عمران بن حصین از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند که فرمود: «افسون جایز نیست مگر برای دفع چشم بد، اثر گزند حشرات زهرآلود و یا خونریزی[۱]».[ابوداوود] و در این موضوع احادیث زیادی آمده است.
خطابی میگوید: «پیامبر صلی الله علیه و سلم افسون نمود و افسون شد و به آن فرمان و اجازه داد، پس افسون اگر با نامهای خدا و قرآن باشد، مباح است و میتوان گفت به آن فرمان داده شده است و فقط افسونی که به غیر از زبان عربی باشد مکروه و از آن منع شده است، چون ممکن است کلماتی کفرآمیز باشند یا سخنی بگوید که گوینده را وارد شرک مینماید و احتمال دارد که افسونی مکروه و ناجایز باشد که از افسونهای جاهلیت باشد که آن را انجام میدادند و بر این باور بودند که آفتها و بلاها را دور مینماید و معتقد بودند که به کمک جنها بلاها دور میشوند[۲]».
میگویم: گفتهی علی بن ابی طالب رضی الله عنه بر همین دلالت مینماید که گفت: «بسیاری از این افسونها و تعویذها شرک هستند پس از آن دوری کنید». [روایت وکیع[۳]] پس این معنای سخن ابن مسعود و مثل آن را روشن میکند.
ابن التین میگوید: «افسون نمودن با معوّذات و دیگر نامهای خدا از زمرهی طبّ الهی است و هرگاه این رقیه و افسون از زبان افراد نیکوکار گفته شود به حکم خداوند بهبودی حاصل میشود، اما وقتی این نوع طب کمیاب شد مردم به طب جسمانی و افسونهای حرام روی آوردهاند، افسونهایی که کسانی آن را انجام میدهند که ادعای مسخر کردن جنها را میکنند و اینگونه امور مشتبه انجام میدهند که آمیخته از حق و باطل میباشند و علاوه بر ذکر خدا و نامهایش شیاطین را هم یاد میکنند و از آنها کمک میطلبند و به آنها پناه میبرند.
میگویند: مار از آن جا که دشمن انسان است با شیاطین که دشمن انسان هستند هم آهنگ میشود بنابراین هرگاه مار با نامهای شیاطین دم و افسون شود اجابت میکند و از محل خود بیرون میآید؛ همچون وقتی مارگزیده با این نامها افسون شود سم آن از بدن انسان بیرون میشود، بنابراین افسون اگر با آیات، نامهای خدا و به زبان عربی که معنای آن فهمیده میشود نباشد مکروه است و باید با آیات خدا و زبان عربی باشد تا از شائبهی شرک خالی باشد. علمای امت میگویند رقیه و افسون به غیر از کتاب خدا مکروه است[۴].
شیخ الاسلام میگوید: «هیچ کسی حق ندارد با نام مجهول و ناشناختهای افسون کند چه برسد که به آن بخواند، حتی اگر معنای این اسم معلوم باشد، چون دعا به غیر از زبان عربی مکروه است و فقط به کسی که عربی نمیداند اجازه داده شده که به غیر از زبان عربی دعا کند، اما اینکه کلمات غیر عربی را شعار قرار دهند این از اسلام نیست[۵]».
میگویم: ابن عبدالسلام را در مورد حروف مقطعه پرسیدند، او از آنچه معلوم نیست نهی کرد تا مبادا در آن کفری باشد[۶].
و سیوطی میگوید: علما اجماع کردهاند که رقیه و افسون با سه شرط جایز است: «یکی اینکه با کلام، نامها یا صفات خدا باشد و با زبان عربی و با آنچه معنایش معلوم است باشد و اینکه فرد معتقد باشد که افسون خودش مؤثر نیست بلکه بر اساس تقدیر الهی تأثیر میگذارد[۷]». پس چنین میتوان خلاصه کرد که رقیه و افسون سه نوع است.
گفتهاش: (و تعویذها) در فصل گذشته سخن منذری و ابن اثیر را در مورد معنای تمائم (تعویذها) ذکر نمودیم و ظاهراً تمائم به طور خاص بر چیزی اطلاق میشود که آن دو بیان کردند و مؤلف رحمه الله میگوید: «تمائم چیزی است که بر کودکان آویزان میکنند تا از نظر بد محفوظ بمانند[۸]».
