آنگاه سخن مشهورش را گفت: سبحان الله… در صنعا ناصبی بودم و در مکه زندیق.
همچنین امام شاطبی نیز درباره محنتهایش در تعامل با متعصبان سخن میگوید: «پیرامون من قیامتی به پا خاست و همگان به ملامت من پرداختند و سرزنش من اوج گرفت. همانند برخی از مردم به من چنین نسبت میدادند که دعا برای فرد هیچ سودی ندارد. زیرا من زمانی که امامت نماز را به عهده میگرفتم پس از نماز به صورت دستهجمعی نماز نمیخواندم. گاهی مرا به رافضیگری و کینه نسبت به اصحاب نسبت میدادند. زیرا من به ذکر خلفای راشدین در خطبه التزام نداشتم. گاهی از قول من میگفتند که به قیام و شورش بر علیه افکار امامان پیشین معتقدم. علت این اتهام فقط این بود که در خطبه از آنها سخن به میان نیاورده بودم. گاهی به سختگیری و تشدید در احکام دین متهم میشدم. علت این تصور آنان این بود که من در امور تکلیف و فتوا بر قول مشهور مذهبی که بدان ملتزم بودم عمل میکردم و از آن تجاوز نمیکردم. در حالی که آنها از حدود آن فراتر میرفتند و به گونهای که برای سؤالکننده آسان و موافق خواست او باشد – حتی اگر چنین حکمی شاذ و استثنا هم باشد – فتوا میدادند. گاهی مرا به دشمنی با اولیای خداوند متهم میکردند. علت آن این بود من با برخی از صوفیان بدعتگزاری که برخلاف سنت رسول خدا صلی الله علیه و سلم عمل میکردند و به گمان خودشان برای هدایت مردم برخاستهاند، مخالف بودم… .»[۱]
شاطبی با ذکر مصایبی که علامه ابن بطه از مردمان زمان خود دیده و تحمل کرده است خود را تسکین میدهد و سخنان او را یادآوری میکند. ابن بطه میگوید: «از وضعیت خودم در حالت سفر و اقامت در میان افراد نزدیک و دور از خود، آشنایان و بیگانگان تعجب کردم. من بیشتر کسانی را که در مکه، خراسان و سرزمینهای دیگر ملاقات کردم چه با من موافق یا مخالف باشند به پیگیری سخنان آنها و تصدیق گفتهها و شهادت بر صحت آنها میپرداختم.
اگر من آنچه را میگفت تأیید میکردم که اکثر مردم چنین مینمودند مرا موافق مینامیدند و اگر حتی ذرهای با سخنان یا اعمالشان مخالفت میکردم مرا مخالف مینامیدند.
اگر درباره یکی از این امور میگفتم که کتاب و سنت برخلاف سخن یا عمل تو را آوردهاند، مرا جزو خوارج مینامیدند.
اگر درباره توحید بر ایشان حدیث میخواندم مرا مُشَبِّهه (تشبیه کننده خداوند به غیر او) مینامیدند. اگر درباره رؤیت خداوند حدیث میخواندم، سالمی نامیده میشوم. اگر پیرامون ایمان سخن میگفتم مرا مُرجئه میدانستند. اگر درباره اعمال سخن میگفتم به قَدَریبودن متهم میشدم. چنانچه پیرامون معرفت و شناخت صحبت میکردم به من اتهام کرامیبودن زده میشد. با سخن گفتن درباره فضایل ابوبکر و عمر ناصبی و با بیان فضایل اهل بیت رافضی نامیده میشدم.
اگر درباره تفسیر آیهای از قرآن یا حدیث سکوت میکردم و درباره آن پاسخی نمیدادم به ظاهریبودن متهم میشدم و اگر پاسخ میدادم مرا باطنی مینامیدند. اگر براساس تأویل جواب میدادم اشعری خوانده میشدم. چنانچه براساس امری غیر از آن دو پاسخ میدادم مرا معتزلی مینامیدند … هرگاه با یکی از آنها موافقت میکردم دیگران با من دشمنی میکردند و اگر آنها را راضی نگه میداشتم موجب خشم پروردگار میشدم… ».