آغاز دعوت در جنوب موریتانی
دو مرد داستان ما صحراهای آفریقا را با همهی سختیهایش پیمودند تا به جنوب موریتانی رسیدند. این سفر برای عبدالله بن یاسین که در مناطق آباد و سرسبز و سواحل زیبای دریای مدیترانه و مدتی نیز در بهشتی چون اندلس زندگی کرده بود، بیشک سخت و متفاوت بود… تجربهای جدید و زندگی در صحرا همراه با بدویان و طبیعت خشن آن محیط که باعث شده بود مردمش نیز با مردم مناطق متمدن شمال بسیار متفاوت باشند…
وظیفهی عبدالله بن یاسین این بود: آموزش اسلام برای مردمی که دیگر جز نام و اندکی از آداب به جای مانده چیزی از این دین نمیدانستند. در آغاز همه چیز به خوبی پیش میرفت. مردم از وی به بهترین وجه استقبال کردند و او کار خود را آغاز کرد. شیخ نیز هفتاد تن از جوانان باهوش آنان را برای تعلیم اسلام برگزید.
رسمهای عجیب و به دور از شریعت به شدت در میان مردم آن منطقه رواج یافته بود… قاضی عیاض رحمه الله دربارهی وضعیت مردم آن منطقه میگوید: «دین در نزد آنان ناچیز بود و بیشترشان بر جاهلیت بودند و بیشترشان جز شهادتین چیزی از دین نداشتند و از وظایف اسلام چیزی دیگر نمیدانستند» مردان با بیش از چهار زن ازدواج میکردند و بدون هیچ شرمی بسیاری از منکرات را در برابر هم انجام میدادند.
اما از آنجایی که دعوت شیخ با منافع بسیاری از سران قبایل و به ظاهر فقیهان آنجا همخوانی نداشت، با دیدن پیشرفت او در امر دعوت آغاز به کارشکنی علیه وی نمودند. این کارشکنیها شامل اذیت و تهدید شیخ و پخش شایعات علیه وی میشد.
شیخ اما بدون توجه به آزار و اذیت و تهمتها و جنگ روانی آنان به کارش ادامه میداد… تا آنکه تهدیدشان را عملی کردند و شیخ را به زور از آنجا بیرون کردند و حتی امیر قبیله یعنی یحیی بن ابراهیم نتوانست جلوی آنان را بگیرد
عبدالله بن یاسین قصد رفتن به منطقهی جنوب سودان را داشت، اما یار وفادار وی امیر یحیی بن ابراهیم پیشنهادی دیگر را با او در میان گذاشت… او گفت: شما آمدهاید تا از علمتان بهره ببریم… گناه من چیست که قوم من گمراه شدهاند… اینجا جزیرهای هست که در آن غذای حلال و درختان و شکار فراهم است، به آنجا میرویم و تا هنگام مرگ به عبادت الله میپردازیم…
شیخ عبدالله به همراه هفت تن از شاگردانش از جمله یحیی به آن جزیره رفتند و در آنجا یک «رباط» برپا کردند. #رباط جایی بود شبیه به اردوگاه که افراد یک زندگی منظم را همراه با آموزش امور دین تجربه میکردند و علاوه بر آن فنون اسب سواری و مبارزه را میآموختند و زندگی را با شکار میگذراندند. این جزیره به احتمال بسیار در محل اتصال رود #سنگال به اقیانوس اطلس واقع بوده است.
شیخ و همراهانش چند ماه در آن جزیره به عبادت و تعلیم دین پرداختند تا آنکه کم کم خبر این «رباط» به گوش مردم دیگر مناطق رسید… کسانی که خواهان توبه و ترک گناهان بودند کم کم خود را به جزیرهی شیخ عبدالله رساندند و به شاگردان وی پیوستند. شاگردان او کم کم زیاد شدند و عدهای نیز گاه به نزد مردم خود برمیگشتند و به امر دعوت میپرداختند و سپس تعدادی دیگر را با خود به جزیره میآوردند.
اردوگاه شیخ عبدالله به تدریج بزرگ شد و شاگردانش پس از چهار سال به هزار نفر رسیدند. اما پیشرفت بزرگ جنبش شیخ عبدالله هنگامی بود که بزرگ قبیلهی «لمتونه» به نام «یحیی بن عمر اللمتونی» دعوت وی را پذیرفت و خود به اضافهی چند هزار تن از مردان قبیلهاش به اردوگاه شیخ پیوستند. ناگهان تعداد شاگردان شیخ از هزار به هفت هزار تن رسید… خود امیر یحیی بن عمر لمتونی اندکی پس از پیوستن به شیخ عبدالله دیده از جهان فرو بست و بر اساس روایتی دیگر به شهادت رسید.