بسیاری از دانشمندان علوم تجربی قائل به حدوث عالم هستند، بنده در این قسمت چکیدهای از دلایلشان را ذکر میکنم:
کار کالیستی، متخصص در شیمی میگوید: «دلایل زیادی وجود دارد که نشان میدهد جهان ابتدایی داشته است مشاهدات که نشان میدهد دنیا پهن تر میشود ثابت میکند که عناصر تشکیلدهنده عالم ابتدا همه در یک محل جمع و به هم پیچیده بودند در مشاهده ستارگان و کهکشانها میبینیم که همه اجرام سماوی به سرعت از یکدیگر دور میشود، سحابیها هنوز هم به دور خود پیچیدهاند و هنوز یکی دو تا پیچهای آن باز نشده است.
بعلاوه قانون دوم مترمودینامیک (حرارت و نیرو) دلیل محکمی است که دنیا ابتدائی داشته است این قانون که همه مشاهدات فیزیکی ما آن را تأیید میکند میگوید: فرسودگی جهان رو به تزاید است و معنی این تعبیر این است که وقتی فرا خواهد رسید که حرارت تمام اجسام در جهان مساوی میگردد پس لابد حرارت اجسام در گذشته و حال مساوی نیستند و جهان ابتدایی دارد و یک حکمت عالیه پشت سر این نظام و ترتیب جهان قرار دارد، و این وجود در لحظه معینی نیرو ماده را خلق و تمام اجرام آسمانی را در آن شکل تودهوار و پیچان ایجاد کرده و به حرکت انداخته و به جهان قوه و گسترش داده است»[۱].
«فرانک آلن» دانشمند بیوفیزیک نیز از روی همین قانون حرارت ثابت کرده است که جهان ازلی نبوده بلکه آغازی دارد و در این زمینه میگوید:
«بسیاری میگویند این جهان نیازمند آفریدگاری نیست، ولی آنچه در آن شکی و تردیدی نیست این است که جهان وجود دارد، وجود و پیدایش آن باید چگونه بوده و انجام پذیرفته باشد؟ برای پاسخ بدین پرسش چهار راه حل را میتوان پیش کشید:
یکم: علی رغم آنچه هم اکنون گفتیم و پذیرفتیم جهان خواب و خیالی بیش نباشد!.
دوم: این جهان خود بخود از نیستی به هستی آمده و از عدم برخاسته باشد!.
سوم: جهان همیشه بوده و آغازی نداشته باشد!.
چهارم: جهان آفریده آفریدگاری باشد.
فرض اول: مستلزم قبول این مطلب است که اصلاً مسألهای برای حل کردن وجود ندارد جز مسئله احساس درونی و خود آگاهی آدمی معنی این سخن این است: برداشتی که ما درباره جهان داریم و آگاهیهای ما از وقایعی که در آن رخ میدهد پوچ است! و جهان تنها یک مفهوم ذهنی است! و ما در جهانی زندگی میکنیم که ساخته و پرداخته اوهام و خیالات است!.
معلوم است چنین نظریهای نیاز به بحث و گفتگو ندارد.
فرض دوم که میگفت: جهان با تمام ماده و انرژی موجود در آن به خودی خود از عدم برخواسته و نیستی به هستی تبدیل شده است! همچون فرض کنیم سبکسرانه و احمقانه است و به اندازهای بیمعنا و محال است که به هیچ وجه قابل ملاحظه و اعتنا نیست.
فرض سوم که میگفت: جهان همیشه بوده و آغازی ندارد. و نظریهی چهارم: که معتقد به پیدایش جهان در لحظهای از زمان توسط خداوند سبحان است هر دو در یک چیز مشترک هستند و آن ازلیت است، ما باید ازلیت را به جهان (ماده) مرده نسبت بدهیم و یا ازلیت را به خداوندگاری نسبت بدهیم که زنده و آفریننده است پذیرش هر یک از این دو امر یعنی نسبت پیدایش گیتی به خود جهان و نسبت آفرینش آن به خداوند برای اندیشه آدمی مشکلتر یا سادهتر از دیگری نیست.
ولی قانون دوم ترمودینامیک ثابت کرده است که جهان پیوسته رو به وضعی روان است که در آن تمام اجسام به درجه حرارت پست مشابه و همسانی میرسند و دیگر انرژی قابل مصرف وجود نخواهد داشت در آن حالت دیگر زندگی محال خواهد بود اگر جهان آغازی نداشت و از ازل موجود بود میبایست مدتها پیش از این بر اثر گذشت نامحدود زمان چنین حالت کهولتی و رکودی حادث میگردید و مرگ انرژیها فرا میرسید اما خورشید سوزان و ستارگان درخشان و زمین آکنده از زندگی همه و همه گواه صادقی و دلیل واضحی است بر اینکه جهان در لحظه خاصی از زمان پدید آمده است، و آفریده آفریدگاری است ازلی، آفریدگاری که آغازی ندارد و آگاه از همه چیز و محیط بر همه چیز است. توانایی است که قدرت او را حدودی نیست و این جهان ساخته اوست.
[۱]– به نقل از عقائد و اخلاق اسلامی ص ۴۱٫