مثال اصول: ایمان به وحدانیت خدا، نبوت محمد صلی الله علیه و سلم، نماز، زکات و حرام بودن قتل و زنا. اینها اختلاف آراء و نظریات مثبت و منفی را نمیپذیرند، بلکه شریعت آنها را آورده و مورد اجماع امت با وجود اختلاف مذاهب است.
لذا مسلمان عالم یا جاهلی یافت نمیشود که به وحدانیت خدا ایمان نداشته باشد یا منکر نبوت پیامبر صلی الله علیه و سلم باشد یا به وجوب نماز و زکات اقرار نکند یا اینکه قتل و زنا را حلال بداند.
سبب اجماع امت در این اصل، قطعیت نصوصی است که بر این امور اساسی دلالت میکنند و همچنین عدم قبول آراء و دیدگاههای متفاوت میباشد. اگر چنین نبود خلل و فساد در دین و دنیا به وجود میآمد. پس هر کس که انکار یک اصل اساسی دین را بکند، کافر شده و خارج از دین خدا است.
مثال فروع و ملحقات: بیشتر قضایای عملی فقهی به همین گونهاند، زیرا دلایل آنها غالباً ظنی است و محتمل بیش از یک وجه است، به همین دلیل آرای فقهاء در مورد آنها زیاد است. مانند: مسافت سفری که نماز در آن قصر میشود یا شخص روزه نگیرد؛ یا مسح بر جوراب؛ یا وضوء بعد از لمس زن، و صدها و بلکه هزاران مسایل فقهی دیگر از این قبیل.
وقتی به فروعیات عقیده بنگریم به عنوان مثال: مسألهی برتری بین ملائکه و بشر را بیان میکنیم یا خلق عرش و قلم که کدام مقدمتر است، یا وقوع قیامت. در این امور اختلاف و تعدد دیدگاه جائز است، زیرا باعث فساد و دگرگونی دین و دنیا نمیشود مگر اینکه نص قطعی و صریح – از نگاه اثبات و دلالت- در مورد آن آمده باشد؛ مانند آیات صریح قرآن که اگر تکذیب شوند نص تکذیب شده و این کفر است.
علماء از تقلید در اصول منع کردهاند، اما تقلید در فروعات را جائز دانستهاند، زیرا بیشتر دلایل فروع، ظنی است، و احتمال چند وجه از معانی در آن میرود. معانیای که تعریف دقیق آن یا فهم دقیق آن – برای عامه مردم- بدون مراجعه به علماء مشکل است. در خصوص منع کردن مردم از تقلید در اصول این لازم میآید که دلایل اصول دین ظنی نباشند، زیرا در غیر این صورت تقلید در اصول لازم میآید، لذا ضرورتاً ادلهی اصول باید خالی از ظن باشند یعنی قطعی باشند تا اینکه مردم و عوام مجبور به تقلید از علماء نباشد و منع در تقلید از اصول صحیح و قابل قبول باشد.