مسلم، باب: [الإسراء برسول الله صلی الله علیه و سلم وفرض الصلاه]
۱۱۶- «عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رضی الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و سلم قَالَ: أُتِیتُ بِالْبُرَاقِ وَهُوَ دَابَّهٌ أَبْیَضُ طَوِیلٌ، فَوْقَ الْحِمَارِ، وَدُونَ الْبَغْلِ، یَضَعُ حَافِرَهُ عِنْدَ مُنْتَهَى طَرْفِهِ، قَالَ: فَرَکِبْتُهُ حَتَّى أَتَیْتُ بَیْتَ الْمَقْدِسِ، قَالَ: فَرَبَطْتُهُ بِالْحَلْقَهِ الَّتِی یَرْبِطُ بِهِ الْأَنْبِیَاءُ، قَالَ: ثُمَّ دَخَلْتُ الْمَسْجِدَ، فَصَلَّیْتُ فِیهِ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ خَرَجْتُ، فَجَاءَ جِبْرِیلُ علیه السلام بِإِنَاءٍ مِنْ خَمْرٍ، وَإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ، فَاخْتَرْتُ اللَّبَنَ، فَقَالَ جِبْرِیلُ علیه السلام: اخْتَرْتَ الْفِطْرَهَ، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ علیه السلام، فَقِیلَ: مَنَ أَنْتَ؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: لَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفُتِحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِآدَمَ علیه السلام، فَرَحَّبَ بِی، وَدَعَا لِی بِخَیْرٍ، ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِیَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ علیه السلام، فَقِیلَ: مَنَ أَنْتَ؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِابْنَیْ الْخَالَهِ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ، وَیَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّاءَ، فَرَحَّبَا بِی، وَدَعَوَا لِی بِخَیْرٍ، ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ، فَقِیلَ: مَنَ أَنْتَ؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِیُوسُفَ، إِذَا هُوَ قَدِ اُعْطِیَ شَطْرَ الْحُسْنِ، قَالَ: فَرَحَّبَ وَدَعَا لِی بِخَیْرٍ، ثُمَّ عَرَجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الرَّابِعَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ، فَقِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم، قِیْلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفُتِحَ لَنَا فَإِذَا أَنَا بِإِدْرِیسَ، فَرَحَّبَ بِیْ وَدَعَا لِی بِخَیْرٍ، قَالَ اللهُ جل جلاله: ﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَکَانًا عَلِیًّا ۵٧﴾، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ الْخَامِسَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِهَارُونَ، فَرَحَّبَ بِیْ وَدَعَا لِی بِخَیْرٍ، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ السَّادِسَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفَتَحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِمُوسَى، فَرَحَّبَ بِیْ وَدَعَا لِی بِخَیْرٍ، ثُمَّ عُرِجَ بِنَا إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ، فَقِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و سلم، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: قَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ، فَفُتِحَ لَنَا، فَإِذَا أَنَا بِإِبْرَاهِیمَ مُسْنِدًا ظَهْرَهُ إِلَى الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ، وَإِذَا هُوَ یَدْخُلُهُ کُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ لَا یَعُودُونَ إِلَیْهِ، ثُمَّ ذَهَبَ بِی إِلَى السِّدْرَهِ الْمُنْتَهَى، وَإِذَا وَرَقُهَا کَآذَانِ الْفِیَلَهِ، وَإِذَا ثَمَرُهَا کَالْقِلَالِ، قَالَ: فَلَمَّا غَشِیَهَا مِنْ أَمْرِ اللهِ مَا غَشِیَ، تَغَیَّرَتْ، فَمَا أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَنْعَتَهَا مِنْ حُسْنِهَا، فَأَوْحَى اللهُ إِلَیَّ مَا أَوْحَى، فَفَرَضَ عَلَیَّ خَمْسِینَ صَلَاهً، فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَهٍ، فَنَزَلْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ رَبُّکَ عَلَى أُمَّتِکَ؟ قُلْتُ: خَمْسِینَ صَلَاهً، قَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لَا یُطِیقُونَ ذَلِکَ، فَإِنِّی قَدْ بَلَوْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَخَبَرْتُهُمْ، قَالَ: فَرَجَعْتُ إِلَى رَبِّی، فَقُلْتُ: یَا رَبِّ! خَفِّفْ عَلَى أُمَّتِی، فَحَطَّ عَنِّی خَمْسًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقُلْتُ: حَطَّ عَنِّی خَمْسًا، قَالَ: إِنَّ أُمَّتَکَ لَا یُطِیقُونَ ذَلِکَ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ، قَالَ: فَلَمْ أَزَلْ أَرْجِعُ بَیْنَ رَبِّی – تَبَارَکَ وَتَعَالَى – وَبَیْنَ مُوسَى علیه السلام، حَتَّى قَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّهُنَّ خَمْسُ صَلَوَاتٍ، کُلَّ یَوْمٍ وَلَیْلَهٍ، لِکُلِّ صَلَاهٍ عَشْرٌ، فَذَلِکَ خَمْسُونَ صَلَاهً، وَمَنْ هَمَّ بِحَسَنَهٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا، کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَهً، فَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْرًا، وَمَنْ هَمَّ بِسَیِّئَهٍ فَلَمْ یَعْمَلْهَا، لَمْ تُکْتَبْ شَیْئًا، فَإِنْ عَمِلَهَا کُتِبَتْ سَیِّئَهً وَاحِدَهً، قَالَ: فَنَزَلْتُ حَتَّى انْتَهَیْتُ إِلَى مُوسَى علیه السلام، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و سلم: فَقُلْتُ: قَدْ رَجَعْتُ إِلَى رَبِّی، حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ مِنْهُ».
