آن کس که به امر و نهی و وعده و وعید الله تعالی اقرار نمی نماید بلکه آن را ترک می کند و به قدر استناد می جوید، چنین افرادی از کسانی که به بعضی مؤمن و به بعضی کافرند، کفرشان بیشتر است.
گفته این اشخاص و گروهها به چند دلیل باطل می گردند که عبارتند از:
تناقض در رفتار و گفتار
هر کس چنین بیندیشد که قضا و قدر دلیل است که انسان به استناد آن خلاف کاریهای خویش را توجیه کند باید که در چنان وضعی قبول کند مقدرات الله تعالی تنها برای او حجت نیست بلکه برای همه مردم حجت هستند چون همگی در قضا و قدر مشترکند و لازمه چنین اعتقادی این است که اگر کسی به او ظلم کرد، ناسزا گفت، مالش را غصب و حرمتش را بر باد داد و او را کشت و باعث هلاکت نسلش گردید نباید بر او خرده گیرد و عملش را محکوم نماید چون این کارهایی که از او سر زده بر اساس قضا و قدر بوده است ولی می بینیم آنها دروغ می گویند و به صورت متناقض عمل می کنند چنانکه نسبت به چیزی بدگمان و چیز دیگر را مبغوض می دارند و با آن دیگری مخالفت می ورزند تا جایی که هرکس آنها را انکار نماید پیش آنها مورد غضب واقع شده و با او دشمنی می نمایند و انکارش می کنند در حالیکه اگر قضا و قدر برای کسی که مرتکب محرمات شود و واجبات را ترک کند حجت باشد نباید کسی را سرزنش کند یا مبغوض دارد و به کسی نگوید او ظالم است هر چند کارهای نادرست و آنچنانی انجام دهد. معلوم و واضح است که هیچ کس چنین روشی را بر نمی گزیند و اگر مردم چنین کاری را می کردند جهان به فساد کشیده می شد. بنابراین روشن می گردد که گفته آنها با توجه به دلایل عقلی فاسد است همانگونه که از لحاظ شرعی نیز کفر است. با این حال معلوم می گردد که آنها در اینکه قضا و قدر را دلیل بر انجام کارهای خود می دانند، صادق نیستند.
لازمه این اعتقاد کفر است
لازمه این گفتار این است که ابلیس، فرعون، قوم نوح و عاد و همه کسانی که الله تعالی به واسطه گناهانشان آنها را عذاب نموده است، معذور باشند و چنین عقیده ای از جمله عقاید کفری است که تمام ادیان بر کفرش اتفاق دارند.