نگاهی اجمالی به سلسلهی غزوات([۱])
جای بسی تعجب و شگفتی است که سیرهنویسان به هراندازه که توانستهاند تا داستان مغازی را با آب و تاب زیاد ذکر کرده و در تشریح و تفصیل آن مبالغه به خرج دهند. مستشرقین نیز به همان مقدار با اشتیاق و شور فوق العادهای به محتوای آن پرداخته، آرزومند گسترش و بسط بیشتر آن بودهاند، زیرا آنها پیوسته در صدد ساختن کابوسی وحشتناک از جور و ستم اسلام و آرایش و تبلیغ غیر واقعی آن هستند. برای این منظور چند قطره خون، ملاط اندیشه نادرست آنها را خیس نمیکند، بلکه به چشمههایی از خون نیاز دارند. تمام مورخان اروپایی سیرۀ نبوی را به گونهای به رشتۀ تحریر درآوردهاند که گویی تاریخ اسلام سلسلۀ مرتبی از وقوع جنگها و کشتارها است که انسانها را با زور و اجبار به حلقۀ اسلام میکشاند، ولی چون این طرز تفکر پایه و اساسی ندارد و سراسر غلط و پوچ است. لذا قبل از آغاز بحث مغازی، لازم است که موضوع غزوات مورد تحقیق و بررسی اجمالی قرار گیرد.
عموماً چنین تصور میشود که تا وقتی پیامبر اسلام در مکه بود، آماج دشواریها و مشکلات گوناگون قرار داشت و چون به مدینه آمد، از آنها رهایی یافت؛ ولی این تصور صحیح نیست، گرچه در مکه مشکلات سختی برای آن حضرت صلی الله علیه و سلم وجود داشت، لکن در نوع خود منحصر به فرد بود؛ یعنی طرف مقابل مبارزه با مسلمانان فقط کفار و مشرکان بودند، اما در مدینه مشکلات و مصایب پیش روی آن حضرت صلی الله علیه و سلم و مسلمانان شکلها و شیوههای مختلفی نمودار میشدند. در مکه یک قبیله زندگی میکرد، در حالی که در مدینه علاوه بر انصار، اقوام یهود نیز وجود داشتند که از نظر عادات، اخلاق، دین و مذهب با انصار تفاوت زیادی داشتند و حریف مقابل آنها به شمار میآمدند. گروه سوم ساکن در مدینه یعنی (منافقین) نیز به آنها اضافه شد، گروه سوم مانند مار در آستین اسلام از هردو گروه مزبور، خطرناکتر بود. تفاوت دیگری که بین ساختار قومی و اجتماعی مکه و مدینه وجود داشت این بود که اگر مکه تحت تسلط مسلمانان قرار میگرفت، به جهت وجود حرم و تأثیر اجتماعی آن بر ساکنین اطراف و اکناف، تمام قبایل عرب در مقابل اسلام سر تسلیم فرود میآوردند؛ ولی تأثیر اسلام در مدینه محدود به خودش بود.
مدینه تا قبل از هجرت پیامبر صلی الله علیه و سلم از خطرات و تهدیدهای خارجی مصون بود، اما پس از اینکه اقامتگاه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم و مرکز فعالیت مسلمانان شد، آماج خشم و کینه توزیهای قبایل قریش قرار گرفت. چند روز بعد از این که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از مکه به مدینه آمدند، سران قریش به «عبدالله بن اُبی» که قبل از هجرت رئیس قبایل انصار بود و انصار برای برگزاری مراسم تاجگذاری او در حال تدارک و آمادگی بودند، نامهای با این الفاظ نوشتند:
«إِنَّکُمْ آوَیْتُمْ صَاحِبَنَا وَإِنَّا نُقْسِمُ بِاللَّهِ لَتُقَاتِلُنَّهُ أَوْ لَتُخْرِجُنَّهُ أَوْ لَنَسِیرَنَّ إِلَیْکُمْ بِأَجْمَعِنَا حَتَّى نَقْتُلَ مُقَاتِلَتَکُمْ وَنَسْتَبِیحَ نِسَاءَکُمْ»([۲]).
«شما فردی از ما را نزد خود پناه دادهاید، سوگند به خدا! یا او را به قتل برسانید و یا او را از مدینه اخراج کنید، در غیر اینصورت ما بر شما حمله خواهیم کرد و شما را به اسارت گرفته، زنان شما را کنیز خود قرار خواهیم داد».
وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از این خبر آگاه شد، نزد عبدالله بن ابی رفت، او را تفهیم کرد و گفت: «آیا تو با برادران و فرزندان خود به جنگ میپردازی»؟ چون بیشتر انصار مسلمان شده بودند، عبدالله این سخن پیامبر صلی الله علیه و سلم را درک کرد و به نامۀ قریش جامۀ عمل نپوشاند، پس از غزوۀ بدر نیز قریش نامهای به همین مضمون نوشتند که بعداً ذکر خواهد شد.
البته بر اثر تبلیغات و فعالیتهای قریش، منافقین و یهود مدینه تحت تأثییر قرار گرفته بودند، در همان زمان و قبل از غزوۀ بدر، رسول اکرم صلی الله علیه و سلم بر استری سوار شده به محله «بنیالحارث بن خزرج» رفتند؛ در یک مکان و بر سر راه خود دیدند که جمعی از مشرکین، منافقین مدینه، یهود و بعضی از مسلمانها نشستهاند؛ چون آن حضرت نزدیک آنها رسیدند، از حرکت و راهرفتن سواری ایشان گرد و غبار برخاست؛ عبدالله بن ابی پارچهای بر چهرهاش انداخت و با لحنی تحقیرآمیز گفت: «گرد و غباری راه نیانداز!» آن حضرت صلی الله علیه و سلم سلام کرد و آیاتی را از قرآن تلاوت فرمود. عبدالله گفت: «آقا! من این را نمیپسندم، گرچه سخن و گفتۀ تو راست باشد، لذا آن را در مجلس ما بیان مکن و ما را مورد اذیت و زحمت قرار مده، بلکه برای کسانی که نزد تو میآیند بیان کن»([۳]).
این اسائه ادب و گفتار تحقیرآمیز عبدالله مسلمانان را به خشم آورد و نزدیک بود که منجر به درگیری و کشتار شود، در نهایت آن حضرت صلی الله علیه و سلم هردو گروه را به خونسردی و خویشتنداری واداشت.
در همان دوران حضرت سعد بن معاذ که بزرگترین سردار قبیلۀ اوس (ساکن مدینه) بود، به قصد عمره به مکه مکرمه سفر کرد و در آنجا میهمان امیه بن خلف شد، میان او و امیه از مدتها پیش روابط حسنه وجود داشت. یک روز با امیه برای طواف به خانۀ کعبه رفت، در بین راه با ابوجهل برخورد کردند، ابوجهل از امیه پرسید: این چه کسی است که با تو همراه است؟ امیه گفت: «سعد است». ابوجهل رو به وی کرد و گفت: شما مردم به صابئیها (کفار به آن حضرت و مسلمانها صابئی، یعنی مرتد میگفتند) پناه دادهاید؟ من هرگز تحمل نمیکنم که تو به خانه کعبه وارد شوی، سوگند به خدا! اگر تو با امیه همراه نبودی، جان سالم به درنمیبردی. حضرت سعد اظهار داشت: اگر شما ما را از حج بازدارید، ما راه تجارتی شما را که از مسیر مدینه میگذرد مسدود خواهیم کرد؛ (منظور راه شام بود که از مدینه میگذشت)([۴]).
تمام اقوام عرب بر اثر تولیت و مجاورت حرم برای قریش، احترام قایل بودند و قبایلی که در بین مسافت از مکه تا مدینه زندگی میکردند، همه تحت نفوذ و سلطۀ قریش بودند([۵]). بنابراین، قریش تمام قبایل را علیه اسلام و مسلمانان تحریک میکردند. مردم یمن و غیره تا سال ششم هجری نمیتوانستند به محضر آن حضرت صلی الله علیه و سلم حضور یابند، چنانکه در سال دوم هجری، وقتی هیئت نمایندگی (عبدالقیس) از بحرین به محضر آن حضرت شرفیاب شدند، سرپرست این هیئت اظهار داشت: قبایل «مضر» مانع از حضور ما به محضر شما میشوند. لذا ما فقط در موسم حج که عموماً جنگها متوقف میشوند، میتوانیم به محضر شما حاضر شویم([۶]).
قریش بر این موارد نیز بسنده نکردند، بلکه همچنانکه «عبدالله بن ابی» را هشدار داده بودند، خود را برای حمله به مدینه و قلع و قمع مسلمانان آماده میکردند؛ تا مدتی اوضاع در مدینه چنان وخیم بود که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم تمام شبها را با بیداری سپری میکرد. در صحیح نسایی مذکور است:
«کان رسول الله صلی الله علیه و سلم أول ما قدم المدینه یسهر من اللیل».
«پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم در بدو ورود به مدینه شبها بیدار بودند».
