قبل از بعثت برای اینکه آن حضرت آمادگی و استعداد لازم را برای نزول وحی پیدا کنند، کشف اسرار عالم در خواب و رؤیا برای ایشان آغاز گردید، آنچه در خواب میدید، مانند روز روشن نمودار میشد([۱]). یک روز در حالی که مشغول عبادت و تفکر بود، فرشته وحی نزد وی آمد و به او گفت:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ ٣ ٱلَّذِی عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ ۴ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ ۵﴾ [العلق: ۱-۵].
آن حضرت صلی الله علیه و سلم در حالی که از عظمت و جلال الهی مبهوث شده بود، به خانه بازگشت و آنچه را که برایش روی داده بود برای خدیجه بیان کرد. خدیجه ایشان را نزد «ورقه بن نوفل» که از دانایان عرب و عالِم به تورات و انجیل بود برد؛ «ورقه» چگونگی جریان را از آن حضرت شنید و اظهار داشت: جای نگرانی نیست، این پیش آمدِ آغازِ نبوت، و همان ناموسی است که بر موسی علیه السلام فرود آمده بود([۲]). در روایتی این مطلب هم مذکور است که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از این جریان مضطرب و وحشتزده شده بود. خدیجه اظهار داشت: مضطرب و نگران نباشید، خداوند همراه توست، سپس ایشان را نزد «ورقه» برد، «ورقه» نبوتش را تأیید کرد.
بدون تردید آن حضرت صلی الله علیه و سلم این جمله را بر زبان آورد: «من مضطرب و هراسانم» ولی این تردید، این هراس و این اضطراب، بر اثر پرتوِ عظمت و جلال الهی (و تصور عظمت بارِگرانِ نبوّت) بود، آن حضرت چه چیزی مشاهده کرد؟ ناموس اعظم به او چه گفت؟ در غار بر او چه گذشت؟ اینها مسایلی هستند که نمیتوان آنها را در قالب الفاظ توضیح داد. در صحیح بخاری کتاب «التعبیر» مذکور است: سپس تا چند روز، نزول مجدد وحی قطع شد، آن حضرت صلی الله علیه و سلم به قله کوه میرفت و میخواست تا خود را از آنجا پایین اندازد، ناگهان جبرئیل روبرویش میآمد و اظهار میداشت: «ای محمد! تو پیامبر به حق خدا هستی» آنگاه در وجود وی آرامش خاطر حاصل میشد. دوباره وقتی نزول وحی قطع میشد، آن حضرت کما فی السابق، بر بالای کوه میرفت و میخواست تا خود را از آنجا به پایین اندازد، باز جبرئیل میآمد و او را تسلی و آرامش خاطر میداد و میگفت: تو پیامبر واقعی الله هستی.
حافظ ابن حجر در شرحِ بخشِ اولِ حدیث مزبور، این اعتراض معترضین را نقل کرده که: «چگونه یک پیامبر در رسالت و نبوتش شک و تردید میکند، و در حال شک و تردید، چگونه با تسلی یک مسیحی آرامش خاطر مییابد؟»
سپس در پاسخ به آن این جواب را از سوی یک از محدثین معروف نقل کرده است:
«نبوت یک امر عظیم و بارگرانی است، و تحمل یک بارۀ آن ممکن نیست، به همین خاطر نخست آن حضرت صلی الله علیه و سلم از طریق خواب و رؤیاهای صالحه با آن مأنوس گشت و چون ناگهان برای اولین بار، با فرشته وحی مواجه شد، طبعاً مضطرب و هراسان گردید، خدیجه ایشان را تسلی داد. سپس هنگامی که «ورقه» بعثت او را تأیید کرد، یقین و اطمینان کامل برایش حاصل شد. محدث مذکور میگوید:
«فلما سمع کلامه أیقن بالحق واعترف به».
«هرگاه ورقه به سخنانش گوش داد، ایشان یقین کرد و به آن اعتراف نمود».
آنگاه محدث مذکور مینویسد: «سلسله وحی پیوسته قطع میشد تا آن حضرت آمادگی لازم را برای حمل تدریجی بار نبوت پیدا کند»([۳]).
ولی با توجه به روایتی که در «ترمذی» موجود است که:
«قبل از نبوت در سفر شام زمانی که در «بُصری» در زیر درختی نشسته بودند، تمام شاخههای آن درخت به سوی آن حضرت خم شدند که بر اثر آن «بحیرا» به نبوت ایشان یقین حاصل کرد».
و در صحیح مسلم این حدیث مذکور است که آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند:
(من آن سنگی را میشناسم که قبل از نبوت به من سلام میکرد).
و در کتب «صحاح» مذکور است: پیش از نبوت فرشتگان سینۀ آنحضرت را چاک کرده و آلودگیهای جسمی را خارج کردند.
پس برای روایتکنندگان این روایات چگونه قابل توجیه است که مشاهده فرشته وحی، چنان امری بود که آن حضرت از آن مضطرب و وحشتزده میشد، و پس از تسلی و تسکین خاطر بازهم، در نوبتهای متعدد، مضطرب و هراسان میشدند و میخواستند خود را از بالای کوه بیندازند و ضرورت احساس میشد تا جبرئیل چندین بار ایشان را اطمینان بدهند؟ آیا چنین شک و تردیدی برای دیگر پیامبران در ابتدای وحی پیش میآمد؟ حضرت موسی علیه السلام از درخت این آواز را شنید: «من خدا هستم» آیا او در شک و تردید قرار گرفت؟
نیازی نیست که در این باره از حافظ ابن حجر و دیگران پیروی کنیم، قبل از هرچیز باید این بررسی را به عمل آورد که اصل این روایت به لحاظ سند «مرقوع متصل» است یا خیر؟ این روایت از بلاغات «امام زهری» است، یعنی سلسله سند به «زهری» به انتها میرسد و بالاتر نمیرود، چنانکه شارحان بخاری این را تصریح کردهاند. بدیهی است که برای ثبوت چنین واقع مهمی سند «منقطع» کافی نیست.
[۱]– یکی از انواع وحی خواب است. در ابتدای صحیح بخاری تحت عنوان «أول ما بدء به رسول الله صلی الله علیه و سلم الرؤیا الصالحه فی النوم». و در کتاب التعبیر آن این مسئله بیشتر توضیح داده شده است.
[۲]– در صحیح بخاری باب «بدء الوحی» و کتاب «التعبیر» این روایت از حضرت عایشه نقل شده است، حضرت عایشه تا آن موقع به دنیا نیامده بود. در اصطلاح محدثین به چنین روایت مرسل میگویند، ولی مرسلِ صحابه نزد محدثین حجت و قابل استناد است، چون راوی متروک نیز از صحابه است.
[۳]– فتح البخاری ۱۲/ ۳۱۷٫