علم نمیتواند پاسخگوی تمام سئوالات بشر باشد
ماتریالیستها میگویند: ما هر چیزی را که بتوانیم مورد آزمایش قرار بدهیم وجودشان را میپذیریم و اما چیزهایی را که مورد آزمایش قرار نمیگیرند، مانند خدا، فرشته، جن، بهشت و جهنم نمیپذیریم چنانکه یکی از ماتریالیستها چنین مینگارد «تمام نظریاتی که تجربه آنها را تأیید نمیکند قابل رد هستند زیرا تجربه مادر تمام علوم هست»[۱].
ولی باید گفت: کار علم از آن جهت که مبنایش بر آزمایشات، عملی است دارای مزایا و نارساییهایی است.
علم میتواند از یک موجود کوچک و جزئی هزاران اطلاعات به انسان بدهد و از یک برگ درخت دفتری از معرفت بسازد اما دائره علم محدود میباشد، حالا محدودیت آن تا چه حدی است؟
تا آزمایش یعنی تا آن حد پیش میرود که عملاً بتواند آن را تحت آزمایش درآورد؛ آیا میتوان تمام جنبههای هستی را در بند آزمون درآورد و آنها را مورد آزمایش قرار داد؟
علم تا اندازه معینی پیش میرود بعد از آن به (نمیدانم) میرسد. بیشک برای هر انسانی این سئوال اساسی مطرح است که آیا زندگی او با مرگ پایان مییابد یا پس از مرگ هم حیاتی خواهد داشت روشن است هیچیک از علوم تجربی مانند فیزیک، شیمی، زمینشناسی و… از عهده این سوال بر نمیآیند و دانشمندان هر چند از مدرنترین وسایل فیزیکی برخوردار باشند باز هم نمیتوانند به این که آیا جهان آغازی و فرجامی دارد یا از هر دو طرف بینهایت است پاسخی ارائه دهند. زیرا بدهی است که این چیزها را نمیتوان مورد آزمایش قرار داد پس بررسی این گونه مسائل بوسیله علم میسر نیست بلکه برای رسیدن به پاسخ این گونه سوالها باید از راه حلهای دیگر استفاده کرد.
همچنین در زمینه علوم عملی مانند اخلاق و سیاست نیز یکسری مسایل اساسی و مهمی وجود دارد که حل آنها از توان علم خارج است مثلاً شناخت حقیقت خیر و شر، سعادت و شقاوت، کمال و نقص آدمی و بلکه تمام مسایلی که مربوط به امور غیر مادی هستند هرگز با … تجربیات حسی حل نمیشوند و حتّی نفی آنها هم بوسیله علم ساخته نیست مثلاً با کدام تجربه حسی و در کدام آزمایشگاه و بوسیله کدام ابزار علمی میتوان فرشته، جن، روح و مجردات را کشف یا نبودن آنها را اثبات کرده علوم در همان موردی که مورد تجربه حسی قرار میگیرد میتوان قضاوت کند اگر چه در همانجا نیز احتمال اشتباه (چنانکه قبلاً متذکر شدیم) وجود دارد بنابراین دانشمندان باید در مورد اموری که خارج از تجربه حسی هستند سکوت کند و بطور کلی از نفی و اثبات آنها خودداری ورزند. البته با این همه علوم تجربی میتوانند اندک خدمتی بطور مستقیم یا غیرمستقیم در اثبات مقدمات دینی به ما بکنند.
عبدالحلیم محمود، در مورد علم سخن جالبی دارند که ما در این قسمت سخن ایشان را نقل میکنیم:
«مسائل کلی که باید اینجا روشن شود این است که در حقیقت شائبه تضاد و تعارض دین و علم یک شائبه دور از واقعیت است، زیرا خود علم و حامیان آن در کمال وضوح و صراحت دور از ابهام، اقرار و اعتراف میکنند که زیربنای تحقیق و آزمون آنها (ماده) یا بطور کلی محسوسات است و آنها در این مدار فقط بر تجربه، آزمون، دقت و بررسی و بطور کلی استقراء تکیه میکنند و استقراء هم چیزی جز بررسی دقیق جزئیات اشیاء محسوس یا اجرای آزمایش بر آن نیست، پس روش علوم تجربی روش شناخت کیفیت های (ماده) است و هر چیزی که از دایره ماده خارج شود از دائره علوم تجربی خارج است، بنابراین بطور کلی علم هیچگونه دخل و تصرفی نه در جهت تثبیت و اقرار و نه در جهت نفی و انکار در امور دین دارند و اگر کسی بگوید علوم تجربی فلان امور روحی را اثبات میکند همین گفته کافی است که اعتماد خود را نسبت به عالم بودن او سلب کنیم زیرا علم در مدار و چارچوب روح قدرت اثبات یا نفی چیزی را ندارد»[۲].
[۱]– لیناردو LEONARDO تاریخ فلسفه جدید از دکتر HEROLDHOFFDRING.
[۲]– علوم تجربی به نقل از دین در عصر علم ص ۲۹٫