بخاری، کتاب «التوحید» باب: [کَلاَمِ الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ یَوْمَ القِیَامَهِ مَعَ الأَنْبِیَاءِ وَغَیْرِهِمْ]
۳۳۸- «حَدَّثَنَا مَعْبَدُ بْنُ هِلاَلٍ العَنَزِیُّ، قَالَ: اجْتَمَعْنَا نَاسٌ مِنْ أَهْلِ البَصْرَهِ، فَذَهَبْنَا إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رضی الله عنه وَذَهَبْنَا مَعَنَا بِثَابِتٍ البُنَانِیِّ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ لَنَا عَنْ حَدِیثِ الشَّفَاعَهِ، فَإِذَا هُوَ فِی قَصْرِهِ، فَوَافَقْنَاهُ یُصَلِّی الضُّحَى، فَاسْتَأْذَنَّا، فَأَذِنَ لَنَا وَهُوَ عَلَى فِرَاشِهِ، فَقُلْنَا لِثَابِتٍ: لاَ تَسْأَلْهُ عَنْ شَیْءٍ أَوَّلَ مِنْ حَدِیثِ الشَّفَاعَهِ، فَقَالَ: یَا أَبَا حَمْزَهَ! هَؤُلاَءِ إِخْوَانُکَ مِنْ أَهْلِ البَصْرَهِ، جَاءُوکَ، یَسْأَلُونَکَ عَنْ حَدِیثِ الشَّفَاعَهِ، فَقَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم قَالَ: إِذَا کَانَ یَوْمُ القِیَامَهِ، مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ، فَیَقُولُونَ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّکَ، فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِإِبْرَاهِیمَ فَإِنَّهُ خَلِیلُ الرَّحْمَنِ، فَیَأْتُونَ إِبْرَاهِیمَ، فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِمُوسَى، فَإِنَّهُ کَلِیمُ اللَّهِ، فَیَأْتُونَ مُوسَى، فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِعِیسَى، فَإِنَّهُ رُوحُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ، فَیَأْتُونَ عِیسَى، فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا، وَلَکِنْ عَلَیْکُمْ بِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و سلم، فَیَأْتُوننِی، فَأَقُولُ أَنَا لَهَا، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّی، فَیُؤْذَنُ لِی، وَیُلْهِمُنِی مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا، لاَ تَحْضُرُنِی الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ المَحَامِدِ، وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ، أُمَّتِی أُمَّتِی، فَیَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ – أَوْ خَرْدَلَهٍ – مِنْ إِیمَانٍ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ المَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ سَاجِدًا، فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَکَ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ، أُمَّتِی أُمَّتِی، فَیَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّهِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ.
فَلَمَّا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِ أَنَسٍ رضی الله عنه قُلْتُ لِبَعْضِ أَصْحَابِنَا: لَوْ مَرَرْنَا بِالحَسَنِ، وَهُوَ مُتَوَارٍ فِی مَنْزِلِ أَبِی خَلِیفَهَ، فَحَدَّثْنَاهُ بِمَا حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ، فَأَتَیْنَاهُ فَسَلَّمْنَا عَلَیْهِ، فَأَذِنَ لَنَا فَقُلْنَا لَهُ: یَا أَبَا سَعِیدٍ! جِئْنَاکَ مِنْ عِنْدِ أَخِیکَ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ، فَلَمْ نَرَ مِثْلَ مَا حَدَّثَنَا فِی الشَّفَاعَهِ، فَقَالَ: هِیهْ، فَحَدَّثْنَاهُ بِالحَدِیثِ، فَانْتَهَى إِلَى هَذَا المَوْضِعِ، فَقَالَ: هِیهْ، فَقُلْنَا: لَمْ یَزِدْ لَنَا عَلَى هَذَا، فَقَالَ: لَقَدْ حَدَّثَنِی – وَهُوَ جَمِیعٌ – مُنْذُ عِشْرِینَ سَنَهً، فَلاَ أَدْرِی: أَنَسِیَ، أَمْ کَرِهَ أَنْ تَتَّکِلُوا، قُلْنَا: یَا أَبَا سَعِیدٍ! فَحَدِّثْنَا فَضَحِکَ، وَقَالَ: خُلِقَ الإِنْسَانُ عَجُولًا، مَا ذَکَرْتُهُ إِلَّا وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أُحَدِّثَکُمْ، حَدَّثَنِی کَمَا حَدَّثَکُمْ بِهِ، قَالَ: ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَهَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْکَ المَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ! ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَقُلْ یُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ ائْذَنْ لِی فِیمَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَیَقُولُ: وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی، وَکِبْرِیَائِی وَعَظَمَتِی، لَأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ».
- «معبد بن هلال عنزی میگوید: با گروهی از مردم بصره جمع شدیم و باهم نزد انس بن مالک رضی الله عنه رفتیم و با خودمان ثابت بنانی را بردیم تا برایمان در بارهی حدیث شفاعت از انس سؤال کند، درِ خانهاش نزدش رفتیم، در حالی که نماز ضحی میخواند، سپس اجازه خواستیم، اجازه داد، بر او وارد شدیم، در حالی که بر جایگاه مخصوصش نشسته بود، به ثابت گفتیم: از تو میخواهیم نخستین سؤالی که از انس میپرسی، در بارهی شفاعت باشد و ثابت عرض کرد: ای اباحمزه! اینان برادران تو هستند که از بصره نزدت آمدهاند تا در بارهی حدیث شفاعت از تو سؤالی بکنند؟ انس گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم برای ما فرمودند: «وقتی روز قیامت میشود، مردم مضطرب و نگران و آشفته ازدحام میکنند، پس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: نزد پروردگارت برایمان شفاعت کن، آدم جواب میدهد: من در آن جایگاه نیستم، ولی شما باید نزد ابراهیم بروید که او خلیل خدای رحمان است، نزد ابراهیم میآیند، او [نیز] میگوید: من در آن جایگاه نیستم، ولی شما باید نزد موسی بروید که او کسی است که با خدا سخن گفته است، پس نزد موسی میآیند، او [نیز] میگوید: من در آن جایگاه نیستم، شما باید نزد عیسی بروید که او روح خدا و کلمهی اوست، نزد عیسی میآیند، او میگوید: من در آن جایگاه نیستم، اما نزد محمد صلی الله علیه و سلم بروید، پس نزد من میآیند. من [در جواب خواستهی آنها] میگویم: من در جایگاهی هستم که شفاعت بکنم، پس اجازه میگیرم که خدمت پروردگارم برسم، به من اجازه داده میشود و خداوند به من کلماتی را الهام میکند که با آنها او را میستایم که اکنون آنها به یادم نمیآیند، سپس با آن کلمات او را میستایم و بر او سجده میکنم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] سخنانت شنیده میشود و بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته میشود، من [هم] میگویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند میفرماید: ای محمد! برو و هرکس را که به اندازهی دانهی جوی ایمان [در دلش] دارد، از آتش بیرون بیاور، من هم میروم و آن را انجام میدهم، پس [دوباره] برمیگردم و خدا را با آن کلمات میستایم و سپس به سجده میافتم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] سخنانت شنیده میشود و بخواه [هر آنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته میشود، من هم میگویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند میفرماید: برو و هرکس را که ذرهای ایمان یا (شک راوی) به اندازهی سنگینی دانهی خردلی ایمان [در دلش] دارد، از آتش بیرون بیاور و من هم میروم و آن کار را انجام میدهم، سپس برمیگردم و خدا را با آن کلمات میستایم و سپس به سجده میافتم. گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو [هر آنچه میخواهی، زیرا] سخنانت شنیده میشود و بخواه [ هرآنچه میخواهی، زیرا] به تو بخشیده میشود و شفاعت کن [زیرا] شفاعتت پذیرفته میشود، من هم میگویم: خدایا! امتم! امتم! خداوند میفرماید: برو و هرکس را که کمتر، کمتر، کمتر از اندازهی یک دانهی خردل ایمان در دل دارد، از آتش بیرون بیاور، من هم میروم و آن کار را انجام میدهم».
