شکست مسلمانان علتهای مختلفی داشت:
- در مقدمه الجیش (قسمت جلو سپاه) که فرماندۀ آن خالد بود، بیشتر جوانان مکه که تازهمسلمان بودند، قرار داشتند. آنها بر اثر غرور جوانی، اسلحه با خود به میدان نیاورده بودند([۱]).
- در سپاه اسلام دو هزار «طلقاء»، یعنی آنهایی که هنوز اسلام نیاورده بودند، وجود داشتند.
- افراد قبیله «هوازن» در فن تیراندازی میان تمام اعراب یکهتاز بودند، به طوری که هیچ تیری از آنان در میدان جنگ به خطا نمیرفت.
- سپاه کفر قبل از مسلمانان به میدان نبرد آمده بودند و محلهای مناسب و سوق الجیشی را تصرف کرده، دستههای مختلفی از تیراندازان را در داخل درّهها، پشت تپهها و صخرهها و مکانهای مرتفع مستقر ساخته بودند.
- ارتش اسلام بامدادان در حالی که هنوز هوا کاملاً روشن نشده بود، حمله کرد. میدان جنگ در سراشیبی قرار داشت، به طوری که سربازان اسلام به خوبی نمیتوانستند تعادل جسمی خود را حفظ و کنترل نمایند. در همین حال، ناگهان از مقابل، سپاه کفر حملهآور شد و تیراندازها از اطراف و کمینگاهها بیرون پریدند و شروع به تیراندازی کردند و مسلمانان را در زیر رگبار تیرها قرار دادند.
- مقدمه الجیش با سراسیمگی و وحشتزدگی عقبنشینی کرد، پس از آن، بینظمی و سراسیمگی تمام ارتش اسلام را فرا گرفت و سازماندهی آن به هم ریخت. چنانکه در صحیح بخاری مذکور است: «فَأَدْبَرُوا عَنْهُ حَتَّى بَقِیَ وَحْدَهُ» (همه مردم عقبنشینی کردند و آن حضرت تنها ماندند).
رگبار تیرها میدان جنگ را درهم پیچیده بود، سپاه دوازده هزارنفری اسلام پراکنده و سراسیمه شده بود. اما شخصیت بینظیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مانند کوهی استوار در میدان جنگ پابرجا بود. آن حضرت رو به سمت راست کردند و فریاد برآوردند: «یَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ!» بلادرنگ سربازان جان برکف انصار در پاسخ عرض کردند: ای رسول خدا! ما حاضریم. سپس رو به سمت چپ کرده ندا دادند: از آن طرف نیز همین پاسخ دریافت شد. آن حضرت را مرکب خود فرود آمدند و با صدایی رسا که با عظمت و ابهت همراه بود، فرمودند: من بنده خدا و رسول او هستم. در روایتی دیگر از صحیح بخاری مذکور است که فرمودند:
«أَنَا النَّبِیُّ لاَ کَذِبْ، أَنَا ابْنُ عَبْدِ المُطَّلِبْ».
«من پیامبر راستین هستم، من فرزند عبدالمطلب هستم».
آنگاه به عباس که صدایی بلند و رسا داشت، فرمان داد تا مهاجرین و انصار را صدا کند؛ او با صدایی بلند اعلام داشت:
«یَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ! یَا أَصْحَابُ الشَّجَرَهِ».
«ای انصار! ای بیعتکنندگان در زیر درخت در حدیبیه».
با شنیدن این فریاد، تمام سربازان اسلام به سوی آن حضرت هجوم آوردند.
آنهایی که بر اسب سوار بودند و اسبهایشان در اثر شدت جنگ رم کرده بودند، و با سهولت برنمیگشتند. زرههای خود را انداخته و از اسبها پایین آمده، حملهای برقآسا نمودند، به طوری که صحنه جنگ در آن واحد عوض شد و سپاه کفر پا به فرار گذاشت و آنهایی که در میدان از خود مقاومت نشان دادند، دستگیر شدند. بنومالک، «تیرهای از ثقیف» از خود مقاومت سرسختانه نشان دادند، هفتاد نفر از آنها کشته شد و هنگامی که پرچمدار آنان، «عثمان بن عبدالله» به قتل رسید، مقاومت آنان درهم شکست. سپاه شکستخوردۀ کفر منتشر و پراکنده شد. تعدادی در محل «اوطاس» و تعدادی به «طائف» که فرمانده سپاه، عوف بن مالک نیز با آنان همراه بود پناه بردند.
[۱]– بخاری، باب الجهاد و باب من صف أصحابه عند الهزیمه ونزل عن دابه. «سلیمان ندوی»