در روایت احمد و ابوداود رحمهما الله آمده است: « کَانَ النَّاسُ یَسْأَلُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ الْخَیْرِ وَأَسْأَلُهُ عَنْ الشَّرِّ وَعَرَفْتُ أَنَّ الْخَیْرَ لَنْ یَسْبِقَنِی قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ قَالَ یَا حُذَیْفَهُ تَعَلَّمْ کِتَابَ اللَّهِ وَاتَّبِعْ مَا فِیهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الشَّرِّ خَیْرٌ قَالَ هُدْنَهٌ عَلَى دَخَنٍ وَجَمَاعَهٌ عَلَى أَقْذَاءٍ قَالَ قُلْتُ یَارَسُولَ اللَّهِ الْهُدْنَهُ عَلَى دَخَنٍ مَا هِیَ قَالَ لَا تَرْجِعُ قُلُوبُ أَقْوَامٍ عَلَى الَّذِی کَانَتْ عَلَیْهِ قَالَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ أَبَعْدَ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ قَالَ فِتْنَهٌ عَمْیَاءُ صَمَّاءُ عَلَیْهَا دُعَاهٌ عَلَى أَبْوَابِ النَّارِ وَأَنْتَ أَنْ تَمُوتَ یَا حُذَیْفَهُ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلٍ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَتَّبِعَ أَحَدًا مِنْهُمْ»
ترجمه: «مردم از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد خیر میپرسیدند و من از شرّ؛ و میدانستم که خیر را از دست نمیدهم؛ گفتم: ای رسول الله! آیا بعد از این خیر، شرّ میآید؟ تا سه بار فرمود: ای حذیفه قرآن را فرا گیر و به مضمونش عمل کن. گفتم: ای رسول! آیا بعد از شرّ، خیر میآید؟ فرمود: صلحی متزلزل و گروهی بر ناگواری؛ گفتم: ای رسول الله! «الْهُدْنَهُ عَلَى دَخَنٍ» چیست؟ فرمود: دل برخی از مردم بر اعتقاداتی که قبلاً داشتند بر نخواهد گشت؛ گفتم: ای رسول الله آیا بعد از خیر، شر خواهد آمد؟ فرمود: فتنهای کور و گنگ (نامعلوم و پیچیده) که در آن دعوتگرانی است که به سوی دروازههای آتش فرا میخوانند؛ و تو اگر در حالی بمیری که در جنگلی زندگی میکنی، بهتر از آن است که از یکی از ایشان پیروی کنی»[۱].
در الفاظی که خالد یشکری روایت میکند، گفته است که حذیفه به مردم چنین میگوید: «إِنَّ النَّاسَ کَانُوا یَسْأَلُونَ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وسلم عَنِ الْخَیْرِ، وَکُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ، فَأَنْکَرَ ذَلِکَ الْقَوْمُ عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُمْ: إِنِّی سَأُخْبِرُکُمْ بِمَا أَنْکَرْتُمْ مِنْ ذَلِکَ، جَاءَ الْإِسْلَامُ حِینَ جَاءَ، فَجَاءَ أَمْرٌ لَیْسَ کَأَمْرِ الْجَاهِلِیَّهِ، وَکُنْتُ قَدْ أُعْطِیتُ فِی الْقُرْآنِ فَهْمًا، فَکَانَ رِجَالٌ یَجِیئُونَ فَیَسْأَلُونَ عَنِ الْخَیْرِ، فَکُنْتُ أَسْأَلُهُ عَنِ الشَّرِّ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ، أَیَکُونُ بَعْدَ هَذَا الْخَیْرِ شَرٌّ کَمَا کَانَ قَبْلَهُ شَرٌّ؟ فَقَالَ: ” نَعَمْ “، قَالَ: قُلْتُ: فَمَا الْعِصْمَهُ یَا رَسُولَ اللهِ؟ قَالَ: “السَّیْفُ”، قَالَ: قُلْتُ: وَهَلْ بَعْدَ هَذَا السَّیْفِ بَقِیَّهٌ؟ قَالَ: “نَعَمْ، تَکُونَ إِمَارَهٌ عَلَى أَقْذَاءٍ وَهُدْنَهٌ عَلَى دَخَنٍ”، قَالَ: قُلْتُ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: “ثُمَّ تَنْشَأُ دُعَاهُ الضَّلَالَهِ، فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ یَوْمَئِذٍ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهٌ جَلَدَ ظَهْرَکَ، وَأَخَذَ مَالَکَ فَالْزَمْهُ، وَإِلَّا فَمُتْ وَأَنْتَ عَاضٌّ عَلَى جِذْلِ شَجَرَهٍ”، قَالَ: قُلْتُ: ثُمَّ مَاذَا؟ قَالَ: یَخْرُجُ الدَّجَّالُ بَعْدَ ذَلِکَ».
ترجمه: «مردم از رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد خیر میپرسیدند و من در درباره شر؛ مردم بر این کار او خرده گرفتند؛ به آنان گفت: در مورد آنچه انکار میکنید توضیح خواهم داد؛ هنگامی که اسلام آمد، دستوری آورد که بسانِ جاهلیت نبود و به من فهم و برداشتی از قرآن نصیب شده بود. مردانی آمده و از رسول الله صلی الله علیه وسلم درباره خیر سؤال میکردند و من در مورد شرّ از وی میپرسیدم. گفتم: ای رسول الله صلی الله علیه وسلم آیا چنانکه قبلاً شر وجود داشت، بعد از این خیر، شرّ میآید؟ فرمودند: آری. گفتم: راه نجات چیست؟ فرمود: شمشیر. گفتم: آیا بعد از این شمشیر کسی هم باقی خواهد ماند؟ فرمود: آری امیرانی بر ناگواری و صلحی متزلزل. گفتم: بعدش؟ فرمود: دعوتگرانِ به سوی گمراهی پدید خواهند آمد؛ اگر در آن روز خلیفهای از جانب الله بر زمین موجود بود و بر پشتت شلاق زد و اموالت را مصادره کرد از او پیروی کن. در غیر این صورت باید در حالی بمیری که در جنگل زندگی گذراندهای (کنایتاً یعنی از فتنه دوری کن). گفتم: سپس؟ فرمود: بعد از آن دجال ظهور خواهد کرد…»[۲].
[۱]– احمد (۲۳۳۳۰) و ابوداود. تعلیق شعیب الأرنؤوط : حدیث حسن
[۲]– احمد (۲۳۴۷۸) و ابوداود طیالسی (۴۴۴). شیخ آلبانی در تخریج مشکاه المصابیح ۵۳۲۳ میگوید إسناده حسن رجاله ثقات