کسانی که گمان میکنند، غیر از خدا موجود دیگری از درون آنان آگاه است و نیّات قلبیشان را میداند و به او متوسّل شده و او را میخوانند و از او استعانت و یاری میطلبند، در حقیقت صفات و ویژگیهای الهی را به آن موجود دادهاند و او را در این صفات، شریک خدا پنداشتهاند.
آنچه که معروف و از جمله بدیهیّات اسلام است، این است که طلب ما از خدا و توجّه ما تنها بدو باشد. چنانچه قرآن، استعانت را با عبادت همراه و یکی دانسته است:
{إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ}.
[ تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری و استعانت میطلبیم ] …
یعنی هر گاه سؤال و تقاضا و خواهشی داشتیم، تنها از او میخواهیم، و هر گاه طلب معونت و یاری کردیم، از او طلب کنیم. آیا به راستی خنده آور نیست از کسانی کمک بگیریم که آنان خود برای خودشان از او طلب یاری میکنند، و به کسانی متوسّل شویم که خود برای خویش از هر وسیلهای طلب کسب خیر و دفع شر میکنند و خود قادر به جلب خیر خود و دفع شر از خود نیستند؟!
این آیه، هویّت کامل مسلمان را در مقابل دیدگانش قرار میدهد و به او میسپارد که هیچگاه از یاد نبرد که او جز بنده ذلیل و فقیرِ مالکی بزرگ و غالب نیست. وظیفه او گردننهادن بیچون و چرا به بندگی و عبادت خداست و یقین به اینکه نفع و ضرر جز از ناحیه او نیست و فقط او را در هر کاری باید به کمک خواست. وقتی مفهوم عبادت برای ربّالعالمین ـ که حمد و سپاس تنها شایسته اوست ـ با جان انسان آمیخته گردید، دیگر حاجاتش را جز به پیشگاه او نخواهد برد و مسکنت و نیاز و شکستهدلیاش را صرفاً به درگاه او متوجّه خواهد ساخت. خیر و منفعت را جز از او نمیطلبد و در شرّ و زیان و بلایا و مصایب هم جز به او پناه نمیبرد و دری جز درِ او را نمیکوبد. اگر به وی نعمتی داده شد، شکر میگوید و آن را در جهت کسب رضایتبیشتر پروردگارش به کار میگیرد، و اگر از چیزی محروم ماند، ضمن داشتن اطمینان و یقین به اینکه محرومیّتش مایه خیر دنیا و آخرتش است، صبر میورزد. اصلاً همین رفتارهاست که شخص مؤمن را از کافر متمایز میگرداند…و این همان معنایی است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم به عبداللّه بن عبّاس رضی الله عنهما فرمود:
«إذا سألت فسئل الله و إذا استعنت فاستعن بالله و اعلم أن الامه لو اجتمعت علی أن ینفعوک بشیء لم ینفعوک إلا بشیء قد کتبه الله و اعلم أن الامه لو اجتمعت علی أن یضروک بشیء لم یضروک إلا بشیء قد کتبه الله علیک».
«هر گاه طلب و درخواستی داشتی، از خدا بخواه، و هر گاه یاری و استعانت طلبیدی، از خدا بجوی، و بدان که اگر تمام مردم برای رساندن نفعی به تو جمع شوند، جز نفعی که خدا برایت مقرّر فرموده، نصیبت نخواهد شد، و بدان که اگر تمام مردم برای رساندن زیانی به تو اتّفاق نمایند، جز زیانی که خداوند برایت نوشته است، به تو نخواهد رسید».
هر مسلمانی، دست کم هفده بار در هر شبانه روز این آیه {إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ} را در نمازهایش تکرار میکند، و چنانچه نمازهای سنّت را بخواند، آن را چندین برابر تلاوت مینماید و…
آیا چنین مسلمانی وقتی نماز میخواند و این جملات را تکرار میکند، میداند که چه میگوید؟! آیا با خداوند که خالقش است، سخن میگوید یا با در و دیوار اطراف خود؟!
اگر چنانچه میفهمد که چه میگوید، در این صورت چندین مرتبه در شبانهروز با خداوند ـ متعال ـ عهد و پیمانی میبندد که میگوید: «خدایا! فقط و فقط تو را میپرستم و از تو یاری و مدد میخواهم!». اگر پیمانشکنی کند، گناه بزرگی مرتکب شده است:
[و کسانی که عهد و پیمان خدا را پس از محکمبستن آن میشکنند و آنچه را که خداوند به حفظ و نگهداری آن دستور داده قطع میکنند و در روی زمین به فساد و تباهی میپردازند، نفرین و لعنت برایشان است و سرانجام بدی دارند! ] …
مسلمانی که مرتّباً میگوید: {إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِین} چگونه این پیمان را فراموش کرده و همواره از دهها نفر و صدها موجود دیگر غیر از خداوند یاری و مدد غیبی میطلبد؟!
البته عجیب هم نیست!! مشرکِ به خدا چگونه میتواند، عهدهایی که با خدا بسته است، نگه دارد و به آن پایبند باشد؟!