یعنی: «علی بن محمّد از صالح، از برخی یارانش، از عبدالصّمد بن بشیر، از ابو عبدالله صادق -علیه السلام- روایت کرده که گفت: همانا آن ماهی که زمین را حمل میکند، این فکر در ضمیرش گذشت که وی با نیروی خود به حمل زمین میپردازد! پس خدای تعالی ماهی (کوچکی) به سویش فرستاد که از یک وجب کوچکتر و از فاصله میان انگشت شست و سبّابه بزرگتر بود. آن ماهی کوچک بدرون بینی وی رفت و او غش کرد. پس، چهل روز در بینی وی ماند آنگاه خداوند بزرگ بر ماهی حامل زمین، رأفت و رحمت آورد و ماهی کوچک از بینی او بیرون شد. و هر گاه که خدای عزّوجلّ بخواهد تا در زمین زلزلهای پدید آید همان ماهی کوچک را به سوی ماهی بزرگ میفرستد و چون دیدهاش بر او افتد، بر خود میلرزد و در زمین زلزله پدید میآید».!
هر چند این روایت مانند روایت پیشین نیاز به تحقیق ندارد! ولی یادآور میشویم که معلوم نیست «صالح» روایت مذکور را از چه کسی شنیده است. زیرا تعبیر «بعض أصحابه» در سند این حدیث، از مجهول بودن راوی آن حکایت میکند.
- شیخ کلینی در «روضه کافی» آورده است:
«عنه (علی بن محمد) عن صالح، عن الوشاء، عن کرّام، عن عبد الله بن طلحه قال سألت أبا عبد الله – -علیه السلام- – عن الوزغ[۱]! فقال: رجس وهو مسخ کله! فإذا قتلته فأغتسل. فقال: إن أبی کان قاعدا فی الحجر ومعه رجل یحدثه فإذا هو بوزغ یولول بلسانه، فقال أبی للرجل: أتدری ما یقول هذا الوزغ؟ قال: لا علم لی بما یقول. قال: فإنه یقول: والله لئن ذکرتم عثمان بشتیمه لأشتمن علیا حتی یقوم من هیهنا! قال: وقال أبی: لیس یموت من بنی أمیه میت إلا مسخ وزغا … الحدیث»![۲]
یعنی: «از علی بن محمّد، از صالح، از وشّاء، از کرّام، از عبدالله بن طلحه روایت شده که گفت: از ابو عبدالله صادق – -علیه السلام- – در باره مارمولک (چلپاسه) پرسیدم. گفت: پلید است و همه انواعش از حیواناتی به شمار میروند که مسخ شدهاند! پس چون آن را کشتی غسل کن! سپس امام صادق گفت: پدرم در حجر اسماعیل نشسته بود و مردی با وی بود که با پدرم صحبت میکرد، ناگاه مارمولکی را دید که با زبانش صدایی بر میآورد، پدرم به آن مرد گفت: آیا میدانی که این مارمولک چه میگوید؟ آن مرد پاسخ داد: خیر، نمیدانم چه میگوید. پدرم گفت: او میگوید: بخدا قسم اگر عثمان را دشنام دهید تا هنگامی که این مرد (امام باقر) از اینجا برخیزد، من علی -علیه السلام- را دشنام خواهم داد! آنگاه (امام صادق) گفت، پدرم فرمود: هیچ یک از بنی امیه نمیمیرد مگر آنکه بصورت مارمولکی مسخ میشود …»!!
در سند این روایت، نام «کرام» برده شده که همان «عبدالکریم بن عمرو» باشد و بقول نجاشی در کتاب رجالش، واقفی مذهب بوده است[۳] (هر چند مامقانی از او دفاع مینماید). راوی دیگر آن، عبدالله بن طلحه است که مامقانی دربارهاش مینویسد: «لم نقف فیه علی مدح یدرجه فی الحسان». [۴]
یعنی: «در کتب رجال به ستایشی از او واقف نشدهایم که وی را در درجه حسان (راویان امامی مذهب و ممدوح) قرار دهد». متن روایت دلالت دارد بر اینکه مارمولک، ناصبی و دشمن امیر المؤمنین -علیه السلام- است! اما به درجهای از فهم و ادراک نائل شده که عقاید آدمیان را میداند و بر مسائل تاریخی با آنها به مجادله بر میخیزد و در قضیه خلافت، از عثمان بن عفان جانبداری میکند! البته وجود این روایت نباید مایه شگفتی شود زیرا هنگامی که قرار است الاغ، محدّث باشد، مارمولک هم باید مورّخ و متکلّم به شمار آید!
