نقد احادیث شیخ صدوق(۲)

یعنی: «امام ابو عبدالله صادق -علیه السلام- گفت: نخستین کس که در روز جمعه، خطبه را بر نماز مقدّم داشت عثمان بود زیرا که چون نماز را می‌خواند مردم برای شنیدن خطبه او نمی‌ماندند و پراکنده می‌شدند و می‌گفتند که موعظه‌های وی برای ما چه سودی دارد با آنکه خودش از آن‌ها پند نمی‌گیرد و بدعت‌ها پدید آورده است؟! پس چون عثمان چنین دید دو خطبه را بر نماز مقدم داشت»!

همه شارحان «من لا یحضره الفقیه» گفته‌اند که این روایت خطا و باطل است و صدوق، خطبه نماز عیدین را (که پس از نماز باید خوانده شود) بجای خطبه نماز جمعه گمان کرده و به خطا در افتاده است! از امام باقر و صادق –  -علیه السلام- – هم روایات متعددی مخالف با این روایت و فتوی در دست داریم.[۱]

  • شیخ صدوق (همانند کلینی) در کتاب «من لا یحضره الفقیه» ضمن فصل مربوط به «صلوه الآیات» اسطوره نهنگی را آورده که سبب زلزله زمین می‌شود! شیخ مثل دیگر موارد، سند روایتش را حذف کرده است و افسانه مزبور را با اطمینان خاطر به امام صادق -علیه السلام- نسبت می‌دهد او می‌نویسد: قال الصادق – -علیه السلام- – «إن الله تبارک وتعالی خلق الأرض فأمر الحوت فحملتها، فقالت: حملتها بقوتی! فبعث الله عز وجل إلیها حوتا قدرفتر فدخلت فی منخرها فأضطربت أربعین صباحا. فإذا أراد الله عز وجل أن یزلزل أرضا تراءت لها تلک الحوته الصغیره فزلزلت الأرض فرقا».[۲]

یعنی: «امام صادق -علیه السلام- گفت: همانا خدای تبارک و تعالی زمین را آفرید و به فرمان وی آن ماهی بزرگ (یعنی نهنگ) زمین را حمل کرد. پس نهنگ پیش خود گفت که من زمین را به نیروی خویشتن حمل کردم! آنگاه خداوند عزوجل ماهی کوچکی را باندازه فاصله شست و سبّابه بسویش فرستاد که در بینی وی داخل شد پس چهل روز آن نهنگ، سرگشته و پریشان بود و هر گاه که خدای عزّوجلّ بخواهد در سرزمینی زلزله‌ای پدید آورد آن ماهی کوچک بر نهنگ نمایان می‌شود و نهنگ از ترس وی (می‌لرزد و) زمین را می‌لرزاند»!

ما قبلاً نظیر همین روایت را با مختصر تفاوتی از شیخ کلینی آوردیم و ظاهراً سند صدوق و کلینی مشترک است و دیدیم که سند کلینی درست نبود. در اینجا اضافه می‌کنیم که برخی از شارحان کتاب «من لا یحضره الفقیه» در مقام دفاع از این حدیث گفته‌اند که امام صادق -علیه السلام- به راوی خبر، پاسخی مناسب با فهم وی داده است! ولی ما این ادّعا را نمی‌پذیریم زیرا دروغگویی را بر امام -علیه السلام- روا نمی‌شمریم. اگر راوی یا پرسش‌گری برای درک مطلب آماده نباشد، بر امام مسلمین لازمست همچون رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- (در وقتی که از مسئله «روح» مورد پرسش قرار گرفت) پاسخ گوید:

﴿وَمَآ أُوتِیتُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِ إِلَّا قَلِیلٗا ٨۵﴾ [الإسراء: ۸۵].

«این امر از امور خداوندی است و شما را درک و فهم کامل آن میسّر نیست، نه آنکه به دروغ افسانه‌ای بسازد و فرهنگ مسلمانان را آلوده سازد!».

بنابراین ما حق داریم بعکس شارحان من لا یحضره الفقیه این قبیل احادیث را اساساً مجعول و نادرست بشماریم و خطّ بطلان بر روی آن‌ها بکشیم.

  • شیخ صدوق در کتاب «الخصال» در «باب الثلاثه» روایتی خرافی تحت عنوان «ثلاث کن فی أمیر المومنین -علیه السلام-» آورده است و می‌نویسد: «حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی قال: حدثنا الحسن بن علی العدوی عن عباد بن صهیب [بن عباد] عن أبیه عن جده عن جعفر بن محمد -علیه السلام- قال سأل رجل أمیر المؤمنین -علیه السلام- فقال له: أسئلک عن ثلاث هن فیک: أسألک عن قصر خلقک، وعن کبر بطنک، وعن صلع رأسک! فقال أمیر المؤمنین -علیه السلام- إن الله تبارک وتعالی لم یخلقنی طویلا، ولم یخلقنی قصیرا، ولکن خلقنی معتدلا، أضرب القصیر فأقده، وأضرب الطویل فأقطه. وأما کبر بطنی فإن رسول الله -صلى الله علیه وسلم- علمنی بابا من العلم ففتح لی ذلک الباب ألف باب فأزدحم العلم فی بطنی فنفجت عنه عضوی وأما صلع رأسی فمن إدمان لبس البیض ومجالده الأقران»[۳]!

یعنی: «خبر داد به ما محمّد بن ابراهیم بن اسحاق طالقانی -که خدا از او خشنود باد- گفت خبر داد به ما، حسن بن علی عدوی، از عباد بن صهیب بن عباد، از پدرش، از جدش، از جعفر بن محمّد -علیه السلام- که گفت مردی از امیرمؤمنان -علیه السلام- سؤال کرد و بدو گفت در باره سه چیز که در تو است از تو می‌پرسم: (یکی) از کوتاهی پیکرت می‌پرسم و (دوّم) از بزرگی شکمت و (سوّم) از ریخته شدن موی جلوی سرت! امیر مؤمنان -علیه السلام- پاسخ داد: خداوند تبارک و تعالی مرا دراز نیافرید و نیز کوتاه خلق نکرد بلکه معتدل آفرید (در نتیجه) بر کوتاه قامت ضربه می‌زنم و او را از طول به دو نیم می‌کنم و بر دراز قامت ضربه می‌زنم و او را از عرض به دو نیم می‌کنم! و امّا بزرگی شکمم (علّتش اینست که) رسول خدا -صلى الله علیه وسلم- به من بابی از علم آموخت و آن باب، هزار باب را برای من گشود و علم در شکم من ازدحام کرد و از این‌رو شکمم برآمد! و امّا ریخته شدن موی جلوی سرم، بعلّت بر سر نهادن کلاه خود بمدّت دراز و کارزار با رقیبان است»!

 

[۱]– به: الفروع من الکافی، کتاب الصلوه، باب تهیئه الإمام للجمعه و خطبته و الإنصات (ج ۳، ص ۴۲۱، چاپ تهران) حدیث ۱ و ۲ و ۳ و ۷ رجوع کنید.

[۲]– من لا یحضره الفقیه، ج ۱، صص ۵۴۲-۵۴۳ مقایسه شود با ترجمه آن در ج ۲، ص ۲۵۹٫

[۳]– الخصال، اثر شیخ صدوق، باب الثلاثه، ص ۱۸۹ از منشورات جماعه المدرّسین.

مقاله پیشنهادی

آنچه به هنگام بازگشت از حج یا عمره یا غیره گفته می‌‌شود

عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رضی الله عنهما قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه …