- تحسین امینی ـ سلیمانیه
انتقاد از خود، بازنگری به روند گذشته خود، سنتی است برگرفته از نصایح و سفارشات بزرگان؛ از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم و امام صادق علیه السلام جملاتی نقل شده که بیانگر این معناست: باید فردایت بهتر از امروزت باشد، محاسبه و بازخواست خود در پایان هر روز قبل از اینکه خودت را تسلیم بستر خاموشی خواب کنی تا دریابی امروز چه کردی و آیا از دیروزت بهتر بودهای یا خیر؟! مراجعه نوار روز بهدف توبه از گناهان و لغزشها و کوتاهیها..
امروز پس از گذشت سه دهه اگر بخواهیم پژواک رابطه تنگاتنگ و صمیمی و یک جانبه خود را با نظام تشیع صفوی تهران و قم بازنگری کنیم چه خواهیم یافت؟!..
آیا با همان صداقت و اخلاص و پاک سرشتی که ما با نظام فاشیست صفوی، به خواب و خیال اصلاح و سازندگی آن برخورد کردهایم، تشیع صفوی نیز چنین برخوردی داشته یا اینکه ما تنها گوسفندانی سادهلوح و غافل بودهایم که از سوی گرگ یا دوشیده میشدیم و یا اغفال و یا طعمه چرب و نرم او؟!
انقلاب خمینی که از فرانسه به ایران صادر شد (!) از نظر فکری بسیار فقیر بود، حرکت تشیع میراثی جز عزاداری، لعن ونفرین، فحش و ناسزا گویی، حقد و کینه نداشت به همین دلیل مجبور بود از نظر تنظیمی از گروهکهای داخلی چون سازمان مجاهدین خلق و حزب توده استفاده کند، و از نظر برنامه اسلامی و فکری نوشتههای مفکران و اندیشمندان جنبش اخوان المسلمین مصر و جماعت اسلامی پاکستان را به عاریه گیرد.
شعارهای براق حرکت تشیع صفوی ( چون؛ دفاع از فلسطین، آزادی، برپایی نظام اسلامی، وحدت و همبستگی مسلمانان) و به عاریه گرفتن بسیاری از تفکرات حزبی و انقلابی حرکت اسلامی باعث شد بسیاری از اندیشمندان اسلامی اغفال شده، حقیقت تشیع را بدرستی درک نکنند.
این فهم نادرست وحسن ظن به تشیع باعث شد اندیشه مکارانه “وحدت و تقریب بین مذاهب” با سعه صدر بیمانندی بدون کوچکترین تفکری از سوی حرکت اسلامی مصر و پاکستان و سپس دیگران مورد قبول واقع شود. در آن روز کسی نپرسید؛ اگر قرار است وحدت و تقریبی بین شیعه و اهل سنت برقرار شود، چرا به سنیهای ایران ظلم و ستم میشود، و از بنای مسجد برای عبادت محرومند؟! چرا مرکز این دار تقریب در قاهر مصر باشد که یک شیعه در آنجا نیست، و چرا در تهران با یک ملیون سنی نباشد؟!
این تبلیغات آنچنان روشنفکران اسلامی را مسحور ساخته بود که اگر حرفی از ظلم و ستمی که بر اهل سنت ایران میرود به میان میآمد اخمها درهم فرو میرفت و شما در نزد آنها به عنوان یک فرد فتنهافروز تلقی میشدید!
در یک جلسه دوستانه با برخی از اعضای کادر رهبری جماعت اسلامی شمهای بسیار گذرا از جنایتهای تشیع صفوی در عراق را بیان میداشتم، یکی از به اصطلاح شاخصترین اندیشمندان و سیاستمدارانی که متأسفانه دایره آگاهیش از روستایش تجاوز نمیکرد مرا به فتنهجویی و تندرو بودن متهم ساخت! بهترین و عاقلترین آنها شخصی از مجلس شورا بود که با خمینی از نزدیک آشنا بود، او به صراحت گفت: ما از همه جنایتهای نظام ایران، و از چهره ننگ و غیر انسانی آن بخوبی واقف هستیم. ولی یادت نرود این انقلاب به نام اسلام برپا شده است، ما نمیخواهیم آن سقوط کند و در تاریخ درج گردد انقلاب اسلامی فاشل است (!) و راه بر روی مسلمانان در سایر کشورهای جهان بسته گردد!!
مات و مبهوت مانده بودم، نمیدانستم به این تحلیل ملا نصر الدینی بخندم یا به آن پرخاش سیاستمدار و عقل کل، زار بگریم!..