وقتی از پیش انس رضی الله عنه بیرون آمدیم به برخی از یارانم گفتم: بیایید نزد حسن برویم که فراری است و در منزل ابی خلیفه پناه گرفته است و حدیثی که انس برای ما گفته است، به او بگوییم، نزدش رفتیم و بر او سلام کردیم، پس به ما اجازهی ورود داد، عرض کردیم: ای ابوسعید! از نزد برادرت انس میآییم، او حدیثی را در بارهی شفاعت برایمان گفت که تاکنون نشنیدهایم، ابوسعید گفت: خوب (حدیث را بگویید)، حدیث را تا آخر برایش بیان کردیم، گفت: خوب، عرض کردیم: دیگر به آن چیزی اضافه نکرد، گفت: بیست سال پیش در حالی که جوانتر بود، این حدیث را برایم روایت کرد، اما [این که قسمت آخر حدیث را برای شما بیان ننموده] نمیدانم فراموش کرده است، یا این که دوست ندارد که شما بیش از این به شفاعت تکیه کنید [و دیگر کاری انجام ندهید]، گفتیم: ای ابوسعید! تو حدیث را برایمان بگو، خندید و گفت: انسان عجول آفریده شده است. من هم میخواهم همان حدیث را برایتان بیان کنم و به همین دلیل این را گفتم، او همان چیزی را که برای شما بیان کرده است، برای من نیز بیان کرده است، [با این تفاوت که] پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: سپس برای بار چهارم برمیگردم و خدا را با آن کلمات میستایم و سپس به سجده میافتم، گفته میشود: ای محمد! سرت را بلند کن و بگو، سخنانت شنیده میشود و بخواه، به تو بخشیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، من هم میگویم: خدایا! به من اجازه بده هرکس «لا إله إلا الله» گفته است [از آتش بیرون بیاورم]، خداوند میفرماید: سوگند به عزت و جلالم و بزرگی و عظمتم، هرکس را که گفته است: «لا إله إلا الله» (شهادت بر وحدانیت من داده باشد)، از آتش بیرون میآورم»([۱]).
مسلم، باب [إثبات رؤیه المؤمنین فی الآخره لربهم سبحانه وتعالى]
۳۳۹- «عَنْ أَبِیْ هُرَیْرَهَ رضی الله عنه أَنَّ نَاسًا قَالُوا لِرَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و سلم: یَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و سلم: هَلْ تُضَارُّونَ (أَوْ هَلْ تُضَامُّونَ) فِی الْقَمَرِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ؟ قَالُوا: لَا، یَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا، قَالَ: فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ، یَجْمَعُ اللهُ النَّاسَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، فَیَقُولُ: مَنْ کَانَ یَعْبُدُ شَیْئًا فَلْیَتَّبِعْهُ، فَیَتَّبِعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الشَّمْسَ، الشَّمْسَ، وَیَتَّبِعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الْقَمَرَ، الْقَمَرَ، وَیَتَّبِعُ مَنْ کَانَ یَعْبُدُ الطَّوَاغِیتَ، الطَّوَاغِیتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الْأُمَّهُ فِیهَا مُنَافِقُوهَا، فَیَأْتِیهِمُ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى، فِی صُورَهٍ غَیْرِ صُورَتِهِ الَّتِی یَعْرِفُونَ، فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْکَ، هَذَا مَکَانُنَا، حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللهُ تَعَالَى فِی صُورَتِهِ الَّتِی یَعْرِفُونَ، فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَتَّبِعُونَهُ، وَیُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ، فَأَکُونُ أَنَا وَأُمَّتِی أَوَّلَ مَنْ نُجیْزُ، وَلَا یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ إِلَّا الرُّسُلُ، وَدَعْوَى الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللهُمَّ! سَلِّمْ، سَلِّمْ، وَفِی جَهَنَّمَ کَلَالِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمُ السَّعْدَانَ؟ قَالُوا: نَعَمْ یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، غَیْرَ أَنَّهُ لَا یَعْلَمُ مَا قَدْرُ عِظَمِهَا إِلَّا اللهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمُ الْمُؤْمِنُ بَقِیَ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمُ الْمُجَازَى حَتَّى یُنَجَّى، حَتَّى إِذَا فَرَغَ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَیْنَ الْعِبَادِ، وَأَرَادَ أَنْ یُخْرِجَ بِرَحْمَتِهِ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ الْمَلَائِکَهَ أَنْ یُخْرِجُوا مِنَ النَّارِ مِنْ کَانَ لَا یُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا، مِمَّنْ أَرَادَ اللهُ أَنْ یَرْحَمَهُ، مِمَّنْ یَقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، فَیَعْرِفُونَهُمْ فِی النَّارِ یَعْرِفُونَهُمْ بِأَثَرِ السُّجُودِ، تَأْکُلُ النَّارُ مِنَ ابْنِ آدَمَ، إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، حَرَّمَ اللهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْکُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَیُخْرَجُونَ مِنَ النَّارِ قَدِ امْتَحَشُوا، فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءُ الْحَیَاهِ، فَیَنْبُتُونَ مِنْهُ، کَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّهُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ، ثُمَّ یَفْرُغُ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَیْنَ الْعِبَادِ، وَیَبْقَى رَجُلٌ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ عَلَى