوْ قَالَ لَیْسَ ذَاکَ إِلَیْکَ – وَلَکِنْ وَعِزَّتِى وَکِبْرِیَائِى وَعَظَمَتِى لأُخْرِجَنَّ مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ».
(سپس به سجده میروم، خداوند میفرماید: ای محمد! سرت را بلند کن و هر چه را درخواست نمایی اجرا میشود، من نیز میگویم: پروردگارا! به داد امتم برس، میفرماید: برو هر که را به اندازه یک دانه گندم یا جو ایمان در دل داشته باشد، از دوزخ بیرون بیار. من هم چنان میکنم، آنگاه بر میگردم و همان سپاس و ستایشها را تکرار خواهم نمود و دوباره سر به آستان کبریائیش میسایم، و بازهم جواب مزبور به من داده میشود، میگویم: خدایا! به داد امت و پیروانم برس، میفرماید: برو و هر که را ذرهای ایمان در دل دارد از دوزخ بیرون بیاور، من نیز چنان میکنم، آنگاه – پس از طی مرحلهای دیگر درخواست و پاسخ مثبت پروردگار -، میگویم: کسانی که به یکتایی تو گواهی دادهاند چه سرنوشتی دارند؟ میفرماید: این امر مربوط به تو نیست، ولی قسم به جلال و شکوه خودم! همه موحدین را از دوزخ بیرون خواهم آورد).
۵- انواع شفاعت پیامبر :
ابن القیم الجوزیه در این باره میگوید:
پیامبر بزرگوار ج در روز آخرت شش نوع شفاعت دارد:
۱- شفاعت بزرگ، این نوع شفاعت وقتی تحقق مییابد که مردم پس از تحمل اوج ناراحتی در صحرای محشر از پیامبران الوا العزم درخواست میکنند جهت شروع حسابرسی پیش پروردگار شفاعت نمایند، ولی تمامی ایشان از قبول آن سرباز زده و تنها پیامبر اسلام ج مسؤلیتش را بر عهده میگیرد.
۲- شفاعت برای ورود بهشتیان به بهشت.
۳- شفاعت برای عدهای گناهکار که از گرفتار شدن به عذاب سخت دوزخ نجات یابند.
۴- شفاعت برای بیرون آمدن عدهای گناهکار موحد از دوزخ.
۵- شفاعت برای ترفیع درجات گروهی از بهشتیان.
۶- شفاعت برای تخفیف عذاب برخی از کافران در دوزخ که این نوع تنها به ابوطالب عموی پیامبر اختصاص دارد.
به باور ما دو نوع دیگر از انواع شفاعت مخصوص پیامبر ج وجود دارد که ابن القیم بدانها اشاره نکرده است:
۱- شفاعت برای ورود بدون حساب و کتاب گروهی از مؤمنان به بهشت، به دلیل اینکه پیامبر برای عکاشهس دعا کرد خداوند وی را در زمره هفتاد هزار نفر بدون محاسبه قرار دهد.
۲- شفاعت برای گروهی از مؤمنان که کردارهای نیک و بدشان مساوی است و پیامبر ج دعا میکند خداوند ایشان وارد بهشت گرداند.
۷- شفاعت مؤمنان برای یکدیگر:
چنانچه پیشتر اشاره کردیم، یکی از انواع شفاعتها، دعای خیر مؤمنین در روز آخرت و پس از کسب اجازه از مقام اقدس الهی برای گروهی از برادران گناهکار است، یعنی چون ایشان در دنیا فرمانبردار شریعت پروردگار بوده و از نافرمانیهایش پرهیز نمودهاند، خداوند نیز در قیامت آنان را ارج نهاده و اجازه میدهد برای عدهای افراد مورد نظر وی شفاعت کنند.
ابو سعید خدریس ضمن بیان حدیث طولانی شفاعت از زبان پیامبر خدا، میگوید:
(هرگاه خودشان نجات یافتند، میگویند: پروردگارا! سرنوشت برادرانی که با ما نماز خوانده و کردارهای نیک انجام میدادند، چه میشود؟، میفرماید: هر که را ذرهای ایمان در دل دارد، از دوزخ بیرون بیاورید، آنان نیز که به دوزخ میروند میبینند برخی از ایشان تا ساق پا در آتش فرورفتهاند، آنهایی را که میشناسند بیرون آورده و بر میگردند، بازهم خداوند میفرماید: هر که را به اندازه نیم دینار یا یک ذره ایمان در دل دارد، از دوزخ بیرون بیاورید، ایشان هم دوباره چنان میکنند. ..).
