همانا ثبوت صادر شدن قرآن به طور قطع از جانب خداوند متعال، بعضی از دلایل قطعی نقلی را به عنوان دلایلی عقلی قرار داده که اثبات مضامینشان به دلیل و استدلال عقلی خارج از آن، نیاز ندارد؛ زیرا عقل به طور آشکار و قاطع حکم میکند که خبر صادره از جانب خداوند، حق است و در آن هیچ گونه شکی وجود ندارد و هرگاه بخواهیم که دلایلی عقلی برای آن ارائه دهیم فقط به خاطر تأیید آن است و بس.
بر این اساس، ما تمامی اصولی که در قرآن کریم آمده به وسیلهی آیات صریح و قطعی الدلاله اثبات مینماییم؛ زیرا وقتی که ثبوت مصدر صحت یابد، ثبوت تمامی مضامین صریحی که در آن است صحت مییابد.
در پایان میگوییم: چگونه دلایل عقلی را در مقابل دلایل الهی قرار داده میشود و دلایل الهی به عنوان قسمتی از دلایل عقلی قرار داده میشود؟ آیا امکان دارد که گفتهای همانند گفتهی خداوند بلند مرتبه، حجت قوی داشته باشد؟ همان طور که خداوند متعال میفرماید:
«بگو: خداوند حجت و برهان بسیار واضح و آشکاری دارد (که در ظهور و وضوح به اوج خود رسیده و هر منکری را قانع میسازد) و اگر خدا میخواست همهی شما را به راه دین هدایت میکرد».
ناتوانی عقل
عقل بشری دارای سه صفت است که در هیچ حالی از آن جدا نمیشود. این سه صفت عبارتند از: ۱- قصور و ناتوانی، ۲- محدودیت ۳- و تناقض.
قصور و ناتوانیاش از این لحاظ است که از تمامی جهات از فهم حقایق ناتوان است. عقل در یک وقت چیزی را میداند اما چیزهای دیگری در همان وقت از آن پنهان است. و به همین خاطر است که دامنهی علمش به مرور زمان و به تدریج گسترش پیدا میکند اما به هر حال مجهولاتش بیشتر از معلوماتش است.
پس دایره و دامنهی علمش کم و محدود است، و هرگاه از آن حدود تجاوز نماید، گمراه و سرگردان میشود. خداوند متعال در همین رابطه میفرماید:
این همان محدودیت عقل است که از قصور و ناتوانیاش نشأت میگیرد. و تناقض عقل بدین معناست که انسانها در آنچه تعقل میورزند، با هم اختلاف دارند و محال است که عقول و اندیشههایشان بر یک چیز متفق باشد.
اما دین برخلاف عقل به سه ویژگی متصف است: ۱- اطلاق، ۲- شمولی بودن و فراگیری، ۳- و ثبات و استواری.
اساس دین، شناخت خداوند متعال است؛ کسی که به هیچ چیزی محدود نمیشود. اما عقل به خاطر قصورش از شناخت همه چیز دربارهی پروردگار ناتوان است؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
«و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند (آن هم) پس از آنکه نشانههاى روشن (پروردگار) به آنان رسید!».
اما عقل به خاطر تناقضش این امکان را به انسانها نمیدهد که بر همهی این ثوابت و پایهها اتفاق بکنند. بنابراین، ایجاد معالم دین و تأسیس اصول آن هیچ ربطی به عقل ندارد، و برای این کار، سلطهی وضع کنندهی آن باید دارای علم مطلق و فراگیریای باشد که هیچ محدودیتی نداشته باشد و قصور و کوتاهی بدان راه نیابد و تناقض و اختلاف در حق آن محال باشد، و هیچ سلطه و جهتی نیست که دارای این ویژگیها و شرایط باشد مگر جهت و سلطهی وحی. و این معنای فرمودهی الهی است که میفرماید:
«اگر (همان طور که مشرکان و منافقان گمان میبرند) این قرآن از جانب غیر خدا میبود، اختلاف و تناقض فراوانی را در (اخبار و نظم و مبانیاش) مییافتند».
همانا این راز اختلاف همهی گروههایی است که اصول خود را بر کلام صریح خداوند بنا ننهادهاند و در میان خود تناقض و اختلاف دارند، زیرا هر آنچه که در این زمینه ارائه دادهاند، از جانب غیر خدا بوده است.
خلاصهی سخن اینکه انسان باید بداند که محال است علم قاصر بر علم مطلق و چیز محدود بر چیز فراگیر و چیز متناقض بر چیز ثابت، احاطه یابد.