النَّارِ، وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الْجَنَّهَ، فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ! اصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ، فَإِنَّهُ قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا، وَأَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا، فَیَدْعُو اللهَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَدْعُوَهُ، ثُمَّ یَقُولُ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى: هَلْ عَسَیْتَ إِنْ فَعَلْتُ ذَلِکَ بِکَ أَنْ تَسْأَلَنی غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لَا أَسْأَلُکَ غَیْرَهُ، وَیُعْطِی رَبَّهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِیقَ مَا شَاءَ اللهُ، فَیَصْرِفُ اللهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ عَلَى الْجَنَّهِ وَرَآهَا، سَکَتَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ یَقُولُ: أَیْ رَبِّ، قَدِّمْنِی إِلَى بَابُِ الْجَنَّهِ، فَیَقُولُ اللهُ لَهُ: أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ عُهُودَکَ وَمَوَاثِیقَکَ، لَا تَسْأَلُنِی غَیْرَ الَّذِی أَعْطَیْتُکَ؟ وَیْلَکَ یَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَکَ! فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ، وَیَدْعُو اللهَ، حَتَّى یَقُولَ لَهُ: فَهَلْ عَسَیْتَ إِنْ أَعْطَیْتُکَ ذَلِکَ أَنْ تَسْأَلَ غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لَا وَعِزَّتِکَ فَیُعْطِی رَبَّهُ مَا شَاءَ اللهُ مِنْ عُهُودٍ وَمَوَاثِیقَ، فَیُقَدِّمُهُ إِلَى بَابُِ الْجَنَّهِ، فَإِذَا قَامَ عَلَى بَابُِ الْجَنَّهِ انْفَهَقَتْ لَهُ الْجَنَّهُ، فَرَأَى مَا فِیهَا مِنَ الْخَیْرِ وَالسُّرُورِ، فَیَسْکُتُ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ یَقُولُ: أَیْ رَبِّ! أَدْخِلْنِی الْجَنَّهَ، فَیَقُولُ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لَهُ: أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ عُهُودَکَ وَمَوَاثِیقَکَ أَنْ لَا تَسْأَلَ غَیْرَ مَا أُعْطِیتَ؟ وَیْلَکَ یَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَکَ، فَیَقُولُ: أَیْ رَبِّ، لَا أَکُونُ أَشْقَى خَلْقِکَ، فَلَا یَزَالُ یَدْعُو اللهَ حَتَّى یَضْحَکَ اللهُ جل جلاله مِنْهُ، فَإِذَا ضَحِکَ مِنْهُ قَالَ: ادْخُلْ الْجَنَّهَ، فَإِذَا دَخَلَهَا، قَالَ اللهُ لَهُ: تَمَنَّهْ، فَیَسْأَلُ رَبَّهُ وَیَتَمَنَّى، حَتَّى إِنَّ اللهَ لَیُذَکِّرُهُ مِنْ کَذَا وَکَذَا، حَتَّى انْقَطَعَتْ بِهِ الْأَمَانِیُّ، قَالَ اللهُ تَعَالَى: ذَلِکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ».
قَالَ عَطَاءُ بْنُ یَزِیدَ، وَأَبُو سَعِیدٍ مَعَ أَبِی هُرَیْرَهَ رضی الله عنهما لَا یَرُدُّ عَلَیْهِ مِنْ حَدِیثِهِ شَیْئًا، حَتَّى إِذَا حَدَّثَ أَبُو هُرَیْرَهَ أَنَّ اللهَ جل جلاله قَالَ لِذَلِکَ الرَّجُلِ: وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: وَعَشْرَهُ أَمْثَالِهِ مَعَهُ، یَا أَبَا هُرَیْرَهَ، قَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ: مَا حَفِظْتُ إِلَّا قَوْلَهُ: ذَلِکَ لَکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ، قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: أَشْهَدُ أَنِّی حَفِظْتُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و سلم قَوْلَهُ: ذَلِکَ لَکَ وَعَشْرَهُ أَمْثَالِهِ.
قَالَ أَبُو هُرَیْرَهَ رضی الله عنه: وَذَلِکَ الرَّجُلُ آخِرُ أَهْلِ الْجَنَّهِ دُخُولًا الْجَنَّهَ».
- «از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که گروهی به پیامبرصلی الله علیه و سلم گفتند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: آیا شب بدر (شب چهاردهم ماه) از دیدن ماه شک و ایجاد مزاحمت دارید؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! آیا در روز آفتابی بدون ابر از دیدن خورشید شک دارید؟ جواب دادند: خیر، فرمودند: پس شما [روز قیامت] همچنان خدا را میبینید (همچون دیدن خورشید و ماه) خداوند در روز قیامت مردم را جمع میکند و میفرماید: هرکس [در دنیا] چیزی [یا کسی] را عبادت کرده است، پس دنبال آن برود، پس هرکس خورشید را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس ماه را عبادت کرده است، آن را دنبال میکند و هرکس طواغیت (شیطانها و بتان و خودکامگان) را عبادت کرده است، دنبالشان میافتد و این امت (امت من) با منافقانی که در میان آنها هستند، باقی میمانند، پس خداوند متعال به صورتی بر آنها ظاهر میشود که آن را نمیشناسند، خداوند میفرماید: پروردگارتان من هستم، میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، اینجا خواهیم ماند تا پروردگارمان بیاید (بر ما ظاهر شود)، پس وقتی پروردگارمان بیاید، او را میشناسیم،، آنگاه خداوند به صورتی که آن را میشناسند، بر آنها ظاهر میشود و میفرماید: پروردگارتان من هستم، میگویند: تو پروردگار ما هستی، پس او را دنبال میکنند و پُل صراط وسط جهنم زده میشود، [پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:] و آن وقت، من و امتم نخستین کسانی هستیم که [از پُل] عبور میکنیم و کسی جز پیامبران در آن روز سخن نمیگوید و دعای آنها (سخن آنها) در آن روز این است: خدایا! [ما را] سلامت بدار، [ما را] سلامت بدار. در دوزخ قلابهای دندانهدار تیزی همچون خار سعدان وجود دارند، آیا خار سعدان را دیدهاید؟ اصحاب جواب دادند: بله، ای پیامبر خدا! فرمودند: این قلابها هم همچون خار سعدان هستند، بان این تفاوت که بزرگی و تیزی آنها را کسی جز خدا نمیداند، این قلابها مردم را براساس اعمالشان میگیرند و به سوی خود میکشند و در میان کسانی که از پل عبور میکنند، مؤمن واقعی به خاطر اعمالش نجات مییابد و برخی نیز به سختی عبور داده میشوند تا این که نجات مییابند، این کار ادامه دارد تا این که خداوند محاکمهی بندگانش را به اتمام میرساند و [بعد از آن] اراده میکند هرکس از بندگانش را که خواست، به فضل و رحمت خود از آتش بیرون بیاورد، پس به فرشتگان دستور میدهد هرکس که نسبت به خدا دچار شرک نشده باشد، از کسانی که خدا به آنها ارادهی رحم میکند، او را از آتش ذد./ بیرون بیاورند، چنین کسی [فردی است که در دنیا] گفته است: هیچ خدایی جز الله نیست، فرشتگان چنین افرادی را در آتش از روی آثار سجده میشناسند، آتش جز اثر سجده همهی قسمتهای بدن انسان را میسوزاند [و از بین میبرد، زیرا] خداوند از بینبردن اثر سجده را بر آتش حرام کرده است». سپس فرشتگان چنین افرادی را در حالی بیرون میآورند که جز اثر سجده، همه جای آنها سوخته است و بر آنها آب حیات ریخته میشود و آنها جان میگیرند، همچون روییدن و سبزشدن دانهای که در مسیر سیل میروید، سپس خداوند کار محاکمهی بندگان را به اتمام میرساند و مردی باقی میماند که رو به آتش ایستاده است و او آخرین فردی است که داخل بهشت میشود و عرض میکند: خدایا! مرا از آتش نجات بده، زیرا بویش مرا هلاک کرده و شعلههایش مرا سوزانده است و آنقدر که خدا خود میخواهد، خدا را به فریاد میخواند [و نجاتش را از او میطلبد]، پس خداوند متعال میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر تو را نجات دهم چیز دیگری از من بخواهی؟ میگوید: چیز دیگری غیر از این نمیخواهم و با خداوند آنگونه که خدا میخواهد، عهد و پیمان میبندد، پس خداوند او را از آتش برمیگرداند. وقتی رو به بهشت میایستد و آن را میبیند، مدتی که خدا اراده میکند، ساکت میماند، سپس میگوید: خدایا! مرا به طرف درِ بهشت پیش ببر، خداوند به او میفرماید: آیا عهد و پیمان ندادی که غیر از آنچه به تو بخشیدم، چیز دیگری از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! … و خدا را آنقدر میخواند تا این که خداوند به او میفرماید: آیا احتمال ندارد که اگر تو را به بهشت نزدیک کنم، چیز دیگری از من بخواهی؟ میگوید: به بزرگیت سوگند، چیز دیگری غیر از این نمیخواهم و با خداوند آنگونه که خدا میخواهد عهد و پیمان میبندد، پس خداوند او را به سوی درِ بهشت پیش میبرد و وقتی که میایستد و داخل بهشت را میبیند، بهشت بر او نمایان میشود و سرور و شادی و نعمتهای فراوانی را که در آن وجود دارد، میبیند و تا مدتی که خداوند میخواهد سکوت میکند، سپس میگوید: خدایا! مرا داخل بهشت گردان، خداوند متعال به او میفرماید: آیا تعهد ندادی که غیر از آنچه به تو دادم، چیزی از من نخواهی؟ وای بر تو ای انسان که چقدر عهدشکنی! میگوید: خدایا! بگذار که من بدبختترین مخلوقاتت نباشم و همچنان خدا را میخواند تا این که خداوند متعال به او میخندند (از او راضی میشود)، پس وقتی خداوند از او راضی شد، میفرماید: داخل بهشت شو، وقتی داخل بهشت میشود، خداوند به او میفرماید: آرزو کن، پس [آنچه میخواهد] آرزو میکند و از خداوند میطلبد و خداوند آرزوها و نعمتهای دیگری را به یادش میآورد که در دنیا آرزو میکرده، تا این که آرزوهایش به اتمام میرسد، پس خداوند متعال به او میفرماید: این نعمتها و نعمتهای مشابه آن، از آنِ تو باد.
عطاء بن یزید میگوید: ابوسعید خدری با ابوهریره رضی الله عنهما بود، وقتی که او این حدیث را روایت میکرد، با او کوچکترین اختلافی نداشت تا به اینجا رسید که میفرماید: اما از اینجا به بعد ابوسعید به ابوهریره رضی الله عنهما گفت: ای ابوهریره! پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: ده برابر این نعمتها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوهریره جواب داد: من اینچنین به یاد دارم که فرمودند: این نعمتها و یک برابر آنها متعلق به توست [یا از آنِ تو باد]، ابوسعید گفت: شهادت میدهم که من از پیامبر صلی الله علیه و سلم اینچنین شنیدم که فرمودند: این نعمتها و ده برابر آنها، از آنِ تو باد.
ابوهریره رضی الله عنه میگوید: این مرد آخرین فردی است که داخل بهشت میشود»([۲]).
۳۴۰- «عَنْ هَمَّامِ بْنِ مُنَبِّهٍ، قَالَ: هَذَا مَا حَدَّثَنَا أَبُو هُرَیْرَهَ رضی الله عنه عَنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و سلم وَذَکَرَ أَحَادِیثَ، مِنْهَا: وَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و سلم: إِنَّ أَدْنَى مَقْعَدِ أَحَدِکُمْ مِنَ الْجَنَّهِ أَنْ یَقُولَ لَهُ: تَمَنَّ، فَیَتَمَنَّى، وَیَتَمَنَّى، فَیَقُولُ لَهُ: هَلْ تَمَنَّیْتَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ، فَیَقُولُ لَهُ: فَإِنَّ لَکَ مَا تَمَنَّیْتَ، وَمِثْلَهُ مَعَهُ ».
- «همام بن منبه میگوید: ابوهریره رضی الله عنه احادیث زیادی را برایمان از پیامبرصلی الله علیه و سلم نقل کرد که یکی از آنها این است که پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: «پایینترین جایگاه (درجه) یکی ازشماکه برایش گفته میشود آرزو کن پس آرزو میکند وآرزو میکند [هر آنچه میخواهد]، آنگاه خداوند به او میفرماید: آیا آرزو کردی؟ میگوید: بله و خداوند به او میفرماید: هرچه آرزو کنی و یک برابر آن برای تو باشد».
