«سعدبن ابی وقاص قبل از شروع جنگ قادسیه، «ربعی ابن عامر» را به عنوان فرستاده خود به نزد رستم فرمانده سپاهیان ایران فرستاد.
مجلس رستم را با بالشها و فرشهای نفیس حریر آراسته بودند و رستم یاقوتها و مرواریدهای گرانبهای درشت را نمایان ساخته بود وتاج بر سرنهاده و سایر زیورهای گرانبهایش را برتن داشت و برتختی زرین نشسته بود ربعی با لباسهایی کلفت و یک سپر و اسبی کوچک وارد شد و همچنان سوار بر اسب خود تا کنار فرش پیش آمد و آنگاه پیاده شد و اسبش را به یکی ازآن بالشها بست و در حالی که کلاهخود بر سر داشت به نزد رستم رفت. به او گفتند سلاحت رابگذار او گفت: من خودسرانه نیامده ام بلکه به دعوت خود شما آمده ام بنابراین اگر می خواهید به همین صورت وارد می شوم و گرنه باز می گردم رستم گفت اجازه بدهید بیاید اونیز در حین حرکت با تکیه دادن به نیزه خود و فرو کردن در فرشهای حریر عموم آنها را پاره ساخت رستم گفت: چه چیزی شما را برای لشکرکشی به اینجا برانگیخته است؟ «ربعی» گفت:
«خداوند ما را بر انگیخته است تا هر کس را که او بخواهد از عبادت بندگان به عبادت خدای یکتا و از تنگنای دنیا به فراخنای دنیا و آخرت و از جور ادیان به عدل اسلام در آوریم».