ابن قیم جوزی رحمه الله میگوید: نبی اکرم صلی الله علیه وسلم لفظ و معنای قرآن را برای اصحاب رضی الله عنهم بیان کرده است. همانسان که الفاظ را به آنان آموزاند، معانی را هم تعلیم داده است؛ چرا که ابلاغ و بیانِ مطلب، جز با آموزش دادنِ الفاظ و معانی امکان ندارد. الله جل جلاله فرموده است: ﴿فَهَلۡ عَلَى ٱلرُّسُلِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ﴾ [النحل: ۳۵].
یعنی: «پس آیا بر عهده پیامبران جز رساندن آشکار هست؟». این فرمودهی الهی متضمّن ابلاغ معنا هم هست. و بیانِ معنا از بالاترین درجات بیان است. لذا کسی که بگوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم معانی کلام الله جل جلاله و کلام خود را به امت به صورت واضح و روشن ابلاغ نکرده است و فقط به ابلاغِ الفاظ بسنده نموده و فهمِ معانی را به خود صحابه رضی الله عنهم موکول کرده است، در حقیقت به ابلاغ رسول صلی الله علیه وسلم اقرار نکردهاند.
لیکن علما و مؤمنین همان گواهی را میدهند که الله جل جلاله و فرشتگان و مردانِ خیرالقرون گواهی دادهاند. و آنهم اینکه رسول صلی الله علیه وسلم بسیار روشن و قاطع ادای مسئولیت نمودند؛ به گونهای که هیچ عذری باقی نمانده است. دلیل و برهانی ارائه داده است که از نگاهِ لفظ و معنا، موجب علم و یقین گشته است. تبلیغِ قطعیِ معنایِ قرآن و سنت توسط وی، کاملاً همانند تبلیغ وی از الفاظ، بلکه به مراتب برتر و بزرگتر از ابلاغِ الفاظ است؛ چرا که الفاظ قرآن و سنت را افرادِ خاصِ امت (یعنی علما و طلاب و تحصیلکردگان) حفظ میکنند، لیکن در حفظ معانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم ابلاغ نموده است، افراد عام و خاص سهیماند.
حبیب بن عبدالله بَجَلی و عبدالله بن عمر رضی الله عنهما گفتهاند: «تعَلَّمنَا الإیمانَ ثُمَّ تَعَلَّمنَا القُرآنَ فَازدَدنَا إیمَانَاً»: «ایمان را آموختیم و سپس قرآن را فرا گرفتیم؛ در نتیجه بر ایمانمان افزودیم». پس صحابه رضی الله عنهم الفاظ و معانی قرآن را از رسول الله صلی الله علیه وسلم آموختند. بلکه آنان بیشتر از الفاظ به معانی توجه میکردند. ابتدا الفاظ را فرا گرفته و در پی آن به معانی میپرداختند؛ تا بدین وسیله معانی را به بهترین وجه ممکن به ذهن بسپارند و از یادشان نرود. حال که صحابه رضی الله عنهم معنی قرآن را همانند الفاظش از رسول امین صلی الله علیه وسلم یاد گرفتند، دیگر نیاز به کس دیگری نداشتند. از این رو نقل معانی قرآن توسط ایشان، همانند روایت کردن الفاظ قرآن از آنهاست.
حال که پیشینیان میدانستند این کتاب، کتابِ الله جل جلاله و کلام اوست که آن را بر ایشان نازل نموده است، و بدین وسیله آنها را راهنمایی نموده و دستورشان داده که از آن پیروی کنند، چگونه ممکن است از منظر عمومی و خصوصی، بر فهم و شناخت معنایش شیفته و دلباخته نباشند؟ صحابه رضی الله عنهم کتاب دیگری نداشتند که آن را بخوانند و تألیفاتی پیرامونشان نبود تا از آن بهره برند؛ بلکه قرآن تنها کتابی بود که در آن، علوم را میجستند و در حفظ و عمل و فقه به آن توجه میکردند. آنها حریصترین مردم به فراگیری و عمل به قرآن بودند. رسول الله صلی الله علیه وسلم هم در میانشان بود و همانندِ الفاظ، معانی را هم به ایشان تعلیم میداد؛ لذا امکان نداشت در این مسیر به کتابی دیگر رجوع کنند؛ و نیز غیر ممکن بود دلهایشان برای شناخت قرآن تحریک نشود. از سویی دیگر هم امکان نداشت رسول صلی الله علیه وسلم قرآن را به آنان آموزش ندهد. در حالی که صحابه رضی الله عنهم در هر موردی که آنها را به علم و هدایت رهنمون کند، حریصترین انسانها بودند. پیامبر صلی الله علیه وسلم هم شیفتهترین شخص، در تعلیم و هدایتِ آنان بود؛ حتی ایشان صلی الله علیه وسلم بیشترین کسی بود که آرزوی هدایت کفار را مینمود.
صحابه رضی الله عنهم احادیث فراوانی از رسول صلی الله علیه وسلم شنیدند و حالات و صحنههای زیادی را از او مشاهده کردند و هدف و دعوت رسول صلی الله علیه وسلم را همان گونه که از کلامش میفهمیدند، با دل و جان خویش هم لمس کردند و کسی در این زمینه با آنان برابری نمیکرد. امکان ندارد کسی که حالِ متکلم را میبیند و میشنود و درک میکند، همانند کسی باشد که از او غایب است یا با واسطه و وسایل دیگر از وی میشنود و فرا میگیرد. پس از آنجا که صحابه رضی الله عنهم امتیازاتی داشتند که آیندگان فاقد آن بودند، به طور قطع و لازم در این راستا باید به جای دیگران، به صحابه رضی الله عنهم رجوع نمود. از همین رو امام احمد رحمه الله میگوید: «از نظر ما اصولِ سنت یعنی تمسک و پایبندی به آنچه صحابهی رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن بودند. رضی الله عنهم».
پس اعتقاد فرقهی ناجیه همان باوری است که رسول الله صلی الله علیه وسلم و یاران بزرگوارش به آن بودند، چنان که خودِ رسول الله صلی الله علیه وسلم به این مسئله استناد کرده و میفرماید: « مَنْ کَانَ عَلَى مَا أَنَا عَلَیْهِ الْیَوْمَ وَأَصْحَابِی »[۱]: «کسی که بر همان باوری باشد که من و یارانم بر آنیم». لذا با استناد به این ادلهی قاطع، بر هر خردمندی روشن است که بازگشت به اصحاب رضی الله عنهم در تفسیر قرآن، مساوی است با تفسیر صحیح و مبیِّن و راه راستی که مورد نظرِ الهی است. و بسیار روشن و مبرهن است تابعین هم که به نیکی از صحابه حرف شنوی و تبعیت کردند، این علوم و تفاسیر را از صحابه رضی الله عنهم آموختند و از آنچه صحابه به آنان آموزش داده، سر بر نتافتند[۲].
[۱] – با لفظ « قالوا : مَن هیَ یا رسولَ اللَّهِ ؟ قالَ : ما أَنا علَیهِ وأَصحابی» ترمزی (۲۶۴۱) روایت کرده و البانی میگوید حسن است. [مصحح]
[۲]– مختصر الصواعق المرسله ج۲ ص ۳۳۵ به بعد. با اندکی تصرّف.