اولاً در سند این حدیث، حسن بن علی عدوی، احوالش مجهول است و نام و نشان وی در کتب رجال دیده نمیشود. بعلاوه، عباد بن صهیب چنانکه علاّمه حلّی در «خلاصه الأقوال» آورده «بتری مذهب» بوده است[۱] و برخی او را توثیق نموده و بعضی تضعیفش کردهاند چنانکه فاضل مقداد در «التنقیح» بر قول اخیر رفته است[۲]. احوال پدر و جدّ وی هم معلوم نیست لذا خبر مزبور بلحاظ سند، مورد اعتماد و وثوق نمیباشد.
ثانیاً متن خبر، شاهکار خرافهپردازی است! بلکه نوعی اهانت و اسائه ادب و امیر مؤمنان علی -علیه السلام- در خلال آن صورت گرفته است. آیا حکمت و دانش در شکم آدمی جای میگیرد که هر کس از علم بیشتری برخوردار باشد شکمش بزرگتر شود؟ شگفتآور، توجیه یکی از شارحان حدیث است که میگوید: چون دانش و حکمت لذّتآور میباشد از اینرو علی -علیه السلام- از لذّت علم، چاق میشد، هر چند تن را به ریاضت و عبادتهای بسیار وا میداشته است! جناب شارح توجه نداشته که اگر قرار باشد کسی از لذت دانش فربه شود، در آن صورت همه اعضای بدن وی فربه خواهد شد و پیکری متناسب پیدا میکند نه آنکه تنها شکمش بزرگ گردد! بعلاوه روایت میگوید که علّت بزرگی شکم، ازدحام علوم در آن بوده است نه لذّت روحانی از دانش! راستی چه لزومی دارد که ما این قبیل احادیث نابخردانه و خرافی را تأویل و توجیه کنیم؟!
- شیخ صدوق در کتاب «معانی الأخبار» ضمن «باب نوادر المعانی» مینویسد:
«حدثنا أبی – (رح) قال حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن عیسی، عن العباس بن معروف، عن علی بن مهزیار، عن محمد بن الفضیل، عن العزرمی قال: کنت مع أبی عبد الله – -علیه السلام- – فی الحجر جالسا تحت المیزاب ورجل یخاصم رجلا وأحدهما یقول لصاحبه: والله ما تدری من أین تهب الریح؟ فلما أکثر علیه قال له أبو عبد الله -علیه السلام- فهل تدری أنت من أین تهب الریح؟ قال: لا ولکن أسمع الناس یقولون! فقلت: أنا لأبی عبد الله -علیه السلام- من أین تهب الریح جعلت فداک؟ قال: إن الریح مسجونه تحت هذا الرکن الشامی فإذا أراد الله عز وجل أن یرسل منها شیئا أخرجه أما جنوب فجنوب وأما شمال فشمال، وأما صبا فصبا، وأما دبور فدبور، ثم قال: وآیه ذلک إنک لا تزال تری هذا الرکن متحرکا فی الشتاء والصیف أبدا اللیل مع النهار».[۳]
یعنی: «پدرم -که رحمت خدا بر او باد- بما خبر داد و گفت که سعد بن عبدالله بما خبر داد، از احمد بن محمد بن عیسی، از عباس بن معروف، از علی بن مهزیار، از محمد بن الحصین، از محمد بن فضیل، از عزرمی، وی گفت که با ابو عبدالله صادق -علیه السلام- در حجر (اسماعیل) زیر ناودان (کعبه) نشسته بودم و مردی با مرد دیگری جدال و گفتگو میکرد و یکی از آن دو به رفیقش گفت: بخدا قسم تو نمیدانی که باد از کجا میوزد! آن مرد پاسخ داد: نه، ولی در این باره سخن مردم را میشنوم! در این هنگام من از امام صادق -علیه السلام- پرسیدم: فدایت شوم باد از کجا میوزد؟ گفت: باد در زیر این رکن شامی (محلّی در خانه کعبه) محبوس است و هنگامی که خداوند عزّوجلّ اراده فرماید، مقداری از آن را بیرون میفرستد، هر نوع بادی از باد جنوب و شمال و صبا و دبور. سپس گفت: نشانه آنهم اینست که تو پیوسته این رکن را در زمستان و تابستان همیشه در شب و روز متحرّک میبینی»!
اوّلا در سند این خبر اشکال وجود دارد. محمّد بن الحصین -یکی از راویان آن- احوالش مجهول است. مامقانی در مورد او مینویسد: «لم أقف علی حاله»[۴]! «بر حالش واقف نشدم» همچنین علامه حلّی در باره راوی دیگر آن یعنی محمّد بن فضیل نوشته است: «یرمی بالغلو»[۵]! یعنی: «او متهم به غلو است»! حدیثی را که دو تن -مجهول الحال و غلوکننده- گزارش نموده باشند چگونه میتوان مورد اعتماد قرار داد؟!
ثانیاً باد، هرگز انبانی در رکن شامی ندارد که هر وقت خدای متعال اراده کند مقداری از آن را بیرون فرستد! باد، نتیجه اختلاف سطح حرارت در هوا است. هوای گرم به بالا صعود میکند و هوای سرد جای آن را میگیرد و این جابجایی، باد را جلوهگر میسازد. امروز دیگر کودکان دبستانی نیز این قبیل مسائل را میدانند و حدیث مذکور، جز خرافهگویی چیزی به شمار نمیآید. اینک یا باید گفت که امام صادق -علیه السلام- تنها از احکام مذهبی آگاه بودهاند و از رموز طبیعت خبر نداشتند و یا باید پذیرفت که راویان این حدیث، بر امام صادق -علیه السلام- دروغ بستهاند و ما قول دوم را ترجیح داده بر میگزینیم زیرا که حرکت بادها از رکن شامی، در این خبر به خدای متعال نسبت داده شده است و ما مقام امام صادق -علیه السلام- را اجلّ از آن میدانیم که چنین نسبت دروغی را به خداوند سبحان دهد.
- در کتاب «کمال الدین وتمام النعمه» اثر شیخ صدوق، حدیث طولانی و غریبی از «سعد بن عبدالله قمّی» نقل شده که ضمن آن، امام حسن عسکری -علیه السلام- در باره خلیفه اوّل و دوّم (ابوبکر و عمر) گفتهاند:
«… أسلما طمعا وذلک بأنهما یجلسان الیهود ویستخبر إنهم عما کانوا یجدون فی التوریه وفی سائر الکتب المتقدمه الناطقه بالملاحم من حال إلی حال من قصه محمد – -صلى الله علیه وسلم- – ومن عواقب أمره، فلما کانت الیهود نذکر أن محمدا یسلط علی العرب کما کان بختنصر سلط علی بنی إسرائیل ولابد له من الظفر بالعرب کما ظفر بختنصر ببنی إسرائیل غیر إنه کاذب فی دعواه أنه نبی فأتیا محمداً -صلى الله علیه وسلم- فساعداه[۶] …. الحدیث»
[۱]– خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص ۳۸۰٫
[۲]– به تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۱ نگاه کنید.
[۳]– معانی الأخبار، اثر شیخ صدوق، صص ۳۸۴-۳۸۵، از منشورات جماعه المدرّسین.
[۴]– تنقیح المقال، ج ۳، ص ۱۰۸٫
[۵]– خلاصه الأقوال فی معرفه الرجال، ص ۳۹۵٫
[۶]– کمال الدین و تمام النعمه، اثر شیخ صدوق، ص ۴۶۳، از انتشارات جماعه المدرّسین.