خلخالی میگوید: «تمائم جمع تمیمه است و آن مهرهها و استخوانهایی هستند که بر گردن کودکان میآویزند تا از نظر بد حفاظت شوند، از این نهی شده است، چون بلا را فقط و تنها خداوند دفع میکند و دفع آسیبها را باید فقط در خدا، نامها و صفات او جست و چنین بر میآید که آنچه برای دفع چشم بد و غیره آویزان میشود هر چیزی که باشد تمیمه به شمار میآید. که این [تعریف] صحیح است[۹]».
و گفته میشود: سخن منذری و ابن اثیر و غیره در این مورد با آنچه خلخالی گفته منافاتی ندارد.
مؤلف میگوید: «اما تعویذی که آویخته میشود اگر از قرآن باشد، بعضی از سلف اجازه دادهاند و بعضی آن را جایز ندانستهاند و در زمرهی آنچه نهی شده است قرار دادهاند که ابن مسعود از همین گروه است».
بدان که علما از صحابه، تابعین و کسانی که بعد از آنها آمدهاند در مورد جایز بودن آویزان کردن تعویذهایی که از قرآن، اسماء و صفات خدا هستند، اختلاف کردهاند. گروهی گفتهاند: جایز است که این قول عبدالله[۱۰] بن عمرو بن عاص و غیره است[۱۱].
آنچه از امالمؤمنین عایشه در این مورد روایت شده ظاهراً همین را میرساند و ابوجعفر باقر و امام احمد در یک روایت همین را میگویند و آنها حدیث را بر تعویذهای شرکآمیز حمل کردهاند، اما تعویذی که در آن قرآن، نامها و صفات خدا باشند مثل رقیهای است که با قرآن، نامها و صفات خدا انجام میشود که ابن قیم هم همین را میگوید.
و گروهی گفتهاند: تعویذ حتی اگر از قرآن باشد جایز نیست و این قول ابن مسعود[۱۲]، ابن عباس، حذیفه، عقبه بن عامر و ابن عکیم است و گروهی از تابعین نیز همین را گفتهاند از آن جمله شاگردان و اصحاب ابن مسعود و امام احمد در یک روایت همین را میگویند و بسیاری از شاگردانش این را برگزیدهاند و متأخرین نیز آن را پذیرفتهاند. از این حدیث و از احادیثی که به معنای آن هستند استدلال کردهاند، چون در ظاهر حدیث عام است و بین تعویذی که از قرآن باشد و بین تعویذی که از قرآن نباشد فرقی نگذاشتهاند، برخلاف رقیه و افسون که در حدیث بین افسونی که از قرآن نباشد فرق گذاشتهاند. همچنین صحابهای که این حدیث را روایت کردهاند از آن چنین فهمیدهاند که عام و کلی است، چنان که ابن مسعود اینگونه آن را فهمیده است.
ابوداوود از عیسی بن حمزه روایت میکند که گفت: نزد عبدالله بن عکیم آمدم بدنش قرمز شده بود به او گفتم: آیا تعویذی آویزان نمیکنی؟ گفت: از این به خدا پناه میبرم، پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم گفت: «هر کسی چیزی بیاویزد به آن سپرده میشود». و وکیع از ابن عباس روایت میکند که گفت: «با معوذتین دم کن و تعویذ آویزان مکن[۱۳]».
اما تعویذ را نمیتوان به رقیه و افسون قیاس کرد، چون تعویذ باید در ورق یا پوست و امثال آن قرار بگیرد و آویزان شود اما دم و افسون چنین نیست. پس تعویذ به رقیه و افسونی که آمیخته از حق و باطل است نزدیکتر و شباهت بیشتری دارد[۱۴].
میبینیم که علما در مورد تعویذی که از قرآن، اسماء و صفات خدا باشد چنین اختلاف دارند، پس در مورد رقیه و افسون با نامهای شیاطین و تعویذ آن چه فکر میکنی؟ بلکه مردم فراتر رفتهاند و به این رقیههای شیطانی دل بستهاند و به شیاطین پناه میبرند. تا آن جا که برایشان گوسفند سر میبرند و از آنها میخواهند که زیان را از آنان دور نمایند و خیر را برایشان فراهم آورند که این شرک محض است. اغلب مردم اینگونه هستند، مگر کسانی که خداوند آنها را سالم نگاه داشته است، پس در آنچه پیامبر صلی الله علیه و سلم گفته و در آنچه صحابه و تابعین بر آن بودهاند و در آنچه علما بعد از آنها در این مورد گفتهاند بیندیش و فکر کن؛ آنگاه به آنچه در دورانهای بعدی پیش آمده نگاه کنید، برایتان دین پیامبر صلی الله علیه و سلم و غربت آن در این دوران در همه چیز آشکار میگردد[۱۵].(فالله المستعان)
گفتهاش: (و توله شرک است) مؤلف میگوید: «توله چیزی بود که انجام میدادند و گمان میبردند که با این کار زن محبوب شوهر و مرد محبوب زن میشود».
