اقبال لاهوری » رموز بیخودی
آن امام عاشقان پور بتول / سرو آزادی ز بستان رسول
چون خلافت رشته از قرآن گسیخت / حریت را زهر اندر کام ریخت
خاست آن سر جلوه ی خیرالامم / چون سحاب قبله باران در قدم
بر زمین کربلا بارید و رفت / لاله در ویرانه ها کارید و رفت
تا قیامت قطع استبداد کرد / موج خون او چمن ایجاد کرد
رمز قرآن از حسین آموختیم / ز آتش او شعله ها اندوختیم
شوکت شام و فر بغداد رفت / سطوت غرناطه هم از یاد رفت
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز / تازه از تکبیر او ایمان هنوز
ای صبا ای پیک دور افتادگان / اشک ما بر خاک پاک او رسان
مقاله پیشنهادی
خودت تاریخ خود را بنویس
در شدت گرما و ساعتی قبل از نماز ظهر، در حرم نشسته بودم؛ دیدم پیرمردی …