ام المؤمنین عایشه گوید:
در یکی از سفرها همراه رسول خدا از شهر مدینه خارج شدیم آن هنگام من جاریهی ضعیف و لاغر بودم به همراهان گفت شما بروید، آنها رفتند. بعد فرمود «بیا با هم یک مسابقهی دَوْ بکنیم» مسابقه کردیم من گرو را از او بردم و جلو افتادم رسول الله صلی الله علیه و سلم ساکت شد و چیزی نگفت، بعد از گذشت مدت زمانی که من چاق شده بودم، در سفری همراه او به بیرون رفتم. خطاب به مردم (همراهان) گفت شما جلو بروید وقتی آنها رفتند، فرمود: ای عایشه بیا با هم مسابقه کنیم، در مسابقه او از من سبقت گرفت و خنده کنان میگفت: «این به آن».
(به روایت أحمد)