پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و سلماین حرکت عظیم و محبت الهی را درون یارانش بیدار کرد، ولی تذکر داد و آن را در قلب ایشان شعلهور ساخت تا خدا را از نفس و مال و پدر و مادر بیشتر دوست دارند؛ به طوری که آنها راضی به بذل و بخشش مالشان به خاطر حب خدا بودند و به این عمل خیلی خرسند بودند.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ ٱشۡتَرَىٰ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَنفُسَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُم بِأَنَّ لَهُمُ ٱلۡجَنَّهَۚ یُقَٰتِلُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ فَیَقۡتُلُونَ وَیُقۡتَلُونَۖ وَعۡدًا عَلَیۡهِ حَقّٗا فِی ٱلتَّوۡرَىٰهِ وَٱلۡإِنجِیلِ وَٱلۡقُرۡءَانِۚ وَمَنۡ أَوۡفَىٰ بِعَهۡدِهِۦ مِنَ ٱللَّهِۚ فَٱسۡتَبۡشِرُواْ بِبَیۡعِکُمُ ٱلَّذِی بَایَعۡتُم بِهِۦۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ ١١١﴾ [التوبه: ۱۱۱].
«در حقیقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به بهای این که بهشت برای آنان باشد خریده است، همان کسانی که در راه خدا میجنگند و میکُشند و کشته میشوند، این به عنوان وعدۀ حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهدۀ اوست؛ و چه کسی از خدا به عهد خویش وفادارتر است. پس به این معاملهای که با او کرده اید شادمان باشید و این همان کامیابی بزرگ است».
انس بن نضر در غزوه بدر نبود برایش خیلی نگرانکننده و سختشده بود. گفت: در اولین جهادی که حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلمحضور داشت، غیبت کردم. و میگفت: اگر خداوند در حضور حضرت رسول الله صلی الله علیه و سلمعزوهای به من نشان دهد میبینی چگونه میجنگیم، پس از آن غزوۀ احد پیش آمد در آن شرکت داشتند، به استقبال سعد بن معاذ رفت و گفت: یا ابا عمرو کجایی؟ ای کاش در نزدیک احد هم بوی بهشت استشمام میکردم، جهاد کرد تا شهید شد که هشتاد و اندی ضربه تیر و شمشیر در بدنش بود، هیچکس او را نشناخت مگر خواهرش که به سر انگشتانش او را شناسایی کرد.
در بارۀ او و یارانش این آیه کریمه نازل شد:
﴿مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ رِجَالٞ صَدَقُواْ مَا عَٰهَدُواْ ٱللَّهَ عَلَیۡهِۖ فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُۖ وَمَا بَدَّلُواْ تَبۡدِیلٗا ٢٣﴾ [الأحزاب: ۲۳].
«از میان مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا عهد بسته اند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان به شهادت رسیدند و برخی از آنها در همین انتظارند و هرگز عقیدۀ خود را تبدیل نکردند».
در واقعه این جنگ قادسیه در سال (۱۶ هجری) هنگامی که مسلمانان قصد فتح مملکت فارس را داشتند، زنی به نام خنساء([۱]) که دارای چهار پسر بود، به پسرانش وصیت کرد و گفت: «ای پسران من! شما به میل و رغبت خودتان اسلام را قبول کردید و به اختیار خودتان هجرت نمودید، قسم به خدایی که جز او خدایی نیست! شما پسران یک مردی همچون پسران یک زن هستید، پدران و نیاکان شما را محترم میشمرم و همه شما از یک تبار هستید، پس بدانید دنیای آخرت بهتر از دنیای فانی است.
﴿ٱصۡبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ ٢٠٠﴾ [آلعمران: ۲۰۰].
«صبر کنید و ایستادگی کنید و مرزها را نگهبانی دهید و از خدا پروا نمایید، امید است که رستگار شوید».
و هرگاه جنگ را شروع نمودید، جامه را از روی ساق برداشته و آماده باشید و آتش را بر شب تاریکشان روشن کنید و با شمشیرهایتان جنگ را بر آنها سخت و تمام کنید و استقامتشان را بشکنید که در دنیا با غنایم جنگی به پیروزی میرسید و در قیامت به کرامت و مقامای ابدی نایل میشوید، پس در بامدادان و روشنی صبح و مراکزشان را تصرف کنید.
سرانجام یکی یکی با سر دادن رجز و شعار جنگی و با وصیت مادرشان جنگیدند و تماماً شهید شدند، وقتی خبر شهادتشان را به مادرشان دادند گفت:
«شکر و سپاس برای خدا که به شهادت پسرانم مشرف شدم و از خداوند متعال خواستارم که با پسرانم در مقام رحمت خودش محشورم گرداند».
محبت خدا آن است که مصعب بن عمیر را در حالت نعمت و خوشی، وادار به ترک آن همه نعمتها و لذائذ دنیایی کرد، و به سوی زندگی سخت و تنگ، روانش نمود.
حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: رسول الله صلی الله علیه و سلموقتی مصعب بن عمیر را دید که شهید شده، و از آن همه نعمتها، فقط مقداری چرم خام دباغ نشده کمربندش است، فرمود:
«ای مردم! این مرد را ببیند که خدا قلبش را منور کرده، من او را در میان پدر و مادرش که با بهترین طعام و شراب تغذیه میشد، دیدم. پس محبت خدا و رسول صلی الله علیه و سلمبه سوی آنچه که دیدید او را دعوت کرد».
[۱]– خنساء شاعرهای مشهور است او همراه چند نفر از اقوامش به مدینه آمده و مسلمان شد. ابن اثیر میگوید: اهل علم اتفاق نظر دارند که هیچ زنی بهتر از او شعر نگفته است نه پیش از او و نه بعد از او.