- شیخ کلینی در «اصول کافی» در «باب مجالسه أهل المعاصی» روایتی آورده که سند آن بلحاظ علم رجال، بیاشکال است[۵] ولی متن حدیث با قرآن مجید سازگاری ندارد و باید بطلان آن اعلام گردد بویژه که برخی از «اعلام»[۶] بدان استناد و استدلال نمودهاند. متن حدیث بشرح زیر است:
«محمد بن یحیی، عن محمد بن الحسین، عن أحمد بن محمد بن أبی نصر، عن داوود بن سرحان، عن أبی عبد الله – -علیه السلام- – قال رسول الله – -صلى الله علیه وسلم- – إذا رأیتم أهل الریب والبدع من بعدی فأظهروا البرائه منهم وأکثروا من سبئهم والقول فیهم والوقیعه وبا هتوهم کیلا یطمعوا فی الفساد فی الإسلام ویحذرهم الناس ولا یتعلموا من بدعهم، یکتب الله لکم بذلک الحسنات ویرفع لکم به الدرجات فی الآخره».[۷]
یعنی: «محمّد بن یحیی، از محمّد بن حسین، از احمد بن محمّد بن ابی نصر، از داوود بن سرحان از ابو عبدالله صادق روایت کرده است که گفت رسول خدا – -صلى الله علیه وسلم- – فرمود: پس از من هنگامی که اهل شک و بدعت را دیدید بیزاری خود را از آنها آشکار کنید و دشنام بسیار بدانها دهید و در باره آنان بدگویی کنید و به ایشان بهتان زنید تا نتوانند به فساد در اسلام طمع بندند و در نتیجه، مردم از آنان دوری گزینند و بدعتهای ایشان را نیاموزند (که اگر چنین کنید) خداوند برای شما در برابر این کار، نیکیها نویسد و درجات شما را در آخرت بالا برد»!!
شک نیست که اهل بدعت، سزاوار سرزنش و نکوهش هستند ولی بهتان زدن به ایشان شرعاً و عقلاً جایز نیست چرا که اولاً قرآن مجید میفرماید:
﴿وَلَا یَجۡرِمَنَّکُمۡ شَنََٔانُ قَوۡمٍ عَلَىٰٓ أَلَّا تَعۡدِلُواْۚ﴾ [المائده: ۸].
«دشمنی با گروهی، شما را به بیعدالتی در باره آنها وادار نکند».
و ثانیاً عقل حکم میکند که بهتان زدن به بدعتگذاران از عاقبت نیکی برخوردار نخواهد بود زیرا ممکن است دیر یا زود، نادرستی آن بهتان آشکار شود، و مایه رسوایی بهتان زننده را فراهم آورد و اعتماد از دیگر سخنان او نیز برخیزد و در نتیجه، کار به زیان اهل حق و به سود اهل بدعت تمام شود. بعلاوه، دشنام دادن به مخالفان و بدعتگذاران موجب میشود که آنها نیز به اهل حق و مقدّسات آنها اهانت ورزند چنانکه در قرآن کریم میخوانیم:
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖۗ﴾ [الأنعام: ۱۰۸].
«کسانی را که (مشرکان) جز خدا میخوانند دشنام مدهید زیرا که ایشان نیز ستمگرانه و ناآگاهانه به خدا دشنام میدهند».!
ناگفته نماند که برخی از شارحان کافی، عبارت «باهتوهم» را چنین تفسیر نمودهاند که «با دلیل و برهان، بدعتگذاران را حیران سازید» ولی این معنا با لغت عرب، سازگاری ندارد زیرا هر چند فعل ثلاثی مجرد «بهت» بمعنای: دهش و سکت متحیرا (مدهوش و حیرت زده خاموش شد) آمده است ولی این فعل، چون به باب «مفاعله» رود و بصورت «باهت» در آید بمعنای: «حیره وأدهشه بما یفتری علیه من الکذب» بکار میرود یعنی: «با دروغی که به او بست، وی را حیرت زده و مدهوش ساخت»[۸]! آری، با دروغ بستن به بدعتگذاران، نمیتوان از اسلام دفاع کرد و از پاداش خداوندی بهرهمند شد بلکه با برهان و دلیل باید به این امتیاز دست یافت که «الغایات لا تبرر الوسائط»! «هدفها، وسیلهها را توجیه نمیکنند»!
در اینجا به نقد کتاب کافی با همین ده نمونه بسنده میکنیم و به دیگر کتب مشهور حدیث میپردازیم.
[۱]– وزغ در فارسی برای «قورباغه» بکار میرود ولی در معاجم عربی آن را معادل با مارمولک (چلپاسه) آوردهاند.
[۲]– الروضه من الکافی، ج ۲، صص ۳۷-۳۸٫
[۳]– رجال النجاشی، ص ۱۷۶، چاپ قم.
[۴]– تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۹۰٫
[۵]– وقتی که متن حدیثی با کاب خدا موافق نباشد به سندش نباید اعتماد کرد زیرا کسی که متن حدیثی را جعل میکند، سندش را هم جعل خواهد کرد.!
[۶]– به کتاب المکاسب، اثر شیخ انصاری، ص ۴۵ (بخط طاهر خوشنویس) نگاه کنید.
[۷]– الأصول من الکافی، ج ۲، ص ۳۷۵ مقایسه شود با ترجمه اصول کافی در ج ۴، صص ۸۳-۸۴٫
[۸]– به المنجد ذیل واژه «بهت» نگاه کنید.