در حقیقت این نگرش بهیچ وجه مصداقیت ندارد!
همهی جهان و جهانیان میدانستند که فرعون در آفریدن هیچ چیزی از جهان کوچکترین نقشی نداشته است. وملت زائیده شدن فرعون و رشد و پرورش او را در میان خود به چشم سر دیده بود، و اینکه جهان قبل از او بوده و پس از او خواهد بود.
اگر فرعون چنین ادعائی میکرد بدون شک مردم او را دیوانهای بی عقل تصور میکردند.
در حقیقت ادعای فرعون بر خدائی به معنای؛ آقائی و استبداد و دیکتاتوریت سیاسی بوده است.
یعنی؛ من آقا و سرور و سید شما هستم و حرف اول و آخر را من میزنم، و کسی حق ندارد بگوید بالای چشم من ابروست، یا اینکه از فرمان من سرپیچی کند!..
و این در حقیقت همان معنای واقعی خطاب جماهیری فرعون است که « فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى » (سوره نازعات آیه ۲۴) {و گفت : من والاترین معبود شما هستم !}
و در آیاتی دیگر بوضوح مشاهده میکنیم که خود فرعون و اطرافیان او به پروردگار عالمیان اعتراف داشتهاند.
« وَقَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَونَ أَتَذَرُ مُوسَى وَقَوْمَهُ لِیُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ وَیَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ قَالَ سَنُقَتِّلُ أَبْنَاءهُمْ وَنَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ وَإِنَّا فَوْقَهُمْ قَاهِرُونَ ».( سوره أعراف آیه ۱۲۷)
{ اشراف قوم فرعون ( بدو ) گفتند : آیا موسی و پیروان او را آزاد و رها میسازی تا در سرزمین ( مصر آزادانه ) به فساد پردازند و تو و معبودان تو را ترک گویند ( و نه به تو و نه به معبودان تو وقعی ننهند ؟ ) . گفت : پسران آنان را علیالدوام خواهیم کشت و دخترانشان را زنده نگاه میداریم ( تا کلفتها و گماشتگان ما گردند ) و ما بر ایشان کاملاً مسلّط هستیم ( و هرچه بخواهیم بر سر آنان میآوریم ) .}
و وقتی فرعون با حقیقت حضرت موسی در افتاد، خدای را انگار نکرد، فقط اشاره نمود که اگر واقعا او فرستادهی خداست پس باید با شکل و شمایلی متفاوت و شایان رسالت ـ بر حسب تصور او ـ میآمد:
« فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَهٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِکَهُ مُقْتَرِنِینَ ».( سوره زخرف آیه ۵۳)
{( اگر راست میگوید که پیغمبر خدا و دارای مقام والا است ) پس چرا دستبندهای زرین بدو داده نشده است ( تا دستبندها نشانه عظمت و ریاست او باشد ؟ ) و یا چرا فرشتگان همراه او نیامدهاند ( تا صداقت گفتار و ادّعای رسالت او را تأیید کنند و برای پیروزی او بکوشند و بجنگند ؟ ) .}
پس ادعای خدائی فرعون به هیچ وجه ادعای آفریدگاری نبوده، و تنها جنبه آقائی و سروری سیاسی و نظامی و قلدری داشته است.
مردی با دو چهره:
در حقیقت چهرهی فرعون یک نماد رمزی است که در تاریخ بگونههای مختلفی به نمایش درمیآید. گاهی به شکل کلاسیکی و قدیمیش که همان فرعون زمان حضرت موسی (علیه السلام)، و یا نمرود زمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) و یا ابوجهل دوران حضرت رسول الله (صلی الله علیه وسلم) است. وگاهی به صورت دیکتاتوری منشی و جهانگشائی هتلرها و شارونها است. و گاهی با شعارهای “یا با ما و یا بر ضد ما ” ی بوش آمریکائی است. و گاهی نیز در پشت ریش و پشم و پردهی تقدس مآبانهی ولایت فقیه است!
همه در حقیقت یک شعار دارند: حق با من است و تنها من هستم که دستور میدهم و ملت بدون چون و چرا باید تابع فرمان من باشد. و کسی که از دستورات من سرپیچی میکند سزاوار مرگ ونابودی است. و این همان چیزی است که قرآن آنرا ادعای خدائی تلقی کرده از زبان فرعون در یک جمله خلاصه نموده است. « أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى » ـ من آقا و سرور و خدای برتر شما هستم!!…
البته چون این نگرش با فطرت “آزادی” که خداوند در بندگانش قرار داده کاملا در تضاد است همواره از سوی تودههای آزادمنش و آگاه مورد مقابله و ستیز قرار گرفته است.
ابراهیم بت شکن تیشه به ریشهی خدائی نمرود زد. و عصای موسی سر خدائی فرعون را خورد کرد. و لنگه کفش خبرنگاری پوزهی خدائی بوش را به زمین مالید. و امروز نعرههای “مرگ بر دیکتاتور” است که خدائی ولی فقیه را به مبارزه طلبیده است، وبدون شک پیروزی از آن ملتهای بیدار خواهد بود. و پوزهی خدای دروغین چون سایر خداهای مکر و حیله و نیرنگ متلاشی شده، مردم سالاری بر استبداد و دیکتاتوریت و ادعای خدائی فرعونها چیره خواهد شد! و سنگ تاریخ همیشه به هدف میخورد!