در قرن چهارم هجری، تعصب مذهبی به اوج خود رسید و بسیار شدت پیدا کرد. به ویژه در میان فقهای مذاهب؛ اما عوامل این تعصب پیروان جاهل در میان مذاهب بودند.
۱- برخی از فقهای احناف از ازدواج حنفی با شافعی[۱] منع می کردند. و در این میان فتوایی از فقیه دیگری که ملقب به مفتی دو طرف بود مبنی بر جواز ازدواج حنفی با شافعی صادر می شد و دلیل آن را چنین ذکر می کرد: «تنزیل لهما منزله اهل الکتاب»[۲] و مفهوم آن این بود که: ازدواج شافعی با حنفی جایز نیست چنانکه ازدواج اهل کتاب با زن مسلمان جایز نیست.[۳]
۲- و محمد بن موسی بلاساغونی می گوید: «اگر من عهده دار امور می بودم، بر شافعیه جزیه تعیین می کردم».[۴]
۳- ابوالحسن کرخی[۵] می گوید: «هر آیه ای که با دیدگاه اصحاب و یاران ما (یعنی احناف) مخالف باشد، یا تأویل می شود یا منسوخ تلقی می شود؛ و هر حدیثی که با دیدگاه ما مخالف باشد، چنین است که یا تأویل می شود یا منسوخ است».[۶]
اما این سخنی باطل است چرا که «محال است حق تماما بر وفق گروهی مشخص باشد و منصف کسی است که در مدارک، نهایت دقت و بررسی را به کار برد».[۷]
۴- و از این قبیل است دیدگاه صاحب کتاب «مراقی الفلاح حنفی (ص: ۲۱-۲۲) در مورد آب چاهی که نجس شده است. چنانکه حیوانی در آن افتاده و خفه شده و بمیرد. وی در مورد چنین آب نجسی می گوید: «اگر حیوان با آب چاه آمیخته شده باشد، آب چاه به سگ ها داده می شود یا اینکه برای استفاده ی چهارپایان مصرف می شود. و برخی از آنها گفته اند: به فرد شافعی (مذهب) فروخته می شود». براستی این فقیه سگ ها و کسی را که مذهب شافعی است، یکسان تصورکرده است». والعیاذ بالله.[۸]
۵- و بسیاری از فقهای احناف به بطلان نماز حنفی پشت سر امامی که شافعی مذهب است فتوا دادند. چنانکه ابن همام می گوید: «ابوالیسر می گوید: اقتدای حنفی به شافعی جایز نیست. و این براساس روایتی است که مکحول نسفی در کتابش «الشعاع» ذکر کرده است. و نیز رفع یدین در نماز به هنگام رکوع و برخاستن از رکوع از فاسدکننده های نماز است. چرا که عمل کثیر می باشد … و برخی از آنها چون قاضی خان اقتدا به شافعی مذهب با این قید جایز دانسته اند که وی متعصب نباشد و در ایمان وی تردید نداشته باشد و در موضوع خلاف احتیاط کند».[۹]
و بابرتی نیز در کتابش «شرح العنایه علی الهدایه»[۱۰] چنین قولی را ذکر می کند.
۶- و از این قبیل است آنچه حافظ بن کثیر رحمه الله ذکر می کند: «عزیز مصر ملک الافضل ابن صلاح الدین در سالی که در آن فوت کرد یعنی ۵۹۵ هجری، تصمیم به اخراج حنابله از سرزمینش گرفت و اینکه به هریک از برادرانش نامه بنویسد که آنها را از سرزمین شان بیرون کنند».[۱۱]
۷- و از این دسته است فتنه ی دیگری که در دمشق رخ داد. و سبب آن عبدالغنی مقدسی بود که در حجله ی حنابله در مسجد جامع اموی تدریس می کرد. پس به مساله صفات خداوند پرداخت که پیروان مذاهب دیگر خشمگین شده و به این سبب امیر صارم الدین برغش مجلسی را ترتیب داد و فقها را به مناظره با وی دعوت کرد که به نتیجه واحدی نرسیدند و با هم اتفاق نکردند. پس امیر به تبعید وی دستور داد و افرادی را فرستاد تا منبر حنابله را بشکنند و در آن روز نماز ظهر در محراب حنابله تعطیل شد و خزائن و صندوق هایی که در آنجا بود بیرون انداخته شد و آشوب بزرگی به راه افتاد».[۱۲]
۸- گاهی اختلافات شدیدی میان حنفیه و شافعیه رخ می داد چنانکه در برخی مواقع به تخریب سرزمین ها می انجامید.
یاقوت حموی پس از ذکر عزت و جایگاهی که اصفهان در قدیم داشت در مورد آن می گوید: «هرج و مرج و تخریب و نابودی به دلیل افزایش فتنه ها و تعصب میان شافعیه و حنفیه در آن گسترش یافت و جنگ هایی میان دو گروه رخ داد چنانکه هرگاه یکی از طرفین پیروز می شد اموال دیگری را به غنیمت می گرفت و محل سکونت وی را سوزانده و تخریب می کرد و در این هرج و مرج، نه خویشاوندی را در نظر می گرفتند و نه عهدی را مراعات می کردند.[۱۳] حتی تعصب مذهبی کار را به جایی رسانده بود که در مورد ائمه و مذاهب به وضع حدیث روی آورده بودند. احادیثی چون:
۱- «در میان امتم مردی خواهد بود که به او محمد بن ادریس می گویند، زیان وی برای امتم از ابلیس بیشتر است.»