در صحیح بخاری، باب الجهاد مذکور است که یک بار آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «چه کسی از شما امشب پاسداری میکند»؟ حضرت سعد ابن ابی وقاص مسلح شد و تمام شب را نگهبانی داد، آنگاه آن حضرت استراحت کردند. حاکم نیز به شرح ذیل روایتی ذکر کرده است:
«عن أبی بن کعب قال: لما قدم رسول الله صلی الله علیه و سلم وأصحابه المدینه وآوتهم الأنصار ورمتهم العرب عن قوس واحده وکانوا لا یبیتون إلا بالسلاح ولا یصبحون إلا فیه»([۷]).
«هنگامی که رسول اکرم و صحابه به مدینه آمدند و انصار آنان را پناه دادند، تمام عرب برای جنگ با آنها آماده شد. صحابه در حالی که مسلح بودند شب را میخوابیدند».
مورخین مغازی را از همین وقایع آغاز میکنند که در همین سال خداوند جهاد را مشروع کرد. ولی هر شخص واقع بین از محتوای همین روایات درک میکند که جریان اصلی چه بوده است. در «مواهب لدنیه» و «زرقانی» مرقوم است که خداوند متعال در سال دوم هجری، دوازدهم ماه صفر جهاد را مشروع کرد و در سند این روایت، این گفتۀ امام زهری را نقل کرده است:
«أول آیه نزلت فى الأذن بالقتال: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ بِأَنَّهُمۡ ظُلِمُواْۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ نَصۡرِهِمۡ لَقَدِیرٌ ٣٩﴾. (زرقانی به نقل از صحیح نسائی ۱/ ۴۴۸)».
«یعنی اولین آیهای که در مشروعیت جهاد نازل شد، این است: ﴿أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَٰتَلُونَ…»
در تفسیر ابن جریر مذکور است: اولین آیهای که در مورد جهاد نازل گردید، این آیه بود:
﴿وَقَٰتِلُواْ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِینَ یُقَٰتِلُونَکُمۡ﴾ [البقره: ۱۹۰].
ولی اگر با تعمق بیندیشیم میبینیم که در این هردو آیه، اجازۀ جنگ با کسانی داده شده که نخست حمله و جنگ از سوی آنها آغاز شود؛ و این بیانگر این مطلب است که مسلمانان ناخواسته به جنگ کشیده میشدند.
به هرحال، واقعیت این است، پس از اینکه رسول اکرم صلی الله علیه و سلم به مدینه آمدند، اولین وظیفۀ مهم، حراست و محافظت از خود مهاجرین، انصار و به طور کلی از شهر مدینه بود. زیرا قریش به جرم اینکه انصار مسلمانان را پناه دادهاند، قصد نابودی مدینه را کرده و تمام قبایل همپیمان خود را برای این هدف شورانده و تحریک کرده بودند. روی این اساس، پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم به منظور دفاع از کیان اسلام و تضعیف قوای دشمن دو تدبیر اتخاذ کردند:
اول – اینکه راه تجارت قریش به مقصد شام که از مدینه میگذشت، مسدود شود تا آنان ناگزیر شده به صلح و آشتی تن در دهند. این همان هشداری بود که حضرت سعد بن معاذ در مکه ابوجهل را به انجام آن تهدید کرده بود.
دوم – با قبایلی که در اطراف مدینه قرار دارند، پیمان صلح و امنیت منعقد شود.
[۱]– برای بیان علت وقوع غزوهها و مقدمات و وقایع پیش آمده در آنها عناوین مستقلی را طرح کردهایم که بعداً ذکر میشوند؛ ولی نخست لازم است نگاهی اجمالی و گذرا به تمام غزوهها داشته باشیم، سپس به صورت تفصیلی روی آنها بحث شود.
[۲]– سنن ابی داود ۲/ ۶۷ باب خبر النضیر.
[۳]– صحیح مسلم ۲/ ۹۳ و صحیح بخاری.
[۴]– تمام این داستان با تفصیل بیشتری در صحیح بخاری، ابتدای «باب المغازی» مذکور است.
[۵]– در سیره ابن هشام مذکور است: «وذلک أن قریشا کانوا إمام الناس وقاده العرب لا ینکرون ذلک وکانت قریش هی التی نصبت الحرب لرسول الله صلی الله علیه و سلم».
[۶]– تذکرۀ وفد عبدالقیس در صحیح بخاری و دیگر کتب مذکور است.
[۷]– لباب فی أسباب النزول للسیوطی سوره نور، آیۀ: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ..إلخ﴾ این روایت در مسند دارمی نیز مذکور است.