از انسانهای دوره اول گرفته تا امروز سؤالهایی ذهن بشر را به سوی خود جلب کرده است؛ آرزو دارد بداند که بدو وجودش از چه زمانی بوده و تا چه زمانی این کره خاکی را اشغال نموده است؟ میخواهد بداند از کجا آمده و به کجا میرود؟ گاه گاهی خیالات، انسان را چنان از دایره حواس خارج کرده و انسان ناخودآگاهانه و در حین جنون مارک «خودم بوجود آمدم» را بر پیشانیاش میزند گاهی اندیشه به او میگوید: از رحم مادر یا از نطفه پدر پای به این جهان نهاده است، لیکن انسان به این زودی باز نمیآید و تلاش پیگیر برای پی بردن به آغاز آفرینش تلاش دارد و دنبال پیداکننده اساسی و بنیادینی که همه سببها به سوی او برمیگردند و مرجع همه اسباب است میرود و به جستجو درباره آن میپردازد.
ما اگر به پیرامون و اطراف خودمان نگاه کنیم و دقیق بررسی نمائیم میبینیم که فرزند از پدر پیدا میشود باران از ابر فرو میریزد و هر چیز منسوب به طرف سببی هست، ماشین به سوی سازنده، هواپیما به سوی مخترع، کشت به سوی کشاورز و همین طور هر چیز دیگر، ما تا بحال پدیدهای بدون سبب ندیدهایم یا چیزی بدون سازنده ندیدهایم؛ برای همه ثابت است که هر پدیده پدید آورنده و هر موجود ایجادکننده و هر حادثه محدث و هر مسبب سببی و هر معلول علتی در کنار خودش دارد بنابراین جهان هم باید ایجادکنندهای داشته باشد و پدید آورند و صانع جهان جز خدا نمیتواند باشد و گسترش دانش به این اصل مسلّم کمک میکند و هر کس میتواند از این اصل به اندازه علم و دانش خود استدلال کند؛ چنانکه یک عرب بادیهنشین و صحرانشین این حقیقت را در غالب این الفاظ ریخته است: «مدفوع شتر بر وجود شتر گواهی میدهد، و جای پای بر وجود رهگذر؛ آیا شب دیجور و سیاه و روز روشن و درخشان و آسمان با این همه برج و با روها دال بر وجود آفریدگار نیست؟!».
این صحرانشین با فطرت خود به اصل سببیت پی برده است.