ابن مسعود راوی حدیث این را همین طور تفسیر کرده است، چنان که در صحیح ابن حبان و حاکم آمده است که: «گفتند ای ابا عبدالرحمان این بود رقیه و تمیمهها(افسون و تعاویذ) پس آنها را فهمیدیم. اما توله چیست؟ گفت: کاری بود که زنها میکردند و با این کار به باورشان خود را محبوب شوهرانشان قرار میدادند[۱۶]».
حافظ میگوید: «التِّوله: چیزی بود که زن بوسیلهی آن میخواست محبوب شوهرش قرار بگیرد که این نوعی جادو و شرک بزرگی است. چون آنها میخواستند غیر از خداوند از راههای دیگری خیر بیاورند و شرّ را دور نمایند[۱۷].
میگوید: (و از عبدالله بن عُکیم از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت است که فرمود: «هر کسی چیزی بیاویزد به آن سپرده میشود». احمد، ترمذی، ابوداوود و حاکم آن را روایت کردهاند[۱۸].
گفتهاش: (عبدالله بن عُکیم) کنیهاش ابا معبد جُهنی کوفی است. بخاری میگوید: او در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم بود و ثابت نیست که از پیامبر صلی الله علیه و سلم حدیث شنیده باشد. ابوحاتم، ابوزرعه، ابن حبان، ابنمنده و ابونعیم همین را گفتهاند. و بغوی میگوید: در اینکه او از پیامبر صلی الله علیه و سلم حدیث شنیده است تردید است[۱۹].
خطیب میگوید: «در کوفه سکونت کرد و در حیات حذیفه به مدائن آمد و او ثقه بود[۲۰]».
ابن سعد از غیر از او روایت کرده که او در زمان حکومت حجاج درگذشت[۲۱] و ظاهر سخن این ائمه این است که حدیث مرسل است.
گفتهاش: (هر کسی چیزی بیاویزد به آن سپرده میشود) تعلق و وابستگی میتواند با قلب باشد و میتواند با عمل میشود و گاهی فرد هم در قلب و هم در عمل به چیزی وابسته میشود، یعنی هر کسی با قلبش به چیزی وابسته شود یا با قلب و عمل چیزی را بیاویزد و به آن وابسته شود، خداوند او را به همان چیزی که او بدان دل بسته است میسپارد، پس هر کسی به خداوند وابسته شود و نیازهایش را به خدا بگوید و به او پناه ببرد و همه کارهایش را به او بسپارد خداوند او را کافی است و هر دوری را به او نزدیک میکند و هر سختی را برایش آسان میگرداند. و هر کسی به غیر از خدا وابسته شود و یا به علم، عقل و دارو یا تعویذهایش پناه برد و دل ببندد و به توانایی خود تکیه نماید، خداوند او را به همان چیز میسپارد و او را خوار مینماید که این از نصوص و با تجربه مشخص میشود. خداوند متعال میفرماید:
﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ﴾ [الطلاق: ۳]. «و هرکس بر الله توکل کند، الله برایش کافی است».
امام احمد میگوید: (هاشم بن قاسم از ابوسعید مؤدب از کسی که از عطاء خراسانی شنید، روایت میکند که گفت: با وهب بن منبه در حالی که کعبه را طواف میکرد ملاقات نمودم، به او گفتم: حدیثی به من بگو که مختصر باشد و در اینجا آن را از تو به خاطر بسپارم. گفت: بله، خداوند به داوود وحی کرد: «به شکوه و عظمت من سوگند هیچ بندهای از بندگانم به من پناه نمیبرد و این را از نیت او میدانم، آنگاه هفت آسمان و کسانی که در آن هستند و هفت زمین و کسانی که در آن هستند علیه او توطئه و مکر کنند، مگر آنکه از میان آنها برای او راه بیرون رفت و نجات پیدا میکنم و قرار میدهم. به عزت و شکوه من سوگند که هیچ بندهای از بندگانم به مخلوقی غیر از من پناه نمیبرد و این را از نیت او میدانم، مگر آن که اسباب آسمان را از دست او قطع میکنم و زمین را از زیر پای او بیرون میکشم و سپس باکی ندارم که در کدام وادی و دره هلاک شود[۲۲]».