«در میان امتم مردی خواهد بود که به او ابوحنیفه می گئیند. او چراغ امتم می باشد.»
«پس از من مردی خواهد آمد که به او نعمان بن ثابت گفته می شود و کینه ی او ابوحنیفه است. دین الله و سنت من توسط او حمایت می شود».
۲- «هر آنچه در آسمان ها و زمین و بین آنهاست مخلوق است جز الله و قرآن؛ چرا که قرآن کلام خداوند است، از او آغاز شده و به او باز می گردد. و اقوامی از امت من خواهند آمد که می گویند: قرآن مخلوق است. هریک از آنان چنین بگوید، درحقیقت به خداوند کفر ورزیده است. و از همان لحظه زن وی طلاق شده است. چرا که شایسته نیست هیچ زن مومنی در نکاح مردی کافر باشد مگر اینکه این سخن وی از باب لغزش زبانی باشد».[۱۴]
شاخصه های وضع و جعل و رکاکت الفاظ در آن واضح و آشکار است.
۳- و از زهیربن معاویه روایت است که می گوید: «مَحرز ابورجاء که دیدگاه قدریه را داشت و از آن توبه کرد، برای ما روایت کرده و گفته است: از هیچیک از معتقدان به دیدگاه قدریه چیزی را روایت نکنید. به خدا سوگند ما حدیث وضع می کردیم. و با این روایات ساختگی مردم را در مورد دیدگاه قدریه متقاعد کرده و آنان را به این مذهب وارد می کردیم. چنانکه من چهار هزار نفر را وارد این مذهب کردم».
زهیر می گوید: «به او گفتم: چگونه آنان را وارد این مذهب کردی؟ گفت: من خودم روایات را یکی یکی وضع نموده و به آنها می گفتم».[۱۵]
[۱] – و سبب این فتوا اختلاف دو مذهب در مساله استثنا در ایمان بود. چنانکه پیرو مذهب حنفی می گفت: من حقیقتا مومن هستم. و آنکه مذهب شافعی داشت می گفت: من مومن هستم ان شاء الله؛ و مبنای این اختلاف به اختلاف آنان در تعریف ایمان بازمی گردد. و این مسأله بیانگر آن است که اختلاف تنها محدود به فروع نبوده است بلکه همچنین به اصول کشیده شده بود.
[۲] – «شافعی هاب به منزله اهل کتاب تلقی می شوند که زن گرفتن از آنها جایز و زن دادن به آنها جایز نیست». کتاب البحر الرائق، ابن نجیم
[۳] – صفه صلاه النبی، علامه آلبانی، ۵/۴۴-۵۲
[۴] – میزان الاعتدال: ۴/۵۱، ذهبی.
[۵] – عبیدالله بن حسن بن دلال بن دلهم، ابوالحسن کرخی از کرخ جدان؛ پس از ابوحازم و ابوسعید برعی پیشواییِ احناف به او رسید و اصحاب وی افزایش یافتند. افرادی چون ابوبکر رازی و ابوعبدالله دامغانی و ابوعلی شاشی و ابوالقاسم تنوخی نزد وی کسب علم نمودند. وی بسیار نماز خوانده و روزه می گرفت و در برابر فقر و نیاز صبور بود. از علم و روایت گسترده ای برخوردار بود. کتاب های «المختصر» و «الجامع الصغیر» و «الجامع الکبیر» را تألیف نمود. که در بردارنده ی فقه و حدیث و آثار با ذکر اسانید روایات بود. در پایان عمر فلج شد. پس شاگردان وی به سیف الدوله ابن حمدان نامه نوشته و او را از این امر مطلع نمودند چون وی از احوال کرخی مطلع شد، به گریه افتاد و ده هزار درهم برای مداوای وی فرستاد اما قبل از اینکه به دست ابوالحسن برسد، فوت شد.
[۶] – تاریخ التشریع الاسلامی، ص: ۳۳۲، خضری بک
[۷] – الجرح و التعدیل، قاسمی: ۳۲
[۸] – نویسنده کتاب مراقی الفلاح، حسن بن عمار بن علی شُرنبُلالی مصری حنفی می باشد. متوفای: ۱۰۶۹ هجری
[۹] – فتح القدیر: ۱/۳۱۱-۳۱۲
[۱۰] – علی هامش فتح القدیر: ۱/۳۱۰
[۱۱] – البدایه والنهایه: ۱۳/۸۱
[۱۲] – البدایه والنهایه: ۱۳/۹۱-۲۱
[۱۳] – المعجم البلدان، یاقوت حموی؛ ۱/۲۷۳؛ نگا: بدعه التعصب المذهبی، شیخ محمد عید عباس حفظه الله: ۲۱۲-۲۱۴
[۱۴] – تنزیه الشریعه المرفوعه: ۱/۱۳۴؛ تعصب اعتقادی در مساله «خلق قرآن» در این روایت واضح و آشکار است.
[۱۵] – الجرح و التعدیل: ۱/۳۲؛ نگا: السنه قبل التدوین: ۲۱۶