- بقلم/ صادق السیهاتی ـ قطیف
( از روشنفکر شیعه عربستان سعودی)
بحث و گفتگویم با آن نابلسی سرسخت و لجوج و چیره دست درباره دوستی و محبت با اهل بیت به درازا کشید…
بادی به گلو انداخته با کمال اطمینان و اعتماد به نفس به او گفتم: کتابهای حدیث شما حدیثهایی که امام علی علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نقل کردهاند را نیاورده است. و در بین شما سنیها گروهی هستند که با “اهل بیت” دشمنی داشته به آنها فحش و ناسزا میگویند.
با تعجب به من خیره شده گفت: کسی که با “اهل بیت” دشمنی داشته باشد کافر است.. و شما هرگز یک عالم سنی نخواهید یافت که به “اهل بیت” پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم فحش و ناسزا گفته باشد. من شما را در این باره به مبارزه میطلبم.
مرا به مبارزه میطلبد؟!..
احساس کردم طرف را با چهار دست و پایش به گل انداختهام. فورا بدون هیچ اعتراضی مبارزه را قبول کردم. البته از یک طرف هم دلم بحالش میسوخت؛ به چه سادگی به دام افتاد، و چه راحت توانستم بر او پیروز شوم.
در حالیکه از موفقیتم بسیار خوشحال بودم با اعتماد به نفس کامل، و اطمینان از پیروزی نزد یکی از دوستانم رفته برخی از مؤلفات علماء افاضل خودمان را از کتابخانهاش به عاریه گرفتم.
هان! اینجاست..
همه آنچه میخواستم را براحتی بدست آوردم. علماء ما همه آن شبهات را در کتابهایشان جمع کردهاند، و هر کس براحتی میتواند به آنها برسد.
دهها و شاید هم صدها مثال از تحقیر اهل سنت و دشمنیهایشان با “اهل بیت”… این کتابها در حقیقت برایم یک کنز و ثروت هنگفت بود، در هر کتاب سخنی از ناصبیها را میتوانستی بیابی. و صد البته با ذکر مصدر و مرجع آن؛ نام کتاب همراه با صفحه و تمامی مشخصات دیگر.
نیازی به نقل همه آن دلیلهای دندان شکن برای آن نابلسی نبود، با این وجود خیلی از آن حرفها را که بسیار مهم بود در برگههایی نزد خودم یادداشت کردم تا حریف یا مناظرم را در یک جا ضربه فنی کرده، نقش زمین کنم!
بار دیگر که با او ملاقات کردم، بادی به گلو انداخته با اعتماد به نفس بیمانندی صدایم را کلفت کرده به او گفتم: دهها مثال از توهین علمای اهل سنت به امامان (علیهم السلام) یافتم، برخی از آنها را برایت در این برگه یادداشت کردهام.
او نیز پوزخندی زده گفت: خوب، بخوان تا ببینم چه یافتهای؟!
من هم برگهای که در آن کنزهایی از علماء بزرگوارمان یاداشت کرده بودم را برایش خواندم. اولین نقل قولم این بود:
ابن تیمیه ناصبی در کتاب “منهاج السنه” ـ ج/۲، ص/۲۰۲ ـ میگوید: علی با مردم جنگید تا از او پیروی کنند نه اینکه از خدا پیروی کنند. و هر کسی انسانها را برای رسیدن به قدرت و پیروی از خود بکشد در حقیقت در پی خودنمائی و فساد بر روی زمین است، و این همان چیزی بود که فرعون میخواست. خداوند متعال میفرمایند:” تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ” (القصص/۸۳)
{ آن سرای [پرارزش] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند؛ و سرانجام [نیک] برای پرهیزکاران است.} ([۱]).
سپس پوزخندی زده گفتم: باز میگویند ما اهل بیت را دوست داریم! بخوان و بگو: بحق حرفهای نشنیده…. عجب دروغگویانی!
پوزخند دیگری زده هر آنچه از کتابهای بزرگانمان یادداشت کرده بودم را یکی بعد از دیگری برایش خواندم..
آقای نابلسی با لبخندی سرد بلند شد، و کتاب “منهاج السنه” را از بین قفسه کتابها بیرون کشیده گفت: اگر اجازه بدهید میخواهم مطمئن شوم آنچه از ابن تیمیه نقل کردهاید درست است یا خیر!
نفس عمیقی کشیده، در حالیکه غنچههای پیروزی یکی پس از دیگری در دلم گل میشد، با اشارهای مغرورانه به او فهماندم که اعتراضی ندارم. میدانستم لحظاتی دیگر سایه تاریک شکست بر چهرهاش مینشیند. منتظر بودم تا از تماشای درهم شکسته شدن این مرد سرسخت و مناظر چیرهدست لذت ببرم. آرزو داشتم صدها و هزارها انسان دیگر اینجا میبودند تا شکست این مرد را با چشمان خود ببینند. در همین خیالات بودم که صدایش مرا بخود آورد: بیزحمت جمله را از مصدر اصلیش بخوان، آنچه شما نقل قول فرمودهاید کاملا اشتباه است!