میگوید: (و امام احمد از روطیفع روایت میکند که گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به من گفت: شاید زندگیات طولانی باشد و زنده بمانی، پس به مردم خبر بده که هرکس ریش خود را گره بزند، یا تاری بر گردن کند یا با سرگین چهارپا یا استخوانی استنجا کند محمد از او بیزار است[۲۳]».
این حدیث را امام احمد از یحیی بن اسحاق و حسن بن موسی الأشیب و آن دو از ابن لُهَیعه روایت کردهاند، که داستانی دارد اما مؤلف آن را به اختصار آورده است که عبارت حسن است. میگوید: ابن لهیعه از عیاش بن عباس از شُییم بن بیتان روایت کرد که گفت: رویفع بن ثابت به ما گفت: در زمان پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم چنین بود که گاهی فردی از ما شتر برادرش را میگرفت در مقابل اینکه هر چه از غنیمت به او برسد نصف آن مال از صاحب شتر است، بعضی اوقات به فردی از ما فقط پری که بر سر تیر مینهند و تیغهی چاقو میرسید و به دیگری تیر میرسید، سپس گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و سلم به من گفت: ای رویفع شاید زندگانیات طولانی شود، به مردم خبر بده که هر کسی ریش خود را گره بزند، یا تاری بر گردن آویزان کند، یا با سرگین چهارپا یا استخوانی استنجا بگیرد محمد از او بیزار است[۲۴]».
سپس احمد از یحیی بن غیلان و او از مفضّل و از عیاش بن عباس روایت میکند که شُییم بن بیتان به او خبر داد که او از شیبان قتبانی شنید که میگفت: مسلمه بن مخلد رویفع بن ثابت انصاری را جانشین خود کرد، ما با او حرکت کردیم، آنگاه او به من گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است: حدیث مذکور را. و در اسناد اوّل ابن لهیعه قرار دارد که در مورد او بحث است[۲۵]. و در اسناد دوم شیبان قتبانی است که در مورد او گفته شده که مجهول[۲۶] و ناشناخته است. و دیگر راویان هر دو اسناد ثقه هستند.
ابوداوود از طریق مفضّل با همین سند به صورت طولانی روایت کرده و بر آن سکوت کرده و سپس میگوید: یزید بن خالد از مفضّل از عیاش روایت میکند که شییم بن بیتان برای او همین حدیث را از أبی سالم جیشانی[۲۷] از عبدالله بن عمرو روایت میکند، در حالی که همراه وی بر دروازه البون نگهبان بود. ابوداوود میگوید «البون» قلعهای در فسطاط است که بر کوهی قرار دارد.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– سنن ابوداوود (۳۸۸۴) که تخریج آن گذشت و لفظ آن «لا رقیه إلا من عین أو حُمه». و لفظی که شیخ سلیمان ذکر کرده روایتی است که ابوداود در سنن ش (۳۸۸۹) و علی بن جعد در مسند ش (۲۳۹۷) و طبرانی المعجم الکبیر (۷۳۳) و مستدرک علی الصحیحین حاکم (۸۲۷۱) و دیگران از روایت انس آوردهاند و اسناد آن صحیح است. و لفظ از ابوداوود است در نزد بیشتر افرادی که روایت کردهاند. و در بعضی نسخههای أبی داوود: «أو دَمٍ لا یَرقَأ» و در مسند ابن جعد و بعضی دیگر از نسخ های أبوداوود: «أو دَمٍ یَرقَأ»
[۲]– نگا: معالم السنن (۴/۲۱۰- الکتب العلمیه).
[۳]– ابن بطه درالإبانه (۱۰۳۲) از طریق وکیع از حسن بصری از علی رضی الله عنه روایت کرده و سندش منقطع است.
[۴]– فتح الباری (۱۰/۱۹۶) از ابن التین.
