“احکام شرعی را نمیتوان اجباری نمود، کسی که دوست دارد نماز بخواند، روزه بگیرد یا از حرام دوری کند، خود بهتر میداند، و کسی که چنین نکند نمیتوان او را مجبور کرد، زیرا خودش میداند و خدای خودش”.
این جملات خلاصه آنچه بود که در گفتگویی دوستانه با یک رانندهی تاکسی داشتم. از او خداحافظی کردم، در حالی که این جملاتش مرا آزار میداد. نه به این دلیل که اولین بار بود آن را میشنیدم، اما آنچه آزارم داد این بود که این جملات را از یک انسان عادی و عامی میشنیدم، و این نشان میدهد که چنین تفکری در میان عوام مردم در جهان عرب و جهان اسلام وجود آشکار دارد.
اگر دستورات شرع الزام آور نباشد، و منهیات آن نیز قانونا ممنوع نگردد، عملا به دروازهی سکولاریسم رسیدهایم، اگرچه آن را لعنت کنیم و بر آن آب دهان بیفکنیم. سکولاریسم یعنی جدا کردن دین از دولت، و بیتاثیر بودن احکام شرعی بر قوانین عمومی و اجباری نبودن آنها. وقتی احکام شرعی تنها به میل افراد بازگردد، و مخالفت با آنها هیچگونه مجازاتی نداشته باشد، ما در میدان تفکر سکولاریسم قرار گرفتهایم.
از بین بردن “الزام” و “منع” در احکام شرعی یکی از مفاصل کلیدی نزاع با تفکر سکولار است. فلسفهی سکولار مخالفتی با وجود طاعات و منهیات در زندگی مردم به دلیل اعتقاد به یک دین خاص ندارد، بلکه از آن حمایت نیز خواهد کرد، اما تا زمانی که این موضوع به زندگی خود فرد بازگردد و تاثیری بر دیگران نداشته، باعث ممنوعیت یا اجباری بودن یک حکم در مورد همگان نشود. چنین تفکری به تعطیل و لغو احکام شرعی در رهبری و حکومت منجر خواهد شد.
اوامر و نواهی موجود در کتاب الله متعال و سنت نبوی هم شامل فرد و هم جامعه میشوند. هم به شکل شخصی فرد مسلمان را مخاطب قرار میدهند، هم نظام حاکم بر جامعه اسلامی را.
زمانی که انسان مسلمان آیاتی مانند : {وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ وَآتُوا الزَّکَاهَ} (و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید) [بقره: ۴۳] یا: {یُوصِیکُمُ اللَّـهُ فِی أَوْلَادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنثَیَیْنِ} (الله به شما چنین سفارش میکند که در مورد فرزندانتان، پسر را برابر بهره دو دختر باشد) [نساء: ۱۱] یا: {وَلَا تَنکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُم مِّنَ النِّسَاءِ} (و با زنانی که پدرانتان ازدواج کردهاند، ازدواج نکنید) [نساء: ۲۲] را می خواند، خطاب این آیات را هم متوجه فرد میبیند که باید از آن اطاعت کند، و هم متوجه جامعهای که باید به این دستورات عمل کرده و بر اساس آن حکومت کند. هرگز کسی از علما و بزرگان مسلمان در گذشته این خطاب را تنها متوجه فرد ندانسته، و جامعه را از شمول آن خارج نکرده است. این نوع نگاه، در نتیجه رسوب تفکر سکولار در میان مردم شیوع پیدا کرده، و باعث شده است آنان اوامر و نواهی شرع را تنها متوجه فرد دانسته جامعه و حکومت را از اجرای آن معاف بدانند.
نمیدانم چنین تفکری با مجازاتها و حدود شرعی که در کتاب الله آمده ـ مانند قطع دست دزد و شلاق زدن زناکار و قاذف ـ چه تعاملی خواهد داشت؟ زیرا حکم در اینجا از مجرد الزام یا منع ـ که آن را جزو وظایف شرع نمیدانند ـ بالاتر رفته است. حتی احکامیکه در شرع مجازات معینی ندارد، جرائمی است که به صورت تعزیری، با توجه به وضعیت مجرم و جامعه و شرایط وقوع جرم مجازات میشود. این موارد به وضوح به الزام یا منع شخصی اکتفا نکرده و به حد مجازات و عقوبت میرسند.
مهمتر از این بحث، دستور الله متعال به حاکمیت بر اساس دستورات شرع، و توصیف مخالفین با شدیدترین الفاظ انتقادی است، آنجا که میفرماید: {وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأُولَـٰئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ} (و کسانی که بر وفق آنچه الله نازل کرده است، حکم نکنند، کافرند) [مائده: ۴۴] و در آیات بعدی: {ظالم هستند}،{فاسق هستند}.
