مسلم:
۸۸- «عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم، قَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ، أَوْصَى بَنِیهِ، فَقَالَ: إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِی، ثُمَّ اسْحَقُونِی، ثُمَّ أذْرُونِی فِی الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَیَّ رَبِّی لَیُعَذِّبُنِی عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا فَفَعَلُوا ذَلِکَ بِهِ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّی مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْیَتُکَ یَا رَبِّ! أَوْ مَخَافَتُکَ – فَغَفَرَ لَهُ بِذَلِکَ».
- «ابوهریره رضی الله عنه از پیامبرصلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمودند: «مردی در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود). وقتی مرگ به بالینش آمد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد، پس فرزندان به جسد مُردهاش آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند. خداوند به زمین فرمود (امر کرد): هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان. پس آنگاه مرد [در برابر خدا] ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو -یا (شک راوی) خوف از تو- پس خداوند به خاطر آن او را بخشید»([۱]).
[۱]– امام نووی رحمه الله میفرماید: در تأویل این حدیث در میان علما اختلاف است؛ گروهی میگویند: درست نیست حدیث را اینگونه معنی کنیم که آن مرد منکر قدرت خدا بود و نسبت به آن شک داشت، زیرا کسی که در قدرت خدا شک کند، کافر است و این با آخرحدیث که میگوید: آن سفارش را از ترس تو کردم، مخالف میباشد، زیرا کافر از خدا نمیترسد و خداوند او را نخواهد بخشید.
این گروه معتقدند: در معنی این جمله که گفت: «لئن قدر الله علی…» دو تأویل میتواند مطرح باشد: ۱- این که معنی آن این است: اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد. ۲- این که اگر خداوند بخواهد بر من سخت گیرد و مرا تنبیه کند و این همان معنی «قدر» در آیات متعددی است که در قرآن آمده است از جمله: ﴿فَقَدَرَ عَلَیۡهِ رِزۡقَهُۥ﴾ [الفجر: ۱۶] یا ﴿فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ﴾ [الأنبیاء: ۸۷].
گروه دیگر معتقدند که الفاظ این کلام حمل بر ظاهرشان میشوند و معنی آن، این است که «اگر خدا بر من دست یابد و بتواند مرا زنده کند…» اما آن مرد این را از شدت ترس از عذاب خدا و در حالتی بیان کرده است که در حالت عادی نبوده است، نه این که به عدم قدرت خدا بر زندهکردنش معتقد باشد، در نتیجه به خاطر آن مؤاخذه نخواهد شد و این مانند همان گفتار فلان بنده است که در اوج شادی خطاب به خدا گفت: «خدایا! تو بندهی من و من پروردگار تو هستم».
گروه دیگری از علما میگویند: این گفتار از خصوصیات کلام عرب است که شک و یقین را باهم درمیآمیزند، همانند این کلام قرآن که فرمودند: ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ﴾ [سبأ: ۲۴] «و قطعاً یا ما مؤمنان یا شما مشرکان بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم» که در اینجا یک امر یقینی را در قالبی از شک بیان میکند و منظور همان امر یقینی است.
گروهی هم معتقدند فرد مذکور در حدیث نسبت به یکی از صفات خداوند که زندهکردن مردگان و قدرت بر این امر باشد، جاهل بوده است و علما در این اختلاف دارند که آیا کسی که نسبت به یکی از صفات خدا جاهل باشد، کافر است یا خیر؛ گروهی چون طبری و اشعری البته در اوایل حیات علمی خود گفتهاند: وی کافر است و گروه دیگری از جمله اشعری که بعدها از نظریهی نخست خود پشیمان میشود و حکم به عدم کفر فردی که جاهل به یکی از صفات خدا باشد، صادر میکند، چنین اعتقادی ندارند.
گروهی هم میگویند: این فرد در زمانی زندگی میکرد که تنها مکلف به توحید خدا بود، نه چیز دیگری و تکلیف قبل از ورود شریعت وجود ندارد.
گروهی هم میگویند: شاید این فرد در زمانی زندگی میکرده که عفو کافر در آن زمان و مطابق شریعتی که بود،ه جایز بوده است.
و نیز گفته شده است: او به خاطر گناهان بسیاری که داشت و برای تحقیر نفس خود، آن را انجام داد، به این امید که خداوند او را ببخشد، البته باید دانست که این امر در شریعت اسلام جایز نیست. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].