در بیان سبب نزول این آیه کریمه، دو روایت آمده است: بنا به روایتی، این آیه در رد و محکومیت عملکرد مردم در دوران جاهلیت نازل شد که به شیوه ستمگری عمل کرده، از حد متجاوز و پیرو شیطان بودند؛ مثلا اگر بردهای از یکقوم قوی و قدرتمند، به وسیله بردهای منسوب به قومی فرودست کشته میشد، آن قبیله قدرتمند، مغرورانه میگفتند: ما باید آزادی را در برابر آن به قتلبرسانیم! و اگر زنی از آنان کشته میشد، میگفتند: باید مردی را در برابر آنبکشیم! همین گونه آنان فرادست را در مقابل فرودست نمیکشتند، اما در برابرقتل یک فرد اشرافی، چند تن از فرودستان را میکشتند.
به روایتی دیگر: این آیه در باره دو طایفه از اعراب نازل شد که یکی از آنها مسلمان و دیگری با مسلمانان همپیمان بود، آن دو طایفه، زنان و بردگان واشخاص آزادی را از یکدیگر به قتل رسانده بودند، پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم درمیانشان حکمی را صادر نمودند و آیه کریمه در تأیید حکم ایشان نازل شد.
«ای مؤمنان! بر شما در مورد کشتگان، قصاص مقرر شده است» یعنی: اگر کسیمسلمانی را به عمد و از روی تجاوز کشت، کشتن آن به طور همانند در هنگاممطالبه صاحب حق فرض است و صاحب حق، اولیای مقتولاند. قصاص: یعنیعملی همانند با عمل قاتل زیرا مسلمانان در میزان اسلام باهم برابرند، هرچندبعضی شریف باشند و بعضی وضیع، بعضی زیبا باشند و بعضی زشت، بعضیثروتمند باشند و بعضی فقیر، بعضی مرد باشند و بعضی زن «آزاد دربرابر آزاد و بردهدربرابر برده» یعنی: آزاد در برابر قتل شخص آزاد و برده در برابر قتل شخص بردهقصاص میشود. از این قید چنین برمیآید که آزاد با قتل برده قصاص نمیشود -که جمهور فقها بر این نظرند اما امام ابوحنیفه: برآن است که آزاد دربرابر برده قصاص میشود، به دلیل عامبودن آیه (۴۵) سوره «مائده» که تفسیر آن خواهدآمد. از حضرت علی رضی الله عنه و ابنمسعود رضی الله عنه نیز همین رأی نقل شده است. امامبخاری نیز میگوید: مولی با کشتن برده خویش کشته میشود، به دلیل اینحدیث شریف: «هر کس بردهاش را کشت، او را میکشیم و هر کس بینیاش را برید، بینیاش را میبریم و هر کس او را عقیم (جنسی) کرد، او را عقیم میکنیم».
جمهور فقها برآنند که مسلمان با کشتن کافر قصاص نمیشود. دلیل آنها اینحدیث شریف رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم است که فرمودند: «مسلمانی دربرابر کافری کشتهنمیشود». «و زن در برابر زن» قصاص میشود، اگر او را کشت. اگر زنی مردیرا کشت، نیز بهطریق اولی قصاص میشود و اگر مردی زنی را کشت، نیز قصاصمیشود، به دلیل این حدیث شریف رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم که فرمودند: «همانا مرد دربرابرزن کشته میشود». همچنین مذهب ائمه اربعه – جز در یک روایت از احمدبنحنبل – این است که یک گروه با کشتن یک تن قصاص میشوند. «پس کسی کهگذشت شد به او چیزی از خون برادرش» یعنی: اگر قاتل، یا جانی از سوی مجنیعلیه (کسی که جنایت بر وی انجام گرفته)، یا از سوی ولی مقتول، دربرابر قتل یا جرحی که کرده بود، از انجام قصاص مورد عفو قرار گرفت، به مجنی علیه (کسیکه جنایت بر او انجام گرفته)، یا ولی وی، دیه قتل یا دیه جراحت (ارش) تعلقمیگیرد. قید (اخیه: برادرش) عاطفه برانگیز است و این پیام را میرساند که: عمل قتل، اخوت ایمانی را نمیگسلاند. آری! اگر چنین عفو و گذشتی در کاربود «پس حکم آن پیروی کردن به نیکویی است»
{وَکَتَبْنَا عَلَیْهِمْ فِیهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَهٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ} (۴۵)
«و در آن» یعنی: در تورات «بر آنان» یعنی: بر یهود «مقرر داشتیم که جان در برابر جان است» یعنی: در تورات قصاص را ـ با کشتن نفس دربرابر نفس ـ بر یهود لازم گردانیدیم، چه مقتول بزرگسال باشد چه خردسال، چه مرد باشد و چه زن. یادآور میشویم که شریعت پیشینیان ما ـ اگر منسوخ نشده باشد ـ شریعت ما نیز هست بنابراین، حکم قصاص بر ما نیز لازم است.
