پس از اینکه روشن شد تعارضی بین دلایل شرعی نمی باشد، نکته ای که یادآوری آن ضروری به نظر می رسد، ذکر اسباب این تعارض ظاهری می باشد که اهل علم آنها را برشمرده اند که عبارتند از:
۱- قواعد و ضوابطی که بین آیات قرآن و نصوص سنت می باشد مانند: عموم[۱] و تخصیص[۲] و اطلاق[۳] و تقیید[۴] و استناء[۵] و …
۲- جهل نسبت به وسعت زبان عربی: خداوند متعال قرآن را به زبان عربی نازل کرد وسنت نیز در قالب زبان عربی وارد شده است، بنابراین اگر کسی نسبت به آن جاهل و ناآگاه باشد، در علم به کتاب وسنت دچار مشکل خواهد داشت.[۶]
۳- وضع و جعل برخی از احادیث توسط زنادقه که با معانی صحیح کتاب و سنت در تعارض می باشند.
– ۴ وهمی که گاهی از برخی ثقات رخ می دهد. چنانکه حدیثی را بر وجهی روایت می کند که گمان می برد صحیح است درحالی که چنین نیست. ابن قیم رحمه الله می گوید: «و چون میان دو حدیث تعارض وجود داشته باشد از دو حالت خارج نیست: یا یکی از دو حدیث، از احادیث و کلام رسول خدا نیست و برخی از راویان در مورد آن دچار اشتباه شده اند با اینکه ثقه و مورد اطمینان و در اصطلاح محدثین «ثقه، ثبت» بوده اند؛ چرا که فرد ثقه هم دچار اشتباه می شود…».[۷]
۵- گاهی یکی از روایان، حدیث را با لفظ روایت می کند و راوی دیگر آن را روایت به معنا می کند و دیگری آن را به صورت مختصر روایت می کند و راوی دیگر حدیث را بر حسب آنچه از کلام رسول خدا درک نموده، روایت می کند؛ پس چون تعارض را بداند، خلاف منتفی خواهد شد.
۶- ابن قیم رحمه الله می گوید: «تطبیق کلام شارع با اصطلاحاتی که علمای اصول و فقها و دانایان به احوال قلب و… ایجاد کرده اند؛ هریک از این علما در خطاب و تصانیف خود اصطلاحاتی را به وجود آورده اند؛ پس کسی که این اصطلاحات ایجاد شده را گردآورده و معانی آنها بر قلبش سبقت بسته و جز آن را نمی شناسد، چون کلام شارع را می شنود آن را بر این اصطلاحات حمل می کند و اینگونه و به این دلیل، فهمی را از خطاب شارع برداشت می کند که مراد و منظور کلام او نیست».[۸]
۷- جهل نسبت به شناخت ناسخ و منسوخ؛[۹]
[۱] – العام: عبارت است از لفظی که تمام افرادش را در بر می گیرد بدون حصر مانند: «إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِی نَعِیمٍ» (انفطار: ۱۳) «مسلماً نیکان در نعمت(های بهشت) هستند». [کلمه «الابرار» در این آیه تمام افرادش و به عبارتی تمام نیکوکاران را در بر می گیرد.] مذکره الشنقیطی: ۲۰۳؛ الاصول من علم الاصول، ابن عثیمین رحمه الله.
[۲] – الخاص: عبارت است از محدود کردن عام به بعضی از افرادش به دلیلی که بر این محدودیت دلالت می کند. نگا: معالم اصول الفقه عند اهل السنه، ص: ۴۲۷
[۳] – المطلق: عبارت است از آنچه بدون قید بر حقیقتی دلالت کند. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا» (مجادله: ۳) «پس باید پیش از آمیزش جنسی باهم برده را آزاد کنند»؛ [در این آیه کلمه «رقبه» به صورت مطلق به کار رفته است.] الاصول من علم الاصول، ابن عثیمین، ص: ۵۱٫
[۴] – المقید: عبارت است از لفظی که بر حقیقتی با قید دلالت می کند. چنانکه خداوند متعال می فرماید: «وَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مُؤْمِنَهٍ» (نساء: ۹۲) «یک برده مؤمن را آزاد کند». [در این آیه کلمه برده، با قید مومن بودن ذکر شده است.] نگا: معالم اصول الفقه عند اهل السنه، ص: ۴۴۲؛
[۵] – الاستثناء: عبارت است از خارج کردن برخی از افراد عام با حرف «الا» یا یکی از اخوات آن؛ چنانکه خداوند متعال می فرماید: «وَالْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر: ۱-۳) «سوگند به عصر. که انسان در (خسران و) زیان است. مگر کسانیکه ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند و یکدیگر را به حق سفارش نموده و یکدیگر را به صبر سفارش کردهاند.» [در این سوره از میان انسان ها، مومنان از زیان و خسران استثنا شده اند.] الاصول من علم الاصول، ابن عثیمین، ص: ۴۵
[۶] – نگا: الرساله، شافعی، ص: ۵۳ و پس از آن
[۷] – زادالمعاد: ۴/۱۴۹؛ نگا: المدخل الی مذهب الامام احمد، ص: ۱۹۷
[۸] – مفتاح دار السعاده: ۲/۲۷۱ ، ۲۷۲
[۹] – نگا: الرساله، ص: ۲۱۴ ، ۲۱۵