اویس قرنی
اویس در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و سلم اسلام آورد، هرچند به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب نشد. پیامبر فرموده است:
«إِنَّ خَیْرَ التَّابِعِینَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ أُوَیْسٌ»([۱]).
«برترین تابعین مردیست به نام اویس».
و نیز فرموده است:
«إِنَّ رَجُلاً یَأْتِیکُمْ مِنَ الْیَمَنِ یُقَالُ لَهُ أُوَیْسٌ لاَ یَدَعُ بِالْیَمَنِ غَیْرَ أُمٍّ لَهُ قَدْ کَانَ بِهِ بَیَاضٌ فَدَعَا اللَّهَ فَأَذْهَبَهُ عَنْهُ إِلاَّ مَوْضِعَ الدِّینَارِ أَوِ الدِّرْهَمِ فَمَنْ لَقِیَهُ مِنْکُمْ فَلْیَسْتَغْفِرْ لَکُمْ»([۲]).
«مردی از یمن به نام اویس به نزد شما خواهد آمد که در یمن به جز مادرش کسی دیگر را بجا نمیگذارد، بیماری «برص» داشت، از خدا خواست بیماریش را شفا دهد، پس بیماری وی برطرف گشت به جز جای دیناری با درهمی (تردید از راوی است) هرکس از شما او را ملاقات کرد، از او طلب دعای خیر و استغفار کند».
به همین علت فاروق اعظم رضی الله عنه در میان نمایندگان یمن به جستجوی او پرداخت، تا این که او را ملاقات کرد و از وی خواست برایش دعای خیر و استغفار کند و آن را انجام داد، ولی بعد از آن ترس این که مبادا بدینوسیله شهرت پیدا کند، پنهان شد. اویس به علت برهنگی در میان مردم ظاهر نمیگشت، تا این که کسی به او لباس پوشاند.
احساس مسئولیت نسبت به مسلمین: اویس هر صبحگاه این دعا را میخواند: «خداوندا! مرا به جرم کسانی که از گرسنگی و برهنگی میمیرند، مؤاخذه مفرما». او فقط به فکر گرسنگان قریۀ خود نبود، بلکه نگران همۀ برهنگان و گرسنگان روی زمین بود و از این که قدرت نداشت تا همۀ گرسنگان را سیر و برهنگان را بپوشاند، از درگاه خداوند پوزش میطلبید. آن هم یا به خاطر این بود که خوراک و پوشاکی نداشت که به آنها بدهد و یا این که از آنان دور بود و از اوضاع و احوال آنها آگاهی نداشت، پس هر بامداد هراس از مؤاخذۀ الهی بر سر این موضوع وی را نگران میساخت.
او با این دعا و پوزش خواسته است وظیفه و مسئولیتی را یادآور شود که بر هر مسلمانی واجب است، و باید با این احساس مسئولیت زندگی کند؛ همان احساس و وظیفهای که پیامبر در آن باره میفرماید:
«الْمُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ، یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا»([۳]).
«مؤمنین برای یکدیگر مانند ساختمانی هستند که تمام اجزاء آن همدیگر را استحکام میبخشند».
و نیز میفرماید:
«مَثَلُ الْمُؤْمِنِینَ فِى تَوَادِّهِمْ وَتَرَاحُمِهِمْ وَتَعَاطُفِهِمْ مَثَلُ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى مِنْهُ عُضْوٌ تَدَاعَى لَهُ سَائِرُ الْجَسَدِ بِالسَّهَرِ وَالْحُمَّى»([۴]).
«مؤمنان در مهربانی و محبت و نوازش نسبت به یکدیگر همچون پیکری واحد هستند که اگر عضوی از آن به درد آید تمام وجود را بیخوابی و بیتابی فرا میگیرد».
انسان مؤمن به این شکل به تربیت نفس میپردازد، نفسی که تنها به فکر خودش بوده و نمیخواهد هیچگونه اعتنایی به دیگران داشته باشد.
ارتباط با آخرت: ارتباط با آخرت یکی از راههای تربیت نفس است، همزمان باید نفس را بر محبت خدا و تفکر در نعمتهای او تربیت کرد، محبتی که آدمی را به فداکردن جان و مال و فرزندان و پُست مقام در راه رضای محبوب وادارد. این همان حالتی است که اویس رضی الله عنه با آن زیست و چنین حالتی محصول ارتباط مداوم او با عالم آخرت و یادآوری مرگ بود؛ حالتی که همۀ لذایذ را به کام انسان تلخ میکند. این مطلب را از جواب او به سائلی که از او پرسید: «بامداد و شام چه میکنید؟» – میتوان دریافت. او در جواب گفت: «بامداد را با حبّ خدا و شام را با حمد و ثنای او سپری میکنم، هرگاه صبح فرا رسید گمان نمیکنم که به شب برسم و هرگاه شب فرا رسید گمان نمیکنم که به صبح برسم. مرگ و یاد آن برای اهل ایمان هیچ شادی و سروری را برجای نمیگذارد و چنانچه مسلمان حق خدا را در مال خود ادا کند، هیچ طلا و نقرهای برای او باقی نمیماند. امر به معروف و نهی از منکر برای یک مؤمن، دوست و برادری باقی نمیگذارد. در حالی که مردم را به معروف امر میکنیم، آنان به ناموس و آبروی ما هتاکی میکنند، و فاسقانی آنان را بر این کار یاری میدهند، تا جایی که -به خدا سوگند- مرا به گناهانی بس بزرگ متهم کردهاند، ولی به خدا سوگند تا روزی که در میان آنان هستم وظیفهای را که خدا بر من واجب کرده است، نسبت به آنان ترک نخواهم کرد».
[۱]– مسلم: ۲۲۴٫
[۲]– مسلم فضائل الصحابه: ۲۲۳٫
[۳]– بخاری: ۲۵۸۶ و مسلم: ۶۶٫
[۴]– بخاری: ۳۷۶ و مسلم: ۶۶٫