امام ابوحنیفه رحمه الله با استدلال به عام بودن این آیه برآن است که: مسلمان در برابر کافر ذمی و آزاد در برابر برده کشته میشود. اما رأی جمهور فقها در این دو حکم، مخالف با رأی ایشان است. لیکن جمهور فقها در حکم قصاص مرد در برابر زن، متفقالقولاند «و چشم در برابر چشم است» یعنی: اگر چشم انسانی توسط انسان دیگری به عمد کور ساخته شد، یا از حدقه در آورده شد و در آن هیچ امکانی برای بینایی باقی نماند، در این صورت، چشم شخص جنایتکار در برابر آن کور ساخته میشود یا برکنده میشود «و بینی در برابر بینی است» یعنی: اگر کسی بینی کسی را تماما برید، بینی جنایت پیشه در برابر آن بریده میشود «و گوش دربرابر گوش است» یعنی: اگر کسی گوش کسی را تماما برید، گوش وی در برابر آن بریده میشود «و دندان در برابر دندان است» یعنی: اگر دندان کسی به عمد کنده یا شکسته شد، مقابلتا با دندان جانی همان گونه عمل میشود و در همه دندانها بهطور برابر عمل میشود و بعضی بر بعضی دیگر برتری ندارند پس هیچ فرقی میان دندانهای پسین، دندانهای نیش، دندانهای آسیاب و… نیست. همچنان لازم است تا قصاص گرفتن از جانی با آنچه که بر مجنی علیه رفته است، همانند باشد، مثلا دربرابر گوش راست باید گوش راست قصاص شود، نه گوش چپ «و زخمها نیز» به همان ترتیب «قصاص دارند» لذا، از جانی همانند زخمی که بر مجنی علیه وارد نموده، قصاص گرفته میشود؛ چنانچه از قصاص گرفتن زخم، بیم اتلاف نفس نمیرفت و در عین حال، مقدار زخم از نظر عمق یا طول یا عرض شناخته میشد، در غیرآن، از جانی ارش (دیه جراحت) گرفته میشود.
بایسته یادآوری است که ائمه فقه، ارش هر زخمی را به مقادیری مشخص، تعیین کردهاند. ابنکثیر میگوید: «زخم گاهی در مفصل است: چون قطع دست، پا و مانند آن، که اجماعا قصاص در آن واجب است. گاهی در مفصل نیست بلکه در استخوان است، که فقها در این بخش اختلافنظر دارند. ابوحنیفه رحمه الله و یارانشمیگویند: بجز دندان، در سایر استخوانها قصاص واجب نیست. شافعی رحمه الله میگوید: قصاص گرفتن از استخوانها، مطلقا در هیچ موردی واجب نیست. مشهور از مذهب امام احمد رحمه الله نیز همین است». اینها همه درصورتی است که جنایات فوق بهگونه عمدی صادر شده باشد اما جنایت درحال خطا موجب دیه یا تعویض قضائی است «و هرکه از آن قصاص درگذرد پس آن، کفاره گناهان اوست» که خدای عزوجل با درگذشت از وی، گناهانش را محو میکند. در حدیث شریف به روایت ابودرداء رضی الله عنه از رسولاکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آمده است که فرمودند: «هیچ مسلمانینیست که در چیزی از جسمش به وی عمدا زخم و جراحت وارد گردد و از آن درگذرد، مگر این که خداوند جلّ جلاله با آن، درجهای به وی برتری داده و گناهی را از وی کم میکند».
«و کسانی که بر وفق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند، آنان خود ستمگرند» یعنی: قطعا ستمی که از آنان سرزده، ستمی به غایت بزرگ است زیرا تحقق عدالت جز با حکم خدای عزوجل متصور نیست لذا هر کس از حکم وی روی برتابد، یقینا مرتکب ستم بزرگی شده است.
[«کَتَبْنَا عَلَیْهِمْ»: بر آنان واجب کردیم. «النَّفْسَ»: جان. شخص. «الْجُرُوحَ»: مفرد آن جُرْح، زخمها. جراحات.]]