[۵]– مجموع الفتاوی (۱/۳۶۲).
[۶]– فتاوی العز بن عبدالسلام ص (۳۴۱) و حافظ ابن حجر در فتح الباری (۱۰/۱۹۷) این را نقل کرده است.
[۷]– شرح سنن ابن ماجه سیوطی(۱/۲۴۹).
[۸]– کتاب توحید آخر این باب
[۹]-مرقاه المفاتیح (۸/۳۱۸).
[۱۰]– مسند امام احمد (۲/۱۸۱) و مصنف ابن أبی شیبه (۲۳۵۴۷) و بخاری خلق أفعال العباد ص (۹۶) و أبوداوود سنن (۳۸۹۳) و ترمذی (۳۵۲۸) و میگوید حسن و غریب است و حاکم در المستدرک (۲۰۱۰) و نسائی در السنن الکبری (۶/۱۹۰-۱۹۱) و دیگران از طریق محمد بن اسحاق از عمرو بن شعیب از پدرش از جد خود روایت میکند: که پیامبر خدا به آنها کلماتی میآموخت که به هنگام اضطراب و سختی گفته میشوند: «أعوذ بکلمات الله التامّه من غضبه وشرّ عباده و من همزات الشیاطین و أن یحضرون.» عبدالله بن عمرو به فرزندانش میآموخت و آن دسته از فرزندانش که کوچک بودند و یاد نمیگرفتند او این دعا را مینوشت و به آنها میداد تا بیاموزند. روایت موقوف در نسائی نیست و در اسناد این روایت محمد بن اسحاق است که او صدوق و مدلس است و در اینجا به صورت عنعنه روایت کرده است.
[۱۱]-مصنف ابن ابی شیبه (۴۴ـ۵/۴۳) در «باب من رخص فی تعلیق التعاویذ» جایز بودن این را از سعید بن مسیب، عطا، مجاهد، أبی جعفر باقر، عبدالله بن عمرو، محمد بن سیرین، عبیدالله بن عبدالله بن عمر و ضحّاک روایت کرده است اما این از عبدالله بن عمر، ضحّاک، مجاهد و ابن سیرین ثابت نیست و از دیگران ثابت شده است.
[۱۲]– مصنف ابن أبی شیبه (۴۴ـ۵/۴۳) در «باب فی تعلیق الرقی والتعاویذ» و افرادی که از این عمل منع نمودهاند: عبدالله بن مسعود، عمران بن حصین، حذیفه، عقبه بن عامر و أبی مجلز لاحق بن حُمید است و شاگردان و اصحاب ابن مسعود، حسن بصری، ابراهیم نخعی و سعید بن جبیر که از آنها ثابت است.
[۱۳]– ابن مفلح در الآداب الشرعیه (۳/۶۸) آن را به وکیع نسبت داده است.
[۱۴]– شیخ عبدالرحمان بن حسن در فتح المجید (۱/۲۴۴) بعد از ذکر گویندگان به عدم جواز تعویذ [حتی اگر از قرآن باشد میگوید] میگویم: این درست است به سه دلیل که برای صاحب تدبیر روشن می شود: اول: عام بودن نهی و چیزی نیست که عمومیت را خاص کند، دوّم سد ذریعه چون به آویزان کردن آنچه از قرآن نیست منجر میشود، سوم اینکه از آن جا که افراد به دستشویی همراه تعویذ میروند به آیات قرآنی توهین میشود.
[۱۵]– شیخ عبدالرحمان بن حسن در فتح المجید (۱/۲۴۵) میگوید: به خصوص آنچه را که بعد از خیر القرون مردم بدان مبتلا شدهاند از قبیل تعظیم قبرها و مسجد قرار دادن آن و روی آوردن با دل و جان به آن و صرف کردن بیشتر دعاها و امید و هراس داشتن از قبرها و انجام انواع عبادتها برای مردهها، عبادتهایی که فقط حق خداوند هستند، چنان که میفرماید: ﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٠۶ وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ١٠٧﴾ [یونس: ۱۰۶-۱۰۷]. «و جز الله کسی یا چیزی را مخوان که نه سودی به تو میرساند و نه زیانی که اگر چنین کنی، بهراستی از ستمکاران خواهی بود. و اگر الله گزند و آسیبی به تو برساند، هیچکس جز او نمیتواند آن را برطرف کند و اگر برایت ارادهی خیر و نیکی نماید، هیچکس نمیتواند فضل و احسانش را بازدارد. آن را به هر که از بندگانش بخواهد، مىرساند. و او، آمرزندهی مهربان است». و نظایر آن در قرآن بی شمار است.
