- عمل به مقتضای علم:[۱] اصمعی می گوید: «عقل به معنای خودداری از امر قبیح و محدودکردن نفس به نیکی می باشد.»[۲] و نیروی این غریزه باعث می شود انسان عواقب امور را بداند و شهوتی که به دنبال لذت زود هنگام است فروکش کند و بر آن تسلط یابد؛ پس چون این نیرو حاصل گردد، صاحبش عاقل نامیده می شود.
و به کسی که فردی نصرانی را عاقل نامید گفته شد: «ساکت شو، عاقل تنها کسی است که الله را بیابد و به اطاعت از او عمل کند».[۳]
و دوزخیان می گویند: «وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیر»: (ملک: ۱۰) «اگر ما میشنیدیم یا تعقل میکردیم، در (زمره) دوزخیان نبودیم».
[۱] – و این امر ثمره ی پایانی و هدف نهایی می باشد. دو قوه ی اول (غریزه ی درک و علوم ضروری) و دو قوه ی اخیر (علوم نظری و عمل به مقتضای علم) با اکتساب بدست می آیند. ابن تیمیه رحمه الله در بسیاری از مصنفاتش به این معنا اشاره می کند. و این به دلیل اهمیت آن است. چرا که ثمره عقل و فایده ی آن می باشد. زیرا برای کسی که به موجب هدایت عقلش عمل نکند، عقلی نخواهد بود. و عقل سلیم به سوی ایمان به الله و رسالت های او فرا می خواند. بنابراین چون کسی با پیامی که پیامبران آورده اند، مخالفت کند درحقیقت با عقل خود مخالفت کرده است. هرچند ادعا کند که از بزرگترین عاقلان و پایه های فهم و ادراک می باشد. به عنوان مثال مشرکان توحید ربوییت را می دانستند اما به اقتضای آن که توحید الوهیت است، علی رغم تلازم عقلی و فطری بین آنها (توحید ربویت و الوهیت) پایبند نبودند. و اهل کتاب (یهود و نصاری) با اینکه صدق رسالت رسول خدا صلی الله علیه و سلم را می دانستند چنانکه فرزندان خود را می شناختند اما به این امر گردن ننهاده و آن را نپذیرفتند بنابراین همچون الاغ هایی گشتند که باری را حمل می کنند بی آنکه از آن بهره ای برند. می گویم: چه بسا که این معنا نزدیک ترین معنا به اصطلاح شرعی باشد. والله اعلم.
[۲] – کتاب المخصص، ابوالحسن علی بن اسماعیل معروف به ابن سیده، جلد اول، السفر الثالث ص: ۱۶؛ نگا: منهج الاستدلال من مسائل الاعتقاد: ۱/۱۵۸-۱۵۹؛ دکتر عثمان بن علی حسن
[۳] – الذریعه، اصفهانی، ص: ۹۶