انگیزههای حدیثسازی در میان شیعه با انگیزههای جعل حدیث در میان سنّیان از جهاتی تفاوت داشته و در پارهای از موارد نیز همانند بوده است. سنّیان چون حکومت و قدرت را در دست داشتند یکی از انگیزههای حدیثسازی در میان آنها تقرّب به خلفاء و مراکز قدرت بود چنانچه خطیب بغدادی (متوفّی به سال ۴۶۳ ه. ق) در «تاریخ بغداد» آورده است که روزی أبوالبختری وهب بن وهب قرشی بر خلیفه زمان خود هارون الرشید وارد شد، در این هنگام خلیفه مشغول بازی با کبوترهای خود بود و آنها را پرواز میداد! هارون از أبوالبختری پرسید: آیا در باره این کار، حدیثی (خوب یا بد) میدانی؟ أبوالبختری فوراً گفت:
«حدثنی هشام بن عروه عن أبیه عن عائشه أن النبی -صلى الله علیه وسلم- کان یطیر الحمام»!
یعنی: «هشام بن عروه از پدرش (عروه بن زبیر) از عائشه برای من نقل کرده است که پیامبر -صلى الله علیه وسلم- کبوتر پرواز میداد»!
رشید نگاه تندی به او کرد و گفت: از نزد من بیرون برو.
و پس از رفتن ابوالبختری اضافه کرد: اگر او مردی از قریش نبود از مقام قضاء عزلش میکردم[۱]. پیدا است که این قاضی طمّاع و دروغگو حدیث مزبور را برای تأیید کار خلیفه و خوشدلی او ساخته است تا از این راه به وی تقرّب جوید. امّا در میان شیعیان جا نداشت کسی بدین دستاویز حدیثساز کند زیرا پس از خلافت امیر مؤمنان علی -علیه السلام- و حکومت کوتاه مدّت امام حسن -علیه السلام- قدرت سیاسی از دست اهل بیت -علیه السلام- بیرون رفت و بعلاوه علی -علیه السلام- و فرزندانش آگاهتر و بینیازتر از آن بودند که دروغپردازان برای ایشان حدیث بخوانند و از این راه به آنان تقرّب جویند. با وجود این، در عصر امامان -علیه السلام- گاهی افراد منحرف و جاهطلب به ایشان نزدیک میشدند تا با نقل حدیث از آنان، برای خود نفوذ و اعتباری در میان طرفدارانشان بیابند. ایندسته معمولاً اقوال ائمه -علیه السلام-س را تحریف میکردند و سخنان آنها را به نفع خود تفسیر مینمودند چنانکه کشّی در کتاب رجالش آورده است که امام صادق -علیه السلام- به فیض بن مختار فرمود:
«یا فیض؛ إن الناس أو لعوا بالکذب علینا کأن الله افترض علیهم لا یرید منهم غیره! وإنی أحدث أحدهم بالحدیث فلا یخرج من عندی حتی یتأوله علی غیر تأویله وذلک أنهم لا یطلبون بحدیثنا وبحبنا ما عند الله وإنما یطلبون به الدنیا وکل یحب أن یدعی رأسا»[۲] …
یعنی: «ای فیض؛ مردم علاقه شدیدی به دروغ بستن بر ما دارند گویی خداوند این کار را بر آنان واجب ساخته و چیز دیگری از آنها نخواسته است! من برای یکی از ایشان حدیثی میگویم و او از نزد من بیرون نمیرود تا آنکه حدیث مزبور را به غیر معنای حقیقی آن تأویل میکند زیرا که آنها از حدیث ما و از محبّت ما (خاندان پیامبر -علیه السلام-) خشنودی خدا را نمیجویند بلکه از این راه دنیا را میطلبند و هر کدام دوست دارد که نام رئیس بر او نهاده شود».!
برای اینکه بدانیم این دنیاطلبان چگونه احادیث ائمه -علیه السلام- را مغرضانه تفسیر میکردند مناسب است به روایتی که ابو جعفر کلینی (متوفّی در سال ۳۲۸ یا ۳۲۹ ه. ق) در اصول کافی آورده توجه کنیم.
شیخ کلینی به إسناد خود از محمّد بن مارد نقل کرده که گفت:
«قلت لأبی عبد الله -علیه السلام- حدیث روی لنا أنک قلت: إذا عرفت فأعمل ما شئت! فقال: قد قلت ذلک. قال قلت: وإن زنوا أو سرقوا أو شربوا الخمر؟! فقال لی: إنا لله وإنا إلیه راجعون. والله ما أنصفونا أن نکون أخذنا بالعمل ووضع عنهم، إنما قلت: إذا عرفت فأعمل ما شئت من قلیل الخیر وکثیره فإنه یقبل منک».[۳]
یعنی: «به ابو عبدالله صادق -علیه السلام- عرض کردم حدیثی از شما برای ما روایت شده که گفتهاید: چون به معرفت دست یافتی هر گونه که میخواهی عمل کن! امام پاسخ داد: آری من این سخن را گفتهام. محمّد بن مارد گفت پرسیدم: و اگر چه زنا کند یا دزدی کند یا باده گساری کند؟! امام پاسخ داد: إنا لله و إنا إلیه راجعون (و این آیه را به هنگام پیش آمدن مصیبت میخوانند) به خدا سوگند (کسانی که سخن مرا بدینگونه تأویل و تحریف نمودهاند) در باره ما انصاف را رعایت نکردهاند که ما در برابر هر عملی مسؤول باشیم ولی از آنها رفع مسؤولیت شده باشد! چیزی که من گفتم جز این نبود که چون به معرفت دست یافتی هر گونه که میخواهی عمل کن، کار نیکویت اندک باشد یا بسیار البته از تو پذیرفته میشود».
از انگیزههای ریاست طلبی که بگذریم، یکی از ناپسندترین علل حدیث سازی و افترا به ائمه، غلوّ در باره آنان یا دشمنی با ایشان بوده است چنانکه شیخ صدوق در کتاب: «عیون اخبار الرضا» آورده است که امام رضا -علیه السلام- به إبراهیم بن أبی محمود گفت:
«إن مخالفینا وضعوا أخباراً فی فضائلنا وجعلوها علی ثلاثه أقسام. أحدها الغلو وثانیها التقصیر وثالثها التصریح بمثالب أعدائنا فإذا سمع الناس الغلو فینا کفروا شیعتنا ونسبوهم إلی القول بربوبیتنا وإذا سمعوا التقصیر اعتقدوه فینا وإذا سمعوا مثالب أعدائنا بأسمائهم ثلبونا بأسمائنا وقد قال الله عز وجل: «ولا تسبوا الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم».[۴]
[۱]– تاریخ بغداد، جزء ۱۳، ص ۴۸۴ (در شرح احوال ابوالبختری وهب بن وهب قرشی).
[۲]– رجال الکشّی، ص ۱۲۴ (مقایسه شود با: فرائد الأصول شیخ انصاری، ص ۸۷).
[۳]– الأصول من الکافی، چاپ تهران، الجزء الثانی، ص ۴۶۴٫
[۴]– عیون اخبار الرضا، ص ۱۶۹٫