سی و نهمین پایه از پایه‌های ایمان: دوری‌جستن از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های حرام(۴)

امام بیهقی رحمه الله  با اسنادش آورده است: یوسف ابن اسباط گفت: «وقتی جوانی عبادت می­کند، ابلیس [به یارانش] می­گوید: بنگرید خوراکی‌هایش را از کجا آورده است، و اگر خوراکی‌هایش از خوردنی‌های پلید بود می­گوید: اورا به حال خود بگذارید و خود را مشغول او نکنید، او را به حال خود بگذارید تا کوشش کند و زحمت بکشد، برای شما خودش کافی است»[۱]. حذیفۀ مرعشی به مردم نگاه کرد که برای رسیدن به صف اول [نماز] با یکدیگر رقابت می­کردند، او گفت: «شایسته است که در خوردن نان حلال با یکدیگر رقابت ورزند»[۲]. از فضیل بن عیاض رحمه­الله که گفت: «از سفیان ثوری دربارۀ فضیلت صف اول [نماز] سوال شد، او گفت: به چیزی‌که از آن می­خوری نگاه کن که از کجا آورده­ای و [آنوقت] نماز را در صف آخر بخوان»[۳] و شعیب بن حرب این حدیث را این‌گونه روایت می­کند: «به دِرهَمت نگاه کن که آن از کجا رسیده است و [آن‌وقت] در صف آخر نماز بخوان»[۴] و از سری السقطی: «او [اگر چیزی مالکش کسی غیر از خودش بود حتی] ترۀ سیاه و یا میوۀ و یا چیز دیگری نمی­خورد و در این مسئله تندی به خرج داده و غایت پرهیزکاری را به عمل می­رساند»[۵]. همچنین سری گفته است: «در طرسوس بوده و در خانه دو جوان با من بودند و عبادت می­نمودند و در خانه تنوری بود که در آن نان می­پختند، تنور شکست و با اموال خودم بدلی برای آن ساختم، در نتیجه این شد که دیگر نانی در آن نپختند»[۶]. و همچنین گفته است: و از او آمده است: «ابو یوسف غسولی به شعر پای‌بند بود در حالی‌که جهاد می­کرد و وقتی همراه مردم قتال می‌نمود و به سرزمین روم وارد می­شدند، یارانش از ذبائح و میوه­های آن می­خوردند ولی او نمی­خورد، از او پرسیدند: ای ابو یوسف، آیا شک می­کنی که آنها حلال هستند؟ گفت: خیر، به او گفتند: پس از چیز حلال بخور، او گفت: همانا زهد فقط در حلال است»[۷]. و از سری آمده است که گفت: «از محل جنگ برمی­گشتم که در راهم آبی زلال دیدم که دورش را گیاهانی پوشانده بودند، با خودم گفتم: ای سری! اگر در روزی چیز حلالی را بخوری و چیز حلالی را بنوشی آن همین روز است؛ از مرکبم پیاده شدم و از آن گیاه خورده و از آن آب نوشیدم؛ صدا زنندۀ صدا برآورد و صدایی را شنیدم در حالی‌که کسی را نمی­دیدم [گفته می­شد:] ای سری بن مغلس انفاق آن چیزی که اینجا بدست آوردی از کجاست؟ و آن را به خودم واگذاشت»[۸]. و از بعضی روایت شده است: «حلال را طلب می­کرد و به دنبال راهنما بود که حسن بصری را در بصره یافت، و از راهی دور بسوی او سفر کرد، حسن به او گفت: مردی شخصی واعظ هستم از هدایای مردم و مهمان­شدن روزی می­خورم ولی تو را راهنمائی می­کنم به مردی در سیستان، او را در مزرعه­اش می­یابی که گاوی دارد و برای او دو مسیر گذاشته است در یکی از راه­ها کاه و جو گذاشته و در دیگری آب، وقتی گاو به کاه و جو می­رسد آن دو را بر وی عرضه می‌کند و وقتی به آب می­رسد آن را بر گاو عرضه می­کند، مردی متوجه­ وی می­شود وآن را این‌گونه می­یابد بر او سلام کرده و حالش را پیش وی بیان می­دارد، پس آن مرد به گریه می­افتد و می­گوید امام ابو سعید راست گفت، ولی آن را فراموش کردم زیرا این گاو، روزی در زمین همسایه­ام چریده ­است و شکمبۀ آن با چریدن [در زمین همسایه‌ام] پر شده است ودر حالی به زمین من برگشته که از خاک همسایه­ام با خاک خودم مخلوط شده است و شبه­ای برایم ایجاد شد که بسوی او بر می­گردد و به همین علت تو را به سوی شخصی دیگر راهنمایی کردم و به گریه افتاد» و از ابو­عبدالله بن جلاء که گفت: «کسی را می­شناسم که سی سال در مکه اقامت داشت و از آب زمزم ننوشید بجز آنچه در جام آب و دلو از وی طلب نوشیدن می­کردن و هرگز از غذای حلب که از مصر می­آمد نخورد»[۹]. از بشر بن حارث حافی بن عبدالرحمن آمده است که گفت: از معافى عمران شنیدم: «ده نفر از اهل علمی در گذشته بودند، توجه شدید به حلال داشتند و چیزی وارد شکم‌شان نمی­شد مگر اینکه می­دانستند آن حلال است واگر اینطور نبود به خاک بسنده می­نمودند؛ سپس شروع به شمردن نمود: إبراهیم بن أدهم و سلیمان خواص و علی بن فضیل بن عیاض و أبا معاویه الأسود و یوسف بن أسباط و وهیب بن الورد وحذیفۀ شیخی از أهل حران و داود طائی و ده نفر را شمرد»[۱۰].