هر مسلمانی از این آیات چنین برداشت میکند که احکام شرع، احکامی قضایی و الزام آور هستند، و اجرای آن، و قضاوت بر اساس آن بین مردم از قطعیات و بدیهیات شریعت است. کسی که الزام و منع در شریعت را نفی میکند، چگونه مفهوم “حکم بما انزل الله” را میفهمد؟ اگر اوامر و نواهی در اسلام تنها جنبه شخصی دارند، معنای “حکم” چیست؟
در کتاب الله مکررا در مورد امت اسلام مدح و تمجید میبینیم: {کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّهٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ} (شما بهترین امتی هستید که برای مردمان پدید آمدهاند، که به نیکی فرمان میدهید و از ناشایستی باز میدارید) [آل عمران: ۱۱۰]. الله متعال وعده داده است که این امت را از نابودی حفظ خواهد کرد، تا زمانی که از دستوراتش تبعیت نماید: {وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَىٰ بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ} (و پروردگار تو شهرها را در حالی که مردمانش صالح باشند، ستمگرانه نابود نمیکند) [هود: ۱۱۷].
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در تفسیر این آیه، وقتی زینب بنت جحش پرسید: “آیا از بین می رویم در حالی که صالحانی در میانمان هستند؟” فرمود: “بله! وقتی ناپاکی و خبث زیاد شود”.
این فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم نیز تفسیری در مورد این آیه است: “قسم به آن که جانم که در دست اوست، امر به معروف و نهی از منکر را انجام میدهید، وگرنه بیم آن می رود که الله متعال بلایی بر شما نازل کند، و پس از آن دعایتان مستجاب نشود”. پس رواج و انتشار فسق و ناپاکی و خبث میتواند باعث از بین رفتن همه مردم یک جامعه شود، حتی نیکوکاران، تا زمانی که آن نیکوکاران برای کاستن از ناپاکی ها و گناهان در جامعه تلاش نکنند، و طبیعی است که چنین تلاشی بدون الزام و منع میسر نخواهد شد.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مراتب و درجات این امر را نیز بیان فرموده، و الزام و منع را اولین و برترین درجات امر به معروف و نهی از منکر دانستهاند: “هرگاه کسی از شما منکری را دید، آن را با دست تغییر دهد، اگر نتواند، با زبانش، و اگر باز هم نتوانست، با قلبش به دنبال تغییر باشد. این پایینترین درجات ایمان است”.
اگر الزام دیگران به اوامر الهی و منع آنان از نواهی شرع کنار گذاشته شود، امت اسلام برتری خاصی بر دیگر امتها ندارد، و وقتی تنها به انجام کارهای نیک بپردازد، از ناپاکیها دوری کند، و در بهترین حالت با زبان به نصیحت دیگران بپردازد، مزیتی وجود ندارد که به آن مباهات ورزد. انجام نیکیها و نصیحت دیگران را همهی امت ها و تمدنها انجام دادهاند، در این امر چه ویژگی و مزیتی برای امت محمد صلی الله علیه و آله و سلم وجود خواهد داشت؟
تردیدی نیست که الزام و منع شرعی باید با حکمت و گفتار زیبا و نیکو همراه باشد، و همه مردم نباید بدون ضابطه و قاعده آن را اجرا کنند، و در حالت ضعف و ناتوانی یا وقتی باعث مفاسد و مضرات بزرگتری شود ضرورتی ندارد. تمام این مسائل از جمله قواعد شرعی واضح و صحیح در این زمینه هستند، و مکمل مسالهی الزام و منع در شریعت به شمار میروند، اما نمیتوان از این قواعد به عنوان بهانهای برای زیر سوال بردن اصل حکم استفاده نمود.
خوب میدانم که آن رانندهی تاکسی وقتی آن جملات را بر زبان آورد، حقیقت آن را مد نظر نداشت و از لوازم و عواقب گفتارش آگاهی نداشت، و مطمئنم که در دیگر مواقع از جملات مشابه دوری کرده و به الله پناه خواهد برد. اما نمیتوان از کنار چنین مسائلی به سادگی گذشت، زیرا طرح مستمر آن در میان مردم فرصتی برای بقا و نفوذ چنین تصوراتی در جوامع اسلامی ایجاد میکند، و به مرور بدون این که متوجه باشیم به سکولاریسم خواهیم رسید.