در ماه ربیع الأول سال هشتم هجری، پیامبر اسلام صلی الله علیه و سلم یک گروه پانزده نفره را به سرپرستی کعب بن عمیر غفاری، به منظور دعوت و تبلیغ اسلام به محل «ذات اطلاح» فرستاد. این محل در مرزهای شام نزدیک «وادی القری» واقع است. آنان مشغول دعوت و تبلیغ شدند، اما پاسخ اهالی آن سرزمین همان شمشیر و نیزه بود و سرانجام، همه آنان شهید شدند، فقط یک نفر باقی ماند که به مدینه آمد و ماجرا را به اطلاع آن حضرت رساند.
روی این اساس، سریههایی که برای دعوت و تبلیغ اسلام فرستاده میشدند، به منظور حفظ جان آنها افراد مسلحی نیز آنان را همراهی میکردند، ولی به آنان تفهیم میشد که هدف فقط دعوت به اسلام است، جنگ و درگیری منظور نیست، لذا از آن باید اجتناب کرد. چنانکه بعد از فتح مکه، آن حضرت صلی الله علیه و سلم خالد بن ولید را با سی نفر به سوی «بنوجزیمه» فرستاد و صریحاً فرمود: هدف دعوت اسلام است، جنگ مقصود نیست. ابن سعد در این باره مینویسد:
«بعثه إلى بنی جزیمه داعیا إلى الإسلام ولم یبعثه مقاتلا»([۱]).
«آن حضرت صلی الله علیه و سلم خالد را به سوی بنوجزیمه فقط به منظور دعوت اسلام فرستاد».
علامه طبری در این باره مرقوم میدارد:
«قَدْ کَانَ رَسُولُ الله صلى الله علیه وسلم بَعَثَ فِیمَا حَوْلَ مَکَّهَ السَّرَایَا تَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَلَمْ یَأْمُرْهُمْ بِقِتَالِ».
«پیامبر اسلام سریههایی به اطراف مکه برای دعوت و تبلیغ اسلام فرستاد و به آنان دستور جنگ را نداد».
با وجود این، خالد بن ولید از در جنگ و ستیز وارد شد. وقتی رسو اکرم صلی الله علیه و سلم از این عمل خالد آگاه شد، از جایشان بلند شدند رو به قبله ایستادند و فرمودند: «بار الها! از آنچه خالد مرتکب آن شده است اعلام برائت میکنم» سه بار این جمله را تکرار کردند. سپس حضرت علی را فرستادند تا خونبهای کشتهشدگان را بپردازد. حضرت علی رفت و خونبهای تک تک آنان را حتی بهای سگهایی را که کشته شده بودند، نیز پرداخت کرد و مبالغی اضافه بر خونبها نیز به آنان داد([۲]). این وقایع با تفاوت الفاظ در کتب حدیث مذکوراند.
همچنین در سال دهم هجری، وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم حضرت علی را با سیصد سوار از مجاهدین اسلام به سوی یمن فرستاد، چنین تأکید و توصیه فرمودند:
«فإذا نزلت بساحتهم فلا تقاتلهم حتى یقاتلوک»([۳]).
«هرگاه به سرزمین آنها وارد شدی، آغاز به جنگ نکن، مگر اینکه آنها بر شما حمله کنند».
در این سلسله وقایع، آن دسته از سریههایی که بعد از فتح مکه به اطراف و اکناف برای از بینبردن بتها اعزام میشدند هم داخلاند. تفصیل مطلب چنین است: هر قبیلهای در سرزمین عرب بت مخصوص به خود را داشت که آن را میپرستید. پس از فتح مکه عموم قبایل به اسلام روی میآوردند، ولی عظمت و ابهت بتها از دلهای بعضی از قبایل هنوز از میان نرفته بود. گرچه حالا آنها را شایستۀ پرستش نمیدانستند، ولی ابهت و هیبتی که از مدتها قبل از جانب بتها، در قلبشان جای گرفته بود و مرعوب آنها بودند، مانع از این بود که خودشان شخصاً برای محو و نابودی آنها قدمی بردارند.
نادانان و جاهلان این قبیل اقوام نیز معتقد بودند که چنانکه ذرّهای از آن سنگهای مقدس از جای خود جا به جا شود، آسمان بر زمین میافتد. زمین منفجر میشود و طوفانی از بلاها و مصایب به راه میافتد. اهل طائف هنگام بیعت، این شرط را پیش کشیدند که بتخانۀ آنها تا یک سال در جای خود باقی بماند، وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم این شرط را نپذیرفتند، آنها اظهار داشتند: پس در این صورت با دستهای خودمان آنها را نخواهیم شکست. بعضی دیگر از قبایل تازه مسلمانان نیز در امر شکستن بتها دچار تردید بودند. بنابراین، تعدادی از افراد دارای عقیدۀ صحیح و ایمان راسخ به آن حول و حوش اعزام میشدند تا بتخانهها را درهم شکنند. چنانکه خالد بن ولید با گروهی به سوی بتخانه «عُزّی»، عمرو بن العاص به سوی بتخانۀ «سواع»، سعد بن زید اشهلی به سوی بتخانۀ «منات»، ابوسفیان و مغیره بن شعبه به سوی بتخانۀ «لات»، جریر به سوی بتخانۀ «ذی الخلصه»، طفیل بن عمرو دوسی به سوی بتخانۀ «ذی الکفین» و علی ابن ابیطالب به سوی بتخانۀ «فلس» برای شکستن بتها و انهدام بتخانهها اعزام شدند([۴]).
[۱]– ابن سعد / ۱۰۶٫
[۲]– تاریخ طبری ۳ / ۱۶۵۱٫
[۳]– ابن سعد، مغازی / ۱۲۲٫
[۴]– صحیح بخاری، غزوه ذی الخلصه. بیشتر وقایع این باب از ابن سعد، جزء مغازی اخذ شدهاند.