- «از انس بن مالک رضی الله عنه روایت شده است که پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: براق را برایم آوردند که حیوانی سفید و دراز و بزرگتر از الاغ و کوچکتر از قاطر بود و سُمهایش را در منتهای دید چشمانش میگذاشت، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: بر آن سوار شدم تا این که به بیت المقدس رسیدم، فرمودند: پس آن را به حلقهای بستم که پیامبران بدان میبستند و داخل مسجد شدم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم، سپس از آنجا بیرون آمدم، آنگاه جبرئیل علیه السلام آمد و ظرفی از شراب و ظرفی از شیر آورد (و تعارف کرد)، من شیر را انتخاب کردم، جبرئیل گفت: فطرت را انتخاب کردی و شیر علامت آن است، سپس ما را به آسمان بالا برد، جبرئیل [از دربان] خواست که دَر را باز کند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است. پس در را برای ما باز کرد، در این هنگام با آدم علیه السلام روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان دوم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این اثنا با پسر خالهها عیسی پسر مریم و یحیی پسر زکریاإ روبهرو شدم، آنها به من خوشآمد گفتند و برایم دعای خیر کردند، سپس ما را به آسمان سوم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این هنگام با یوسف علیه السلام روبهرو شدم و دیدم که نصفی از زیبایی و جمال به او بخشیده شده بود، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان چهارم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این موقع با ادریس علیه السلام روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، [ادریس همان پیامبری که] خداوند در بارهی او میفرماید: ﴿وَرَفَعۡنَٰهُ مَکَانًا عَلِیًّا ۵٧﴾ «ما او را به منزلت و مکان والایی رساندیم»، سپس ما را به آسمان پنجم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این اثنا با هارون علیه السلام روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان ششم بالا برد، جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند، در این هنگام با موسی علیه السلام روبهرو شدم، به من خوشآمد گفت و برایم دعای خیر کرد، سپس ما را به آسمان هفتم (بالا) برد، رفتیم. جبرئیل خواست در را باز کنند، گفته شد: تو کیستی؟ گفت: جبرئیل، گفته شد: چه کسی با توست؟ گفت: محمد صلی الله علیه و سلم، گفته شد: دعوت شده است، گفت: بله، دعوت شده است، پس در را برای ما باز کردند در این موقع با ابراهیم علیه السلام روبهرو شدم، در حالی که پشتش را به سمت بیت المعمور تکیه داده بود و دریافتم که هر روز هفتاد هزار فرشته وارد آن میشوند و وقتی از آن خارج شدند، دیگر به آنجا برنمیگردند، سپس [جبرئیل] مرا به سدره المنتهی برد که دیدم برگهایش [در پهنی] همچون گوشهای فیل و میوههایش همچون کوزههای بزرگ میباشند، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: وقتی آن را به امر خدا چیزی فرا میگیرد، دگرگون میشود و از زیبایی آن، هیچیک از آفریدگان خدا نمیتواند آن را توصیف کند. پس به من وحی کرد آنچه [باید] وحی میکرد و بر من پنجاه [نوبت] نماز در شبانه روز را واجب کرد، آنگاه به سمت پایین به طرف موسی علیه السلام برگشتم، گفت: پروردگارت چه چیزی را بر امتت واجب کرد؟ گفتم: پنجاه [نوبت] نماز، گفت: به سوی پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، زیرا امتت نمیتواند آن را انجام دهد که من بنی اسرائیل را آزمایش کردهام. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: نزد پروردگارم برگشتم و گفتم: خدایا! بر امتم تخفیف بده، پس پنج نوبت از آن را برایم برداشت (تخفیف داد)، نزد موسی برگشتم و گفتم: پنج فرض را برایم تخفیف داد، گفت: امتت نمیتواند آن را انجام دهد، نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: همچنان بین پروردگار متعال و موسی علیه السلام در حالت رفت و آمد بودم تا این که خداوند فرمود: ای محمد! در هر شبانه روز پنج نوبت نمازند [که بر امتت واجب کردم] و برای هر فرض نماز ده اجر قرار دادم، پس پنجاه فرض نماز میشود و هرکس قصد انجام کار نیکی کند، اما آن را انجام ندهد، برایش کار نیکی نوشته میشود و اگر آن را انجام دهد، برایش ده کار نیک (ده برابر) نوشته میشود و هرکس قصد انجام گناهی کند، اما آن را انجام ندهد، چیزی برایش نوشته نمیشود، اما اگر آن را انجام دهد، تنها یک گناه برایش نوشته میشود. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: سپس پایین آمدم تا به موسی علیه السلام رسیدم و به او خبر دادم، موسی گفت: نزد پروردگارت برگرد و از او تخفیف بخواه، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: گفتم: آنقدر نزد پروردگارم برگشتم تا این که از او شرم کردم که دوباره نزدش برگردم [و تخفیف بخواهم]».