۳۴۱- «عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رضی الله عنه أَنَّ نَاسًا فِی زَمَنِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و سلم قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ! هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَهِ؟ قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و سلم: نَعَمْ، قَالَ: هَلْ تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَهِ الشَّمْسِ بِالظَّهِیرَهِ صَحْوًا لَیْسَ مَعَهَا سَحَابٌ؟ وَهَلْ تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَهِ الْقَمَرِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ صَحْوًا لَیْسَ فِیهَا سَحَابٌ؟ قَالُوا: لَا، یَا رَسُولَ اللهِ! قَالَ: مَا تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَهِ اللهِ – تَبَارَکَ وَتَعَالَى – إِلَّا کَمَا تُضَارُّونَ فِی رُؤْیَهِ أَحَدِهِمَا، إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ: لِیَتَّبِعْ کُلُّ أُمَّهٍ مَا کَانَ تَعْبُدُ، فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ کَانَ یَعْبُدُ غَیْرَ اللهِ: مِنَ الْأَصْنَامِ وَالْأَنْصَابِ إِلَّا یَتَسَاقَطُونَ فِی النَّارِ، حَتَّى إِذَا لَمْ یَبْقَ إِلَّا مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللهَ: مِنْ بَرٍّ وَفَاجِرٍ، وَغُبَّرِ أَهْلِ الْکِتَابِ، فَیُدْعَى الْیَهُودُ، فَیُقَالُ لَهُمْ: مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: کُنَّا نَعْبُدُ عُزَیْرَ ابْنَ اللهِ، فَیُقَالُ: کَذَبْتُمْ، مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ صَاحِبَهٍ وَلَا وَلَدٍ، فَمَاذَا تَبْغُونَ؟ قَالُوا: عَطِشْنَا یَا رَبَّنَا! فَاسْقِنَا، فَیُشَارُ إِلَیْهِمْ: أَلَا تَرِدُونَ؟ فَیُحْشَرُونَ إِلَى النَّارِ، کَأَنَّهَا سَرَابٌ، یَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَیَتَسَاقَطُونَ فِی النَّارِ، ثُمَّ یُدْعَى النَّصَارَى، فَیُقَالُ لَهُمْ: مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ؟ قَالُوا: کُنَّا نَعْبُدُ الْمَسِیحَ ابْنَ اللهِ، فَیُقَالُ لَهُمْ: کَذَبْتُمْ مَا اتَّخَذَ اللهُ مِنْ صَاحِبَهٍ وَلَا وَلَدٍ، فَیُقَالُ لَهُمْ: مَاذَا تَبْغُونَ؟ فَیَقُولُونَ: عَطِشْنَا یَا رَبَّنَا! فَاسْقِنَا، قَالَ: فَیُشَارُ إِلَیْهِمْ: أَلَا تَرِدُونَ؟ فَیُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ، کَأَنَّهَا سَرَابٌ، یَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضًا، فَیَتَسَاقَطُونَ فِی النَّارِ، حَتَّى إِذَا لَمْ یَبْقَ إِلَّا مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللهَ: مِنْ بَرٍّ وَفَاجِرٍ، أَتَاهُمْ رَبُّ الْعَالَمِینَ – سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى – فِی أَدْنَى صُورَهٍ مِنَ الَّتِی رَأَوْهُ فِیهَا، قَالَ: فَمَا تَنْتَظِرُونَ؟ تَتْبَعُ کُلُّ أُمَّهٍ مَا کَانَتْ تَعْبُدُ، قَالُوا: یَا رَبَّنَا، فَارَقْنَا النَّاسَ فِی الدُّنْیَا أَفْقَرَ مَا کُنَّا إِلَیْهِمْ، وَلَمْ نُصَاحِبْهُمْ، فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْکَ، لَا نُشْرِکُ بِاللهِ شَیْئًا – مَرَّتَیْنِ أَوْ ثَلَاثًا – حَتَّى إِنَّ بَعْضَهُمْ لَیَکَادُ أَنْ یَنْقَلِبَ، فَیَقُولُ: هَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ آیَهٌ، فَتَعْرِفُونَهُ بِهَا؟ فَیَقُولُونَ: نَعَمْ، فَیُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ، فَلَا یَبْقَى مَنْ کَانَ یَسْجُدُ لِلَّهِ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِهِ إِلَّا أَذِنَ اللهُ لَهُ بِالسُّجُودِ وَلَا یَبْقَى مَنْ کَانَ یَسْجُدُ اتِّقَاءً وَرِیَاءً، إِلَّا جَعَلَ اللهُ ظَهْرَهُ طَبَقَهً وَاحِدَهً، کُلَّمَا أَرَادَ أَنْ یَسْجُدَ خَرَّ عَلَى قَفَاهُ، ثُمَّ یَرْفَعُونَ رُءُوسَهُمْ، وَقَدْ تَحَوَّلَ فِی صُورَتِهِ الَّتِی رَأَوْهُ فِیهَا أَوَّلَ مَرَّهٍ، فَقَالَ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، ثُمَّ یُضْرَبُ الْجِسْرُ عَلَى جَهَنَّمَ، وَتَحِلُّ الشَّفَاعَهُ، وَیَقُولُونَ: اللهُمَّ سَلِّمْ، سَلِّمْ، قِیلَ: یَا رَسُولَ اللهِ، وَمَا الْجِسْرُ؟ قَالَ: دَحْضٌ مَزِلَّهٌ، فِیهِ خَطَاطِیفُ، وَکَلَالِیبُ وَحَسَکَهٌ تَکُونُ بِنَجْدٍ، فِیهَا شُوَیْکَهٌ، یُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ، فَیَمُرُّ الْمُؤْمِنُونَ کَطَرْفِ الْعَیْنِ، وَکَالْبَرْقِ، وَکَالرِّیحِ، وَکَالطَّیْرِ، وَکَأَجَاوِیدِ الْخَیْلِ وَالرِّکَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَمَخْدُوشٌ مُرْسَلٌ، وَمَکْدُوشٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى إِذَا خَلَصَ الْمُؤْمِنُونَ مِنَ النَّارِ، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ بِأَشَدَّ مُنَاشَدَهً لِلَّهِ فِی اسْتِقْصَاءِ الْحَقِّ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لِلَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَهِ، لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ فِی النَّارِ، یَقُولُونَ: رَبَّنَا، کَانُوا یَصُومُونَ مَعَنَا، وَیُصَلُّونَ وَیَحُجُّونَ، فَیُقَالُ لَهُمْ: أَخْرِجُوا مَنْ عَرَفْتُمْ، فَتُحَرَّمُ صُوَرُهُمْ عَلَى النَّارِ، فَیُخْرِجُونَ خَلْقًا کَثِیرًا، قَدِ أَخَذَتِ النَّارُ إِلَى نِصْفِ سَاقَیْهِ، وَإِلَى رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ یَقُولُونَ: رَبَّنَا! مَا بَقِیَ فِیهَا أَحَدٌ مِمَّنْ أَمَرْتَنَا بِهِ، فَیَقُولُ: ارْجِعُوا، فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِینَارٍ مِنْ خَیْرٍ، فَأَخْرِجُوهُ، فَیُخْرِجُونَ خَلْقًا کَثِیرًا، ثُمَّ یَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَمْ نَذَرْ فِیهَا أَحَدًا مِمَّنْ أَمَرْتَنَا، ثُمَّ یَقُولُ: ارْجِعُوا، فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِینَارٍ مِنْ خَیْرٍ، فَأَخْرِجُوهُ، فَیُخْرِجُونَ خَلْقًا کَثِیرًا، ثُمَّ یَقُولُونَ: رَبَّنَا! لَمْ نَذَرْ فِیْهَا خَیْراً – وَکَانَ أَبُو سَعِیدٍ الْخُدْرِیُّ یَقُولُ: إِنْ لَمْ تُصَدِّقُونِی بِهَذَا الْحَدِیثِ، فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّهٖۖ وَإِن تَکُ حَسَنَهٗ یُضَٰعِفۡهَا وَیُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِیمٗا ۴٠﴾ [النساء: ۴۰]. فَیَقُولُ اللهُ جل جلاله: شَفَعَتِ الْمَلَائِکَهُ، وَشَفَعَ النَّبِیُّونَ، وَشَفَعَ الْمُؤْمِنُونَ، وَلَمْ یَبْقَ إِلَّا أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ، فَیَقْبِضُ قَبْضَهً مِنَ النَّارِ، فَیُخْرِجُ مِنْهَا قَوْمًا لَمْ یَعْمَلُوا خَیْرًا قَطُّ، قَدْ عَادُوا حُمَمًا، فَیُلْقِیهِمْ فِی نَهَرٍ فِی أَفْوَاهِ الْجَنَّهِ، یُقَالُ لَهُ: نَهَرُ الْحَیَاهِ، فَیَخْرُجُونَ کَمَا تَخْرُجُ الْحِبَّهُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ، أَلَا تَرَوْنَهَا تَکُونُ إِلَى الْحَجَرِ أَوْ إِلَى الشَّجَرِ، مَا یَکُونُ إِلَى الشَّمْسِ أُصَیْفِرُ وَأُخَیْضِرُ، وَمَا یَکُونُ مِنْهَا إِلَى الظِّلِّ یَکُونُ أَبْیَضَ؟ فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ، کَأَنَّکَ کُنْتَ تَرْعَى بِالْبَادِیَهِ، قَالَ: فَیَخْرُجُونَ کَاللُّؤْلُؤِ، فِی رِقَابِهِمُ الْخَوَاتِمُ، یَعْرِفُهُمْ أَهْلُ الْجَنَّهِ، هَؤُلَاءِ عُتَقَاءُ اللهِ الَّذِینَ أَدْخَلَهُمُ اللهُ الْجَنَّهَ بِغَیْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلَا خَیْرٍ قَدَّمُوهُ، ثُمَّ یَقُولُ: ادْخُلُوا الْجَنَّهَ، فَمَا رَأَیْتُمُوهُ فَهُوَ لَکُمْ، فَیَقُولُونَ: رَبَّنَا! أَعْطَیْتَنَا مَا لَمْ تُعْطِ أَحَدًا مِنَ الْعَالَمِینَ، فَیُقَالُ: لَکُمْ عِنْدِی أَفْضَلُ مِنْ هَذَا، فَیَقُولُونَ: یَا رَبَّنَا! أَیُّ شَیْءٍ أَفْضَلُ مِنْ هَذَا؟ فَیَقُولُ: رِضَایَ، فَلَا أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ بَعْدَهُ أَبَدًا».
وَزَادَ فِیْ رِوَایَهٍ: «بِغَیْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلَا قَدَمٍ قَدَّمُوهُ، فَیُقَالُ لَهُمْ: لَکُمْ مَا رَأَیْتُمْ، وَمِثْلُهُ مَعَهُ».
- «از ابوسعید خدری رضی الله عنه روایت شده است که گفت: در زمان پیامبرصلی الله علیه و سلم گروهی از مردم عرض کردند: ای پیامبر خدا! آیا روز قیامت پروردگارمان را میبینیم؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: بله، سپس فرمودند: آیا بعد از ظهر یک روز آفتابی که ابری در آسمان نیست، از دیدن خورشید شک دارید (در دیدن خورشید دچار مشکل میشوید و برای دیدن آن ازدحام میکنید)؟ آیا شب بدر (چهاردهم ماه) که آسمان صاف و مهتابی است، از دیدن ماه شک دارید (در دیدن ماه دچار مشکل میشوید و برای دیدن آن ازدحام میکنید)؟ جواب دادند: خیر، ای پیامبر خدا! پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: روز قیامت هم در دیدن خداوند متعال کوچکترین ازدحام و شکی نخواهید داشت، همانطور که امروز در دیدن خورشید یا ماه شکی ندارید و دچار هیچ مشکلی نمیشوید. وقتی که روز قیامت میآید، ندازنندهای ندا میزند: هر امتی آنچه را که [در دنیا] میپرستید، دنبال کند، پس از بتپرستان یعنی کسانی که غیر خدا را پرستیدهاند، کسی باقی نخواهد ماند، مگر این که در آتش جهنم خواهد افتاد و تنها کسانی باقی میمانند از متقین و عاصیان و بقایای اهل کتاب که خدا را پرستیدهاند، آنگاه یهودیان فرا خوانده میشوند و به آنها گفته میشود: چه چیزی را عبادت میکردید؟ میگویند: عزیر پسر خدا را عبادت میکردیم، گفته میشود: دروغ گفتید، [زیرا] خداوند همسر و فرزندی ندارد، [به آنها گفته میشود:] اینک چه میخواهید؟ میگویند: خدایا! تشنه هستیم، به ما آب بده (آب میخواهیم). [جهنم به آنان نشان داده میشود و] به آنان اشاره میشود: آیا وارد نمیشوید [که آب بنوشید]؟ پس به سوی جهنم محشور میشوند که همچون سرابی است و زبانههای آن در هم فرو میروند و یکدیگر را فرو میشکنند [و آنان برای تشنگی شدیدی که دارند و در اثر فشار و ازدحام پیش از حدی که در رفتن به سوی سراب به وجود آوردهاند، برخی برخی دیگر را لِه] و سرانجام به درون جهنم سقوط میکنند، سپس نصاری فرا خوانده میشوند و به آنها گفته میشود: چه چیزی را عبادت میکردید؟ جواب میدهند: مسیح پسر خدا را عبادت میکردیم، به آنان گفته میشود: دروغ گفتید [زیرا] خداوند همسر و فرزندی ندارد و به آنان گفته میشود: اینک چه میخواهید؟ میگویند: خدایا! تشنه هستیم. به ما آب بده (آب میخواهیم)، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: [جهنم به آنان نشان داده میشود و] به آنان اشاره میشود: آیا وارد نمیشوید [که آب بنوشید]؟ پس به سوی جهنم محشور میشوند که همچون سرابی است و زبانههای آن در هم فرو میروند و یکدیگر را فرو میشکنند [و آنان برای رفع تشنگی شدیدی که دارند و در اثر فشار و ازدحام بیش از حدی که در رفتن به سوی سراب به وجود آوردهاند، برخی برخی دیگر را لِه (به زمین هموارش میکنند)] و سرانجام به درون جهنم سقوط میکنند. این کار ادامه دارد تا این که کسی جز متقین و عاصیانی که خدا را عبادت کردهاند، باقی نمیمانند. پروردگار جهانیان در صفتی غیر از آنچه که آنها در دنیا او را با آن میشناختند، بر آنها تجلی میکند و میفرماید: منتظر چه هستید؟ هر گروهی با معبودشان رفتند، میگویند: خدایا! ما در حالی که بیشتر از امروز به آنها نیاز داشتیم [در زندگی دنیا، به خاطر خداوند]، از آنان جدا شدیم و اکنون دیگر نیازی به آنان نداریم و با آنها همنشین نخواهیم شد، خداوند میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: از تو به خدا پناه میبریم، چیزی را شریک خدا قرار نمیدهیم، دو بار یا سه بار این را میگویند تا جاییی که نزدیک است برخی از آنها حال و وضعشان تغییر کند، خداوند میفرماید: آیا علامت و نشانهای بین شما و او وجود دارد که با آن او را بشناسید؟ میگویند: بله، پس خداوند سختی را برطرف میکند و از ذات خود پرده برمیدارد (در اینجا نیز «فَیُکْشَفُ عَنْ سَاقٍ» را تاویل نموده اند که بر خلاف ظاهر نص صریح حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم میباشد. مصحح) و در این حال هیچ فردی که به اختیار خود و با اخلاص درون در دنیا خداوند را عبادت کرده است، باقی نخواهد ماند، مگر این که خداوند به او اجازهی سجده میدهد و کسی که در دنیا از ترس [مردم] و ریا خدا را عبادت کرده است، وقتی که میخواهد همراه مؤمنین خدا را سجده کند، خداوند پشت او را یکسان [و خشک] میکند و هرگاه که بخواهد سجده کند، بر پشتش میافتد، سپس [کسانی که سجده کردهاند] بلند میشوند، در حالی که خداوند به صفتی برگشته که آنها بار اول او را در آن دیدهاند و میشناسند و میفرماید: من پروردگارتان هستم، میگویند: تو پروردگارمان هستی. سپس پُل در وسط جهنم زده میشود و زمان شفاعت میرسد و میگویند: خدایا! [ما را] سلامت بدار، [ما را] سلامت بدار، گفته شد: ای پیامبر خدا! این پُل چیست و چگونه است؟ پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: راهی است لغزان و غیر محکم و بر آن چنگالها و قلابها و خارهای بزرگ و محکمی است و امثال چنین خارهایی در نجد وجود دارند که به آنها سعدان گفته میشود، آنگاه گروهی از مؤمنان چون یک چشم به هم زدن و گروهی چون برق و گروهی چون باد و گروهی چون پرنده و گروهی چون اسبان راهوار و گروهی چون شتران تیزرو از روی پل میگذرند، و آنگاه، گروهی سالم نجات مییابند و گروهی زخمی و آویزان نجات مییابند و گروهی نیز در آتش میافتند و این کار ادامه مییابد تا این که مؤمنان از آتش نجات مییابند و سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، هیچکدام از شما در دنیا نسبت به طلب حقش آن چنان مصرانه از خداوند درخواست نمیکند که مؤمنان در روز قیامت نجات برادرانشان را از آتش از او میخواهند و برای آنها شفاعت میکنند، آنها میگویند: خدایا! آنها با ما روزه میگرفتند و نماز میخواندند و مناسک حج را به جای میآوردند، به آنان گفته میشود: هرکس را که میشناسید از آتش بیرون بیاورید، صورتهایشان بر آتش حرام شده است، پس افراد بسیاری را بیرون میآورند و افرادی از آتش بیرون آورده میشوند که تا نیمهی ساق پاهایشان را آتش فرا گرفته است و برخی دیگر تا زانوانشان را آتش فرا گرفته است، سپس میگویند: خدایا! از کسانی که به ما امر کردی که از آتش بیرون بیاوریم، کسی باقی نمانده است، خداوند میفرماید: برگردید و هرکس را که در قلبش به اندازهی وزن دیناری خیر (مقدار کمی ایمان) یافتید، بیرون بیاورید، پس میروند و گروه بسیاری را بیرون میآورند و سپس میگویند: خدایا! در میان کسانی که به ما امر کردی که از آتش بیرون بیاوریم، کسی باقی نمانده است، خداوند میفرماید: برگردید و هرکس را که در قلبش به اندازهی وزن نصف دیناری خیر (مقدار بسیار کمی ایمان) یافتید، بیرون بیاورید، پس میروند و گروه بسیاری را بیرون میآورند و سپس میگویند: خدایا! کسی در آتش نمانده است که در قلبش ذرهای خیر باشد (هیچ کسی نمانده است که مقدار بسیار کمی ایمان در دلش وجود داشته باشد).