حرفهایش چون پتک بر سرم فرود آمد. دهشت زده و دست پاچه کتاب را از دستش گرفته شروع کردم به خواندن. وقتی دیدم سخنی که من نقل کرده بودم بصورت بسیار موذیانهای مورد تحریف و دستکاری قرار گرفته بود، گویا برقی از آسمان بر من فرود آمده مرا به دو نیم تقسیم کرد. مات و مبهوت به جمله “منهاج السنه” خیره شده بودم. در آنجا ابن تیمیه میگفت: ( و همچنین در حدیثی صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم آمده است که ایشان فرمودند:” در هنگامیکه مسلمانان با هم در اختلافند، گروهی از گمراهان سرکشی میکنند، که از دو گروه مسلمان شایسته ترین و حقدارترینشان آنها را به قتل میرساند”، و همچنین ـ به امام حسن اشاره کرده فرمودند:” این پسرم آقایی است. و خداوند بدست او بین دو گروه بزرگ از مسلمانان صلح برقرار میکند”، و به عمار فرمودند:” تو را گروه سرکش به قتل میرساند”. پیامبر آنها را سرکش نامیدند نه کافر. همه این احادیث نزد متخصصان حدیث صحیح است. و این روایات با سندهای مختلفی که از هم نقل قول نکردهاند روایت شده است. و این یعنی اینکه اعتماد به مضمون آنها واجب است. پس پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم به صراحت اعلام داشته دو گروه درگیر؛ مسلمانند. و کسی که خداوند بدست او بین این دو گروه صلح برقرار میکند را ستوده است. و به ما اطلاع داده که برخی سر باز میزنند، و شایستهترین و حقدارترین گروه مسلمان آنها را به قتل میرساند. سپس به آن شیعیان گفته میشود: اگر ناصبیها به شما بگویند: علی خون ریختن مسلمانان را جایز دانسته، و با آنها بدون هیچ ضمانتی از خداوند و پیامبرش تنها برای رسیدن به قدرت جنگیده، در حالیکه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودهاند:” ناسزا گفتن مسلمان فسق است، و جنگ با او کفر”، و فرمودهاند:” پس از من کافر نشوید، و گردنهای همدیگر را نزنید”، پس علی با توجه به این فرمودهها کافر است. آنگاه دلیلهای شما ـ شیعیان ـ از دلیلهای ناصبیها قویتر نخواهد بود؛ چرا که احادیثی که به آن استدلال کردهاند درست است. و همچنین میگویند: کشتن انسانها فساد است، و هر کس انسانها را برای اطاعت و پیروی از خود بکشد، در حقیقت درپی رسیدن به بزرگی و فساد بر روی زمین است، و این همان راه و رسم فرعون است. چرا که خداوند متعال میفرمایند: :” تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَهُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ” (القصص/۸۳)
{ آن سرای [پرارزش] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند؛ و سرانجام [نیک] برای پرهیزکاران است.}
پس هر کس که در پی بزرگی و فساد بر روی زمین است از سعادتمندان در آخرت نخواهد بود) ([۲]).
چند بار جمله ابن تیمیه را بالا و پایین و چپ و راست کردم. جمله او کاملا واضح و روشن بود:”اگر ناصبیها به شما بگویند”. یعنی اینکه این سخن ناصبیهاست نه سخن او! ولی عالم بزرگوار و عادل و راستگوی شیعه (!!) آنرا به ابن تیمیه نسبت داده است!!
و وقتی همه آنچه از کتابهای علمای برجسته و قابل احترام (!) شیعه نقل کرده بودم را مراجعه کردم، دیدم همه آنها در نقل قول با طرفندهای بسیار موذیانه در سخنی که نقل کردهاند تصرفات مغرضانه نموده، مفهوم و معنای آنرا به کلی عوض کردهاند!!
احساس کردم بکلی خلع سلاح شدهام… زندگی در چشمانم بسیار بیهوده و بیمعنا جلوه میکرد… حالتی تهوع به من دست داده بود.
با خودم میگفتم: عجب دنیایی است پر از زشتی و دروغ و مکر و حیله و دسیسه و نیرنگ.. همه آن کتابهایی که بیش از یک هفته در آنها میخواندم و مثالها و دلیلها و مدرکهایشان را یاد داشت میکردم عبارت بودند از سطلهای آشغالی پر دروغ و دسیسه و مکر و فریب!!
چند روز مداوم حزن و اندوه بسیار شدیدی بر من چیره بود.. حالتی بسیار دگرگون داشتم.. اعتمادم از همه چیز سلب شده بود. احساس میکردم تمامی دنیا پر از دروغ و تحریف است، به هیچ چیز نمیتوان اعتماد کرد.
([۱]) نگا: “ابن تیمیه فی صورته الحقیقیه” از دکتر صائب عبدالحمید (ص/۳۶)، و “أزمه الخلافه و الإمامه” از سعد قاسم (ص/۲۶۴).