رسول الله صلی الله علیه و سلم میفرماید: «کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ»[۱] یعنی: همه بدعتها بدون استثناء ضلالت و گمراهی است. و علمای لغت میگویند: همانا کلمه (کل) دلیل عمومیت است، پس حدیث این معنی را میرساند که همه بدعتها ضلالت و گمراهی است، و بدعتی از آن حسنه نمیباشد.
عبدالله بن عمر رضی الله عنهما میفرماید: «همه بدعتها ضلالت است اگرچه مردم آن را نیک ببینند»[۲].
و امام مالک رحمه الله میفرماید: «امروز اگر کسی در دین این امت چیزی را به وجود آورد که سلف این امت بر آن نبودهاند (یعنی بدعت آورد) پس او گمان برده که رسول الله صلی الله علیه و سلم در رسالت خیانت نموده است، چون الله میفرماید: ﴿ٱلۡیَوۡمَ أَکۡمَلۡتُ لَکُمۡ دِینَکُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَیۡکُمۡ نِعۡمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِینٗاۚ﴾ [المائده: ۳]. «امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین پسند برای شما بر گزیدم»، پس هر چیزی در زمان صحابه جزو دین نبوده است امروز هم آن جزو دین نیست»[۳].
و امام شافعی فرمودهاند: «هر کس استحسان نماید (یعنی چیزی را پیش خودش نیک و حسنه بداند و به دین بیافزاید) پس او شریعت گذاری نموده است»[۴].
حافظ ابن رجب رحمه الله میگوید: «فرموده رسول الله صلی الله علیه و سلم: «کُلُّ بِدْعَهٍ ضَلَالَهٌ» از جوامع کلم میباشد، که هیچ چیز از آن خارج نمیشود و آن اصلی بزرگ از اصول دین است، و مانند این فرمایش نبوی میباشد که فرمود: (هر کس در دین ما چیزی پدید آورد که از آن نیست، آن امر مردود است)».
پس هر کس چیزی نو به وجود آورد، و آن را به دین نسبت دهد، و آن امر در دین اصلی نداشته باشد که به آن باز گشت داده شود، بی شک آن، ضلالت و گمراهی است، و دین از آن بیزار میباشد. و این قاعده در مسائل اعتقادی و اعمال و اقوال ظاهری و باطنی همه مساوی است، اما آن چیزهایی که در کلام سلف از حسنه بودن بدعتها بیان شده است، همانا منظور بدعت لغوی است و اصطلاح شرعی بدعت در اینجا منظور نمیباشد.
از جملۀ آن اقوال: قول امیر المؤمنین عمر بن خطاب رضی الله عنه است، آن هم وقتی که مردم را به برپایی نماز تراویح با جماعت فرا خواند، شبی از خانه خارج شد و دید مردم با جماعت نماز تراویح میخوانند، فرمود: «این چه خوب، بدعتی است» و در جای دیگر چنین روایت است که فرمود: «اگر این امر بدعت باشد، پس چه خوب بدعتی است» و روایت است که ابی بن کعب رضی الله عنه به عمر گفت: «این عمل قبلا نبوده است» و عمر در جواب فرمود: «خودم میدانم اما کار خوب و نیکویی است»، و منظور عمر این بود که آری نماز تراویح با جماعت قبلا نبوده است، اما در دین اصلی دارد که به آن بر میگردد.
از جمله اینکه پیامبر صلی الله علیه و سلم مردم را به قیام برای نماز در شبهای ماه رمضان تشویق و ترغیب مینمودند، و مردم هم در زمان رسول الله صلی الله علیه و سلم در مسجد به صورت جماعات متفرقه و انفرادی آن را برپا میداشتند، و خود پیامبر صلی الله علیه و سلم هم در رمضان چند بار با اصحاب خود به صورت جماعتی نماز خواندند، و بعد به خاطر اینکه مبادا بر امت فرض گردد و امت از آن ناتوان شوند، جماعت را ترک نمودند، و بعد از وفات رسول الله صلی الله علیه و سلم این علت (فرض شدن آن) منتفی گردیده بود»[۵].
[۱]– تخریج این حدیث در مقالات قبلی در سایت ذکر شد.
[۲]– بیهقی در کتاب المدخل (۱/۱۸۰)، و مروزی در کتاب السنه (ص ۲۹)، و لالکائی در کتاب «اعتقاد اهل السنه» (۱/۹۲) این حدیث را روایت نمودهاند.
[۳]– ابن حزم این روایت را در کتاب الإحکام (۶/۲۵۵) نقل کرده است.
[۴]– آمدی در کتاب الإحکام (۴/۱۶۲) و غیره این قول را از امام شافعی نقل کردهاند.
[۵]– کتاب جامع العلوم و الحکم (ص ۲۶۶-۲۶۷).