شاخ به شاخ شدن ایران با نظام بعثی دیکتاتور عراق، شعارات براق وحدت اسلامی، استفاده ابزاری از قضیه فلسطین، تعاطف دروغین با حرکتهای اسلامی، شاید مهمترین عواملی بودند که حرکت اسلامی را گول زده، چهره واقعی تشیع صفوی را در پشت هالهای از ابهام پنهان کرده بود.
در نتیجه این اغفال جنبش اسلامی و تفکر اصلاح گرا بکلی در راستای سیاستهای بسیار زیرکانه تشیع صفوی حرکت کرد. و این باعث شد؛
ـ نظام صفویت با چهرهای زیبا و براق وکاملا غیر واقعی در جامعههای اسلامی جهان شناخته شود. بسیاری از عامه جوانان و مسلمانان پرشور و شوق شیفته آن شوند. تا بجایی که در کشورهایی چون ترکیه جماعتهایی بر پا شد که عدم بیعت با ایران را کفر میدانستند!
ـ موقف حرکت اسلامی باعث قدرت گرفتن تشیع در جهان شد.
ـ حرکت تعامل با شیعه به جای اینکه به سوی مفکوره “همزیستی مسالمت آمیز” سوق پیدا کند، بسوی “تقریب مذاهب” سوق داده شد.
و در حقیقت شعار تقریب دو معنای روشن و واضح داشت که تحقق یافت:
- شما سنیها حق ندارید چیزی در راستای اصلاح شیعه و یا نقد آن بنویسید، و علما و اندیشمندان شما باید مدح و ثنای نظام ما را بگویند.
- شیعیان هر چه میتوانند بگویند و هر دروغ و بهتانی که میتوانند ببافند و برای مذهب خود تبلیغات براه اندازند.
اما اگر احتکار و سانسور فکری صورت نمیگرفت، اندیشه “تعایش سلمی” مطرح میشد، و هر گروه حق داشت به صورتی مسالمت آمیز و در فضای آزاد طرف مقابل را انتقاد کند و فکر واندیشه خود را مطرح سازد. اگر چنین صورت میگرفت:
- این رکود علمی که شاهد آن هستیم هرگز بوجود نمیآمد. در میدان مناظره و بحث هر دو گروه از نظر فکری و مذهبی رشد میکردند، و روز بروز روند اصلاح قدرت میگرفت و مسلمانان بهمدیگر نزدیک و نزدیکتر میشدند.
- بیماری نفاق و دو رویی بکلی از میان برداشته میشد. نه سنی اثناعشری بوجود میآمد و نه شیعه صفوی وهابی!
- دست و پای فتنهافروزان و انگلهای خون آشام بسته میگشت. افکار و اندیشه و اعتقادات هر گروه واضح و روشن بیان میگشت، و در نهایت سیاه و سفید در کنار هم زندگی مسالمت آمیزی میداشتند و در ساختار جهان بر پایه مصلحتهای ملی و قومی و جوانب مشترک فرهنگی با هم همکاری میکردند.
- در نتیجه این پیشرفت حرکت تصحیح و اعتدال در طرفین رشد چشمگیری مییافت.
- و در نهایت جنایتهایی که در عراق و لبنان و افغانستان و پاکستان روی داده و میدهد هرگز روی نمیداد!!
چه کسانی در این جنایت سهیم هستند:
من از دسیسههای دشمنان خارجی هیچ نمیگویم؛ چرا که نیش عقرب نه از بهر کین است اقتضای طبیعتش همین است..
اما از داخل جامعه اسلامی:
۱ـ بزرگترین مسئولیت به نظر نگارنده بر دوش حرکت اسلامی در کشورهایی چون ایران، عراق، لبنان، افغانستان، و پاکستان است.
اندیشمندان این حرکتهای اسلامی و بخصوص روشنفکران و علمای جنبشهای بیدارگری چون اخوان المسلمین و جماعت اسلامی باید بهتر از همه شیعه را درک میکردند، و چهره واقعی آنها و اهداف و سیاستهای ددمنشانه و ضد انسانی آنها را درک کرده، به سایر جهان انعکاس میدادند، و راهکارهای مواجهه و طرحهای ساختاری پیشنهاد میکردند. نه اینکه در پرده پوشی و سانسور حقیقت سهیم شوند و چشم و گوش بسته خود را با امیدهای پوچ و واهی دلگرم سازند! تا کارشان بجایی رسد که امروز رهبرانشان در عراق به مراجع صفویت عید غدیر ساختگی و دروغین را تبریک گویند.( مگر این ساده لوحان نمیدانند عید غدیر یعنی تکفیر کردن همه مسلمانان منجمله طارق هاشمی و جماعت او!!).
امیدوارم برادران اخوان المسلمین ایران و حرکت مکتب قرآن کردستان این سعه صدر را داشته باشند تا این اتهام یا ادعاهای نویسنده را مورد تجزیه و تحلیل و بررسی دقیق قرار دهند. حرکت اخوان المسلمین یا جماعت اصلاح ایران به رهبری استاد بزرگوارم ماموستا پیرانی عزیز، و مکتب قرآن با جزر و مدهای منفی آن هیچ گاه خط مش درستی را پیگیری نکرده، از دیدی بسیار سطحی و آینده نگری بسیار سادهلوحانه رنج میبرند. اخوانیها شاهد سر بریدن امام و رهبر خود “شهید کاک ناصر سبحانی” در روز عید توسط جنایتکاران صفوی بودند، پس از او نیز شهیدانی را به کشتارگاه و اسیرانی را به جلاد خانه نظام صفوی یکی پس از دیگری بدرقه کردند. مکتب قرآن نیز جسد شاخصترین روشنفکر ایران معاصر شهید کاک احمد مفتی زاده را از ددان نظام صفویت تحویل گرفت!
در مقابل چه کار کردند؟!
آیا پرده از حقیقت این نظام کشیدند؟!
آیا اخوان ایران و ماموستا پیرانی و کادر رهبریت و آگاه این جماعت در مسئولیت آگاهی دادن حرکت اخوان المسلمین جهانی از حقیقت این نظام کوتاهی نکردهاند؟
آیا مکتبیها بجای چرخیدن دور خود، و بجان هم افتادن، و شخصیت پرستی و تقدس مآبی بهتر نبود بجای مجسمه ساختن شهید کاک احمد راه او را ادامه داده، آرمانهای انقلابی او را تحقق دهند.
استاد و سرورم حسن امینی و امثال ایشان در پرده برداشتن از حقیقت این نظام در جهان چه نقشی ایفا کردهاند؟!
اگر امروز روشنفکران اسلامی در مصر و اندونزی و مالزی و تونس و مغرب و آفریقا و اروپا و استرالیا و آمریکا حقیقت شیعه صفوی را نمیشناسند، وجوانان مسلمان گول شعارهای پر زرق و برق نظام ایران را میخورند. حرکت اسلامی ایران، در هر لباسی که باشد؛ چه لباس روحانیت شیخ الاسلام عبدالحمید، و چه لباس اصلاح گرائی و فکری اخوان و مکتب، و چه لباس ساختار مجدد عقیده و اخلاق جماعت تبلیغ و حرکت سلفیت و غیره.. مسئول است!
۲ـ مسئولیت انگشت اتهام دوم در سانسور فکری متوجه موحدانی است که از زیر بار تشیع صفوی نجات یافته به قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم چنگ زدهاند. دوستان هدایت یافته و روشنفکر شیعه ایران.
این دوستان بهترین کسانی هستند که شیعه صفوی و حقیقت درندگی آنرا درک میکنند، و میتوانستند چهره واقعی آنرا اولا بر هموطنان خود، و ثانیا به جهانیان بر ملا سازند.
متأسفانه تلاش این دوستان نیز در برخی اصلاحات مذهبی و دعوت در میدانی بسیار تنگ محصور است.
راه حل:
هرگز به خودم اجازه نمیدهم بادی به گلو انداخته بگویم: ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است!
خونهایی که در عراق و افغانستان و لبنان و پاکستان ریخته شده، هرگز باز نمیگردد. ددمنشی و فتنهافروزی و قتل و غارتی که تشیع صفوی در جهان براه انداخته از کنترل خارج شده است. و جزئی از این مسئولیت بر گردن اندیشمندان مسلمان ایرانی، و جزئی دیگر بر گردن اندیشمندان کشورهای است که با تشیع صفوی احتکاک دارند.
ولی میتوان فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم را راهگشا قرار داد: همه بنی آدم خطا کارند، و بهترین خطا کاران توبه کنندگانند!
بلکه بازگشت به حقیقت و بازنگری مجدد به حرکت و تلاش گذشتهمان، گسترش روحیه انتقاد گرائی در خود، و توبه از کوتاهیهای گذشته و برنامه ریزی درست برای آینده شاید بهترین سوژهای باشد که میتوان به آن توصیه نمود. اگر حرکت اسلامی، و اندیشمندان و علما و روشنفکران ایرانی در این راستا نقش خود را ایفا نکنند بدون شک در برابر پیامدهای بسیار سخت و خونین آن در آینده مسئول خواهند بود. و گمان نکنم تاریخ بتواند روزی از کوتاهی آنها در بگذرد.
البته اگر اجازه فرمائید به حقیقتی تلخ خود و همه دوستان را گوش زد کنم. و آن نیز اولتیماتم الهی است:
“هَا أَنتُمْ هَـٰؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّـهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ ۖ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ ۚ وَاللَّـهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاءُ ۚ وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