۹۵- «عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ، مَسَحَ ظَهْرَهُ، فَسَقَطَ مِنْ ظَهْرِهِ کُلُّ نَسَمَهٍ، هُوَ خَالِقُهَا إِلَى یَوْمِ القِیَامَهِ، وَجَعَلَ بَیْنَ عَیْنَیْ کُلِّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ وَمیضاً مِنْ نُورٍ، ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى آدَمَ، فَقَالَ: أَیْ رَبِّ، مَنْ هَؤُلَاءِ؟ قَالَ: هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّتُکَ، فَرَأَى رَجُلًا مِنْهُمْ فَأَعْجَبَهُ وَبِیصُ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ، فَقَالَ: أَیْ رَبِّ، مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا رَجُلٌ مِنْ آخِرِ الأُمَمِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ، یُقَالُ لَهُ دَاوُدُ، فَقَالَ: رَبِّ، کَمْ جَعَلْتَ عُمْرَهُ؟ قَالَ: سِتِّینَ سَنَهً، قَالَ: أَیْ رَبِّ، زِدْهُ مِنْ عُمْرِی أَرْبَعِینَ سَنَهً، فَلَمَّا قُضِیَ عُمْرُ آدَمَ، جَاءَهُ مَلَکُ المَوْتِ، فَقَالَ: أَوَلَمْ یَبْقَ مِنْ عُمْرِی أَرْبَعُونَ سَنَهً؟ قَالَ: أَوَلَمْ تُعْطیهَا ابْنَکَ دَاوُدَ؟ قَالَ: فَجَحَدَ آدَمُ، فَجَحَدَتْ ذُرِّیَّتُهُ، وَنُسِّیَ فَنُسِّیَتْ ذُرِّیَّتُهُ، وَخَطِئَ آدَمُ فَخَطِئَتْ ذُرِّیَّتُهُ».
- «از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که گفت: پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: وقتی که خداوند آدم را آفرید، پشتش را مسح کرد، پس از پشتش همهی انسانهایی که او آفرینندهی آنهاست تا روز قیامت، بیرون آمدند و خدا بین دو چشم هریک از آنها برقی (روشنایی) از نور قرار داد و سپس آنها را بر آدم عرضه کرد (به آدم نشان داد)، آدم گفت: خدایا! اینها چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود: اینها فرزندان تو هستند، آنگاه آدم در میان آنها مردی را دید که روشنایی مابین چشمانش او را به تعجب واداشت و بسیار زیبا بود. گفت: خدایا! این کیست؟ فرمود: این مردی از آخرین امتها از فرزندان توست، به او گفته میشود داود، آدم عرض کرد: خدایا! عمرش را چه قدر قرار دادهای؟ فرمود: شصت سال، گفت: خدایا! چهل سال از عمر مرا به او ببخش (از عمر من کم کن). وقتی که عمر آدم به پایان رسید، ملک الموت نزدش آمد [تا جانش را بگیرد]، آدم گفت: آیا مگر چهل سال از عمرم باقی نمانده است؟ گفت: مگر آن را به فرزندت داود نبخشیدی؟ پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: آدم انکار کرد، پس فرزندانش هم انکار کردند، آدم فراموش کرد، پس فرزندانش هم فراموش کردند، آدم دچار خطا شد، پس فرزندانش هم دچار خطا شدند (یعنی فرزندان آدم نیز همچون پدرشان در زندگی برخی از مسایل را انکار میکنند و برخی را فراموش میکنند و نیز دچار خطا میشوند)».
ترمذی میگوید: این حدیث حسن صحیح است.
۹۶- ترمذی در روایت دیگری در پایان حدیث قبل (شمارهی ۹۵) چنین آورده است: «ثُمَّ أَکْمَلَ اللّهُ تَعَالَى لِآدَمَ أَلْفَ سَنَهٍ وَأَکْمَلَ لِدَاوُدَ مِائَهً» «سپس خداوند متعال برای آدم هزار سال و برای داود صدسال را تکمیل فرمود».
۹۷- «عَنْ مُسْلِمِ بْنِ یَسَارٍ الْجُهَنِیِّ، أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رضی الله عنه سُئِلَ عَنْ هَذِهِ الْآیَهِ: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ ١٧٢﴾ [الأعراف: ۱۷۲]. قَالَ عُمَرُ بنُ الْخَطَّابِ رضی الله عنه: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم یُسْأَلُ عَنْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ بِیَمِینِهِ، فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّیَّهً، فَقَالَ: خَلَقْتُ هَؤُلَاءِ لِلْجَنَّهِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّهِ یَعْمَلُونَ، ثُمَّ مَسَحَ ظَهْرَهُ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهُ ذُرِّیَّهً، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ خَلَقْتُ لِلنَّارِ، وَبِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ یَعْمَلُونَ. فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَفِیمَ الْعَمَلُ؟ قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و سلم: إِنَّ اللَّهَ إِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلْجَنَّهِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ الْجَنَّهِ، حَتَّى یَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّهِ، فَیُدْخِلَهُ بِهِ الْجَنَّهَ، وَإِذَا خَلَقَ الْعَبْدَ لِلنَّارِ، اسْتَعْمَلَهُ بِعَمَلِ أَهْلِ النَّارِ، حَتَّى یَمُوتَ عَلَى عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ النَّارِ، فَیُدْخِلَهُ اللّهُ النَّارَ».
- «از مسلم ین یسار جُهنی روایت شده است که از حضرت عمر رضی الله عنه در بارهی مفهوم و معنی این آیه پرسیده شد: ﴿وَإِذۡ أَخَذَ رَبُّکَ مِنۢ بَنِیٓ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَأَشۡهَدَهُمۡ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَلَسۡتُ بِرَبِّکُمۡۖ قَالُواْ بَلَىٰ شَهِدۡنَآۚ أَن تَقُولُواْ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَهِ إِنَّا کُنَّا عَنۡ هَٰذَا غَٰفِلِینَ ١٧٢﴾ [الأعراف: ۱۷۲]. «هنگامی که پروردگارت فرزندان آدم را از پشت آدمیزادگان پدیدار کرد و ایشان را بر خودشان گواه گرفت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ آنان گفتند: آری گواهی میدهیم، تا روز قیامت نگویید ما از این غافل و بیخبر بودهایم»، حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: شنیدم که از پیامبرصلی الله علیه و سلم در بارهی این آیه سئوال میشد، فرمودند: خداوند آدم را آفرید، سپس با دست راستش پشت او را مسح کرد و از آن گروهی از فرزندان [اش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای بهشت آفریدهام و به عمل اهل بهشت عمل خواهند کرد (اعمال اهل بهشت را انجام خواهند داد و به بهشت خواهند رفت)، سپس با دستش پشت آدم را مسح کرد و گروه دیگری از فرزندان [اش] را بیرون آورد و فرمود: این گروه را برای جهنم آفریدهام و به اعمال اهل آتش عمل خواهند کرد (اعمال اهل آتش را انجام خواهند داد و به آتش خواهند رفت)، آنگاه مردی گفت: ای پیامبر خدا! دیگر عمل برای چیست؟ حضرت عمر رضی الله عنه فرمود: پیامبرصلی الله علیه و سلم فرمودند: خداوند وقتی کسی را برای بهشت بیافریند، او را به انجام اعمال بهشتیان به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام عملی از اعمال اهل بهشت میمیرد (زمانی میمیرد که در حال انجام اعمال اهل بهشت است)، پس خداوند او را وارد بهشت میکند و وقتی کسی را برای آتش بیافریند، او را به انجام اعمال اهل آتش به کار میگیرد، تا زمانی که در حال انجام کاری از کارهای اهل آتش میمیرد، پس خداوند او را به آتش میاندازد»([۱]).
نکته: ترمذی میگوید: این حدیث حسن است، اما مسلم بن یسار آن را از حضرت عمر نشنیده است و برخی میگویند: بین مسلم بن یسار و حضرت عمر رضی الله عنه فرد مجهولی وجود دارد، پس شاید از طریق روایت دیگر حسن لغیره باشد – والله أعلم.
[۱]– در این حدیث، بحث از این نیست که خداوند خود به اجبار کسی را وادار به عمل اهل بهشت یا اهل جهنم کند، بلکه چنانکه پیامبر صلی الله علیه و سلم در جواب آن مرد صحابی فرموده است، شخص از روی عملی که در دنیا میکند، بهشتی یا جهنمیبودن او معلوم است و البته سرنوشت آدمها راحتی قبل از خلقت آنها، خداوند میداند ولی این دانستن او دلیل جبر و اجبار نیست، چرا که اولاً، بنده چنین جریانی را نمیداند و خود باور دارد که این کار را با اختیار و تصمیم خود گرفته است و ثانیاً اگر بنا را بر جبر بگذاریم، آن وقت همهی نظام اعتقادی فرو میریزد، بدان سبب که دیگر برنامهی جزا و پاداش و عذاب و ارسال پیامبران، همه بیهوده و بیمعنی و ظالمانه جلوه میکند؛ وقتی که خداوند اختیار تغییر در باور و عمل خود را به بنده نداده باشد، چرا پیامبری میفرستد تا او را بیدار و آگاه کند و چرا اگر اطاعت نکرد، عذابش میدهد؟ این از کار حکیم، دور است.
این درست است که بسیاری از جوانب وجود ما جبری و خارج از اختیار ماست، همچون: خلقت و جنسیت و عمر و وطن و غیر آن، اما هیچکدام از اینها مورد سؤال نیستند و سبب پاداش یا عذابی نمیشوند و آن قسمت از وجود آدمی که مورد خطاب و سؤال و عذاب قرار میگیرد، اندیشه و باور اوست که عمل هم از آن سرچشمه میگیرد به قول مولانا جلال الدین بلخی در مثنوی:
بل، قضا حق است و جهد بنده حق | هین! مباش اَعوَر چو ابلیس خَلَق | |
در تردد ماندهایم اندر دو کار | این تردد، کی بود بیاختیار؟! ج |
|
این که گویی: این کنم، یا آن کنم | خود دلیل اختیار است، ای صنم! |
و این که خداوند فرموده است: «این گروه را برای آتش و آن گروه را برای بهشت آفریدهام»، مطابق پاسخ پیامبر صلی الله علیه و سلم به آن اعرابی، چنین مقید میشود: «این گروه وقتی به دنیا میروند، اعمال اهل آتش را انجام میدهند و در نتیجه پس از مرگ به دوزخ میروند، پس گویی از هم اکنون آنها را برای آتش آفریدهام و گروه بهشتی نیز به همین صورت» – ویراستار].