یکی از اسباب انحراف از فهم سلف صالح، جهل نسبت به زبان عربی و عدم شناخت کافی به زبان عربی و انتشار زبان غیر عرب می باشد. این مساله یکی از بزرگترین اسباب انحراف در این زمینه می باشد. و اولین بدعتی که در بین مسلمانان ظهور کرد، از سوی غیر عربها بود. اورزاعی رحمه الله می گوید: «اولین کسی که در مورد تقدیر سخن گفت مردی از اهل عراق بود که به او سوسن گفته می شد. وی نصرانی بود که اسلام آورده و سپس نصرانی شد. و معبد جهنی[۱] این اعتقاد را از او گرفت. و غیلان[۲] از معبد این اعتقاد را دریافت کرد».[۳]
و بر این اساس است که حسن بصری می گوید: «آنها را زبان غیر عرب هلاک نمود».[۴]
و امام شافعی می گوید: «مردم به جهالت روی نیاورده و اختلاف نکردند مگر به دلیل ترک زبان عربی و تمایل به زبان ارسطاطالیس (فیسلوف یونانی)»
به عنوان مثال می توان به موارد ذیل اشاره نمود و انحراف به این سبب را در آنها مشاهده کرد:
- از اصمعی روایت است که می گوید: «عمرو بن عبید نزد ابوعمرو بن علاء آمده و با او در وجوب عذاب فاسق مناظره کرد و به او گفت: ای ابوعمرو، آیا خداوند خلاف وعده میکند؟ ابو عمرو گفت: هرگز خداوند خلاف وعده نمی کند.
عمرو بن عبید گفت: بنا بر فهم شما خداوند خلاف وعده می کند. ابوعمرو بن علاء گفت: چگونه؟
عمرو بن عبید آیه وعید را ذکر نمود[۵] … سپس ابوعمرو بن علاء گفت: این را از زبان غیر عربی آموختی. وعد چیزی جز ایعاد (تهدید) میباشد. سپس این بیت را سرود:
وانی وان اوعدته او وعدته ساخلف ایعادی و انجز موعدی
هر چند من او را تهدید کردم یا وعده دادم، اما تهدیدم را عملی نمیکنم و وعدهام را جامه عمل میپوشانم».[۶]
بنابراین وعده در مورد امری خیر و نیک است مانند بهشت که خداوند در این مورد خلاف وعده نمیکند اما وعید در مورد شر و بدی است مانند عذاب آتش؛ و این در مشیئت خداوندی است که چون بخواهد آن را نافذ می گرداند و اگر بخواهد آنرا می بخشد.
- و از این قبیل است دیدگاه کسانی که بر این باورند برای هر مردی جایز است با نه زن ازدواج کند و در این مورد به قرآن استدلال می کنند که می فرماید: «فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَاء مَثْنَى وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ»[۷] چرا که چهار و سه و دو جمعا می شود نه.[۸]
درحالی که معنای صیغه ی «فعال» و «مفعل» را در زبان عربی نمی داند چنانکه معنای آیه این است که اگر می خواهید با دو یا سه یا چهار زن ازدواج کنید نه چنانکه آنان تصور کرده اند.
- و از این دسته است دیدگاه کسانی که بر این باورند: آنچه از خوک حرام است، گوشت آن است و پیه یا چربی آن حلال است. چرا که قرآن فقط گوشت آنرا حرام کرده است نه پیه و چربی آنرا؛
اما اگر چنین کسی با چنین ادعایی می دانست که گوشت بر پیه و چربی هم اطلاق می شود بر خلاف پیه و چربی که بر گوشت اطلاق نمی شود، چنین ادعایی نمی کرد و چنین سخنی نمی گفت.
- و دیدگاه کسانی که گمان کرده اند خداوند متعال «جَنبْ»: (پهلو) دارد و به این آیه استدلال کرده اند: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَإِن کُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ»[۹] درحالی که در این آیه معنای حقیقی و مجازی برای کلمه «جنب» مورد نظر نیست؛ چرا که عرب می گوید: «هذا الامر یصغر فی جنب هذا» یعنی فلان چیز در برابر فلان چیز کوچک است. از اینرو معنای آن از این قرار است که: دردا و حسرتا، چه کوتاهیها در مورد آنچه بین من و الله بوده، از من سرزده است. چرا که کوتاهی من به امر و نهی او باز میگردد.
- و از این قبیل است سخن کسانی که در مورد این حدیث رسول خدا: «لَا تَسُبُّوا الدَّهْرَ، فَإِنَّ اللهَ هُوَ الدَّهْرُ»[۱۰] میگویند: آنچه در حدیث آمده مذهب دهریه میباشد. درحالیکه پیروان چنین دیدگاه ی نمیدانند معنای حدیث از این قرار است