ابوسعد رضی الله عنه میگوید: اگر سخن مرا باور ندارید (اگر میخواهید مطمئین شوید) این آیه را بخوانید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ مِثۡقَالَ ذَرَّهٖۖ وَإِن تَکُ حَسَنَهٗ یُضَٰعِفۡهَا وَیُؤۡتِ مِن لَّدُنۡهُ أَجۡرًا عَظِیمٗا۴٠﴾ [النساء: ۴۰]. «خداوند کوچکترین ظلمی به کسی نمیکند و اگر کسی کار نیکی انجام دهد، خداوند جزای آن را چندبرابر میدهد و از نزد خود اجر و پاداش بیشتر از آن را به او خواهد بخشید»، سپس خداوند متعال میفرماید: فرشتگان و پیامبران و مؤمنین شفاعت کردند و کسی نمانده است که دیگران را شفاعت کند، جز خدای مهربان. خداوند با فضل و کرم خود گروهی را از آتش بیرون میآورد که هرگز در دنیا هیچ کار نیکی انجام ندادهاند و [در جهنم] تبدیل به زغال شدهاند، آنها را در نهری در کنارههای بهشت میاندازند که به این نهر، نهر حیات گفته میشود و بعد از شستنشان با آب حیات، بیرون میآیند و چنان جان میگیرند همچون آن دانهای که در مسیر سیل میروید و سبز میشود، آیا چنین دانهای را دیدهاید که گاهی اوقات زیر صخرهای یا کنار درختی رشد میکند و قسمتی از دانه که رو به خورشید است، سبز و زرد است و قسمتی که در سایه قرار دارد، سفید است، اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا! گیاهان را چنان توصیف میکنید که گویی در بادیه چوپانی کردهاید، پیامبر صلی الله علیه و سلم ادامه دادند و فرمودند: این گروه از آن آب بیرون میآیند و همچون مرواریدند و گردنشان با گردنبندهایی [از طلا و…] آراسته شده است، بهشتیان آنها را میشناسند [و میگویند]: اینان آزادشدگان خدای رحمان هستند، کسانی که بدون این که کار نیکی انجام داده و آن را به عنوان ماتقدم خود پیش فرستاده باشند، خداوندآنهارا وارد بهشت کرده است، سپس خداوند میفرماید: به بهشت درآیید و هر آنچه در آن میبینید، از آنِ شماست، میگویند: خدایا! به ما چیزهایی دادهای که به هیچیک از بندگانت ندادهای، در جواب آنها گفته میشود: برای شما نعمتهایی بهتر از این [نعمتهایی که به شما داده شده است]، نزد من وجود دارد، پس میگویند: خدایا! چه چیزی بهتر از این نعمتهایی است که به ما بخشیدهای؟ خداوند میفرماید: رضایت من که بعد از این هرگز از شما خشمگین نخواهم شد و هرگز مورد غضب و عذاب من قرار نخواهید گرفت».
در روایتی دیگر به جای کلمهی «خَیْرٍ» در جملهی: «وَلاَ خَیْرٍ قَدَّمُوهُ» کلمهی «قَدَمٍ» که یعنی گام خیری برنداشتهاند، وارد شده است و در ادامهی آن چنین آمده است: «فَیُقَالُ لَهُمْ: لَکُمْ مَا رَأَیْتُمْ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» یعنی: «به آنان گفته میشود: آنچه میبینید از آنِ شماست و یک برابر آن»([۳]).
[۱]– منظور از اجازهگرفتن پیامبر صلی الله علیه و سلم درخواست شفاعت عامه است که برای خاتمهی محاکمهی مردم میباشد. در این جمله حذفی صورت گرفته است، زیرا در مسند بزار چنین آمده است: «أنه یقل: یا رب! عجل علی الخلق الحساب» یعنی «خدایا! محاکمهی مردم را زودتر تمام کن».
منظور از تکرار کلمهی «أدنی» که در برخی از روایتها دو بار تکرار شده است، تاکید بر قلت ایمان است.
منظور از حسن، همان «حسن بصری» است که از ترس «حجاج بن یوسف» فرار کرده بود و در منزل «ابی خلیفهی طایی بصری» مخفی شده بود.
منظور از بیرونآوردن کسی از آتش جهنم که شهادت گفته باشد، کسی است که قلباً به شهادتی که داده است، معتقد باشد؛ زیرا منافق نیز شهادت را بر زبان جاری کرده است، اما شفاعت شامل حالش نمیشود؛ این همان چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و سلم در روایت دیگری به آن اشاره میکند و میفرماید: «أسعد الناس بشفاعتی یوم القیامه من قال: لا إله إلا الله صادقاً مصدقاً بها من قلبه أو من نفسه» یعنی «برخوردارترین مردم از شفاعت من، کسی است که صادقانه و با تصدیق و باور، از قلب و درون خود، لا إله إلا الله را بگوید». [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].
[۲]– هدف از تشبیه رؤیت خورشید و ماه به رؤیت خداوند، بیان وضوح رؤیت و عدم شک و وجود هیچ مشکلی در آن میباشد.
جمهور اهل لغت میگویند: به هر آنچه غیر از خدا عبادت شود، طاغوت گفته میشود، ابن عباس و مقاتل و کلبی میگویند: منظور از طاغوت، شیطان است، برخی نیز گفتهاند: منظور از طاغوت، بتها میباشند؛ واحدی میگوید: لفظ طاغوت هم جمع است و هم مفرد، هم مؤنث است و هم مذکر.
«فیتبعونه» یعنی از دستور او مبنی بر ورود به بهشت پیروی میکنند، یا دنبال فرشتگانی میافتند که آنها را به بهشت راهنمایی میکنند.
«یضرب الصراط بین ظهری جهنم»، دلیل بر اثبات پل صراط میباشد که در وسط جهنم زده میشود و تمامی مخلوقات از آن عبور میکنند و مؤمنین نجات مییابند و دیگران در آن میافتند.
«دعوی الرسل یومئذ: اللهم سلم…» اشاره به نهایت شفقت و ترحم پیامبران نسبت به مردم دارد.
[شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
[۳]– واردشدن افرادی به بهشت که در دنیا هیچ کار نیکی انجام نداده باشند که در این حدیث و احادیث مشابه آن بدان اشاره شده است، بنا به نص صریح آیهی قرآن که ایمان را اساس هر عمل خوبی میداند و برابر آنچه در احادیث دیگر هم آمده و شارحان حدیث به آن اشاره کردهاند، تنها کسانی را شامل میشود که اهل ایمان بوده و در دنیا مقدار کمی از ایمان داشتهاند و البته سالهای زیادی در جهنم عذاب کشیده و سوختهاند، و گرنه آن کس که به خدا و معاد و پیامبران خدا اصلاً ایمان ندارد، ابدی است و اهل نجات نیست و اعمال او بدون پشتوانهی ایمان بینتیجه و بیاثر خواهند بود. والله أعلم – مترجم.