به چه کسانی، سلام بدهیم؟(۲)

گسترش سلام، کینه‌ها را از دل‌ها می‌زداید. بویژه، هنگامی که در میان خویشاوندان و همسایگان، گسترش یابد. و زمانی که شما به یکی سلام می‌دهید، گویا می‌خواهید به او بگویید که من پرچم سفید را که نشانه‌ی صلح و دوستی است برای شما به اهتزاز درآورده‌ام. بنابراین، احساس امنیت کنید و از من نترسید.

سلام، شعار محبت و دوستی است که پیامبر خدا   صلی الله علیه وسلم آن را در قلوب صحابه رضوان‌الله علیهم اجمعین و امتش، تثبیت نمود.

عماربن یاسر رضی الله عنهما می‌گوید:

«ثَلاَثٌ مَنْ جَمَعَهُنَّ فَقَدْ جَمَعَ الإِیمَانَ الإِنْصَافُ مِنْ نَفْسِکَ، وَبَذْلُ السَّلاَمِ لِلْعَالَمِ، وَالإِنْفَاقُ مِنَ الإِقْتَارِ»[۱].

«هر کس، سه خصلت داشته باشد، ایمان را در خود جمع کرده است: ۱- عدالت با خود، ۲- سلام دادن به همه، ۳- انفاق، هنگام تنگدستی».

سلام دادن به همه، دلیل تواضع و فروتنی شخص و عدم تکبر وی می‌باشد. زیرا چنین شخصی به کوچک و بزرگ، شریف و وضیع و آشنا و بیگانه، سلام می‌دهد. انسان متکبر کاملاً عکس وی، عمل می‌کند یعنی به خاطر غرور و تکبری که دارد، سلام هر کسی را جواب نمی‌دهد پس چگونه می‌تواند به همه سلام دهد؟![۲].

از انس  رضی الله عنه روایت است که رسول‌الله   صلی الله علیه وسلم از کنار چند کودک گذشت و به آن‌ها سلام کرد[۳].

این عمل رسول خدا   صلی الله علیه وسلم بیانگر شدت تواضع، لطف و مهربانی‌اش نسبت با آن‌ها بود. او با این کار، بزرگترین شادی را به قلوب کودکان، هدیه نمود. زیرا شرافت سلام رسول‌الله   صلی الله علیه وسلم نصیب آنان گردید. و چه بسا که این عمل را در مجالس خود تعریف می‌کردند. پس بر مسلمان لازم است که در برابر کودکان، متواضع باشد و آن‌ها را نادیده نگیرد بلکه جویای حال‌شان شود و بداند که سلام کردن به کودکان به آن‌ها، درس دوستی می‌دهد و ایشان را به سوی ارزش‌های اخلاقی سوق می‌دهد.

در کتاب‌های سیرت، می‌خوانیم که عمربن‌خطاب  رضی الله عنه با آن  همه هیبت و قدرتی که داشت، هرگاه از کنار کودکان، می‌گذشت، توقف می‌نمود و به آنان سلام می‌کرد و مزاح می‌فرمود حال آنکه او خلیفه‌ی مسلمانان بود.

روزی، عمربن خطاب  رضی الله عنه از کنار چند نفر از کودکان مدین که مشغول بازی بودند، می‌گذشت. هنگامی که آنان، عمر  رضی الله عنه را با آن هیبت و قدرتش، دیدند، فرار کردند و وارد خانه‌هایشان شدند.

گفتنی است که شیاطین، از ترس عمر، فرار می‌کردند. پس چگونه کودکانی که دلشان مانند دل مرغ، نازک است، می‌توانستند در برابر انسانی که بینی قیصرهای دنیا را به خاک مالید و کسراهای جهان را دچار وحشت ساخت، تاب بیاورند و فرار نکنند؟

خلاصه‌ی سخن اینکه همه‌ی آن کودکان، فرار کردند به جز عبدالله‌بن زبیر که نوجوانی کم سن و سال بود. عمر به شوخی گفت: دوستانت فرار کردند و تو فرار نکردی، آیا نترسیدی؟

عبدالله گفت: گناهی مرتکب نشده‌ام که از تو بترسم و راه هم تنگ نیست که آن را برایت باز کنم! اینجا بود که مردم، به ذکاوت و شجاعت عبدالله‌بن زبیر پی بردند.

کسی که پدری همچون زبیربن عوام و مادری مانند اسماء دختر ابوبکر صدیق داشت، چرا شجاع و باهوش نباشد؟!.

﴿ذُرِّیَّهَۢ بَعۡضُهَا مِنۢ بَعۡضٖۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ٣۴﴾ [آل‌عمران: ۳۴].

«آنان فرزندانی هستند که بعضی از بعضی دیگرند و خداوند، شنوا و دانا است».

 

 

[۱]– بخاری (۱/۱۲) به صورت معلق و عبدالرزاق در المصنف (۱۹۴۳۹).

[۲]– زادالمعاد (۲/۴۱۰).

[۳]– بخاری (۷/۱۳۱) و مسلم (۲۱۶۸).

مقاله پیشنهادی

خیار(داشتن اختیار در معامله)

حکمت مشروعیت داشتن اختیار در معامله داشتن حق اختیار در معامله از محاسن اسلام است؛ …