[۱۶]– ابن حبان در صحیح خود (۷/۶۳۰) و حاکم در المستدرک (۱/۴۱۸) روایت کرده است.
[۱۷]– فتح الباری (۶/۱۹۶).
[۱۸]– مسند امام احمد (۴/۳۱۰-۳۱۱) و مصنف ابن أبی شیبه (۸/۱۳) و سنن ترمذی (۲۰۷۲) و حاکم در المستدرک (۴/۲۱۶) و بیهقی السنن الکبری (۹/۳۵۱) و دیگران از طریق عبدالله بن عکیم با همین سند روایت کردهاند اما من در سنن أبی داوود آن را نیافتم ظاهرا مدارش بر محمد بن عبدالرحمان بن أبی لیلی است و او به خاطر سوء حافظهاش ضعیف است اما حدیث با شواهد خود صحیح است، از جمله شواهد آن حدیث ابوهریره است که در باب بیان انواع سحر خواهد آمد.(والله أعلم)
[۱۹]– نگا: التاریخ الکبیر (۵/۳۹) و الجرح و التعدیل (۵/۱۲۱) و تهذیب التهذیب (۵/۲۸۳).
[۲۰]-تاریخ بغداد (۱۰/۳).
[۲۱]-الطبقات الکبری (۶/۱۱۳).
[۲۲]– احمد ابن عبدالوهاب در مجموع تخریج شمس الدین مقدسی (۱/۴) از طریق امام احمد روایت کرده است و ابونُعیم در حلیه الاولیاء (۴/۲۶) این را روایت نموده و اسم مردی را که از عطاء خراسانی روایت کرده به صراحت بیان کرده و او فرَج بن فضاله است که ضعیف است و تمّام در الفوائد ش (۵۹۰) و ابن عساکر در کنز العمال (۳/۱۰۳) از کعب بن مالک روایت کرده است و در اسناد آن یوسف بن السَّفر است که متروک است.
[۲۳]– مسند امام احمد (۴/۱۰۸)، سنن أبوداوود ش(۳۶)، نسائی سنن (۸/۱۳۵)، طبرانی المعجم الکبیر (۴۴۹۱) و بیهقی السنن الکبری (۱/۱۱۰) و دیگران از چند طریق از عیاش بن عباس از شُییم از رویفع با همین سند روایت کردهاند که اسناد آن صحیح است.
[۲۴]– اسنادش صحیح است، چون از روایت یحیی بن اسحاق از ابن لهیعه میباشد و روایت ابن اسحاق از ابن لهیعه جید است و ابن وهب نیز از او روایت کرده است چنانکه در روایت نسائی آمده است و روایت او از ابن لهیعه صحیح است.
[۲۵]ـ عبدالله بن لهیعه بن عقبه حضرمی أعدولی و به همچین میگویند: غافقی، ابو عبدالرحمان مصری، فقیه و قاضی، گروهی او را ثقه قرار دادهاند و گروهی او را ضعیف شمردهاند، اما در مورد او تفصیل است، اگر عبادله: عبدالله مبارک، ابن وهب، ابن یزید مقری، قتیبه بن سعید و ابوالأسود از او روایت کنند روایتشان صحیح است و هر کسی قبل از سوختن کتابهایش از او روایت کند و به صراحت بگوید که او برای ما حدیث گفته است روایتش صحیح است و هرکس از متقدمین از او روایت کند و تحدیث را تصریح نکند جید است ولی جای بحث دارد و هر کسی بعد از سوختن کتابهایش از او روایت کند روایتشان ضعیف است. تهذیب التهذیب (۵/۲۲۹) و یحیی بن اسحاق از کسانی است که در گذشته از ابن لهیعه روایت کرده پس روایت او جید است.
[۲۶]– شییم بن بیتان و بکر بن سوداه از شیبان قِتبانی روایت کردهاند و او را ثقه قرار ندادهاند پس او مجهول الحال است.
[۲۷]– سُفیان بن هانی مصری، ابوسالم جیشانی که عجلی و ابن حبّان او را ثقه قرار دادهاند.تهذیب التهذیب (۴/۷۲).