رایت مولای الباقر وقد صنع فیلا من طین فرکبه وطار فی الهوا حتی ذهب الی مکه و رجع علیه فلم اصدق ذلک منه حتی رایت الباقر فقلت له و اخبرنی جابر عنک بکذا و کذا ؟ فصنع فرکب وحملنی معه الی مکه وردنی .
اقایم باقر را دیدم که فیلی از گل درست کرده بود و سوارش شد و در هوا پرید تا اینکه به مکه رفت وسوار همون فیل از مکه برگشت و من این کارشو تصدیق نکردم تا این ک باقر رو دیدم و بهش گفتم جابر از شما چنین و چنان گفته ؟ پس جلوی رویم فیلی از گل درست کرد و منو بر اون سوار کرد و به مکه برد وباز گرداند
(هاشم بحرانی فی مدینه معاجز ۵/۱۰ روایه ۱۴۲۲).