و از یحیى بن معین محدث[۱۱]:

الـمال یذهب حله وحرامه   یوما وتبقى فی غد آثامه
لیس التقی بمتق لإلهه   حتى یطیب شرابه وطعامه
ویطیب ما تحوی وتکسب کفه   ویکون فی حسن الحدیث کلامه
نطق النبی لنا به عن ربه   فعلى النبی صلاته وسلامه

«مال چه حلال باشد و چه حرام روزی [بعد از مرگ] خواهد رفت, و فردا آثار گناه آن باقی می­ماند، متقی کسی نیست که از معبودش بترسد، مگر اینکه نوشیدنی و خوراکی‌هایش را پاک گرداند، پاک باشد آنچه جمع می­کند و آنچه با دستش به دست می‌آورد، کلامش با نیکی سخن باشد، پیامبر  صلی الله علیه وسلم از قول پروردگارش آن را به ما گفته است، پس بر پیامبر سلام و صلواتش باشد».

از سفیان الثوری در مورد پرهیزکاری سوال شد، او نیز شعری سرود:

إنی وجدت فلا تظنوا غیره   هذا التورع عند هذا الدرهم
فإذا قدرت علیه ثم ترکته   فاعلم بأن هناک تقوى المسلم

«من [چیزی] یافتم و به غیر از آن گمان نبرید، این پرهیزکاری نزد این درهم، پس اگر بر آن حساب و کتابی داشته باشم آن را ترک می­کنم، پس بدان در این‌صورت است تقوای مسلمان».

وعن محمد بن عبد الکریم المروزی لما ولی یحیى بن أکثم القضاء کتب الیه أخوه عبدالله بن أکثم من مرو وکان من الزهاد[۱۲]:

ولقمه بجریش الملح تأکلها   الذ من تمره تحشى بزنبور
وأکله قربت للهلک صاحبها   کحبه الفخ دقت عنق عصفور

«و اینکه لقمۀ از نمک نسائیده بخوری، خوشمزه­تر از خرمایی است که از خوش زبانی بدست آید، و خوردنش باعث نزدیک شدن صاحبش به هلاکت می­شود، مانند دانۀ که در دام وجود دارد تا گردن پرنده به آن گیر کند، و ربیع بن خثیم هنگام مرگش نزد کسی‌که از او وصیت می­خواست، بود و به او گفت: «به تو وصیت می­کنم که عملت صالح باشد و طعامت پاک باشد»[۱۳].

 

 

 

[۱]– شعب الإیمان: ۵۷۷۴٫

[۲]– شعب الإیمان: ۵۷۷۶٫

[۳]– شعب الإیمان: ۵۷۷۷٫

[۴]– شعب الإیمان: ۵۷۷۷٫

[۵]– شعب الإیمان: ۵۷۸۱٫

[۶]– شعب الإیمان: ۵۷۸۲٫

[۷]– شعب الإیمان: ۵۷۸۳٫

[۸]– شعب الإیمان: ۵۷۸۴ و ۵۷۸۵٫

[۹]– شعب الإیمان: ۵۷۸۶٫

[۱۰]– شعب الإیمان: ۵۷۶۴٫

[۱۱]– شعب الإیمان: ۵۷۸۸٫

[۱۲]– شعب الإیمان: ۵۷۸۹٫

[۱۳]– شعب الإیمان: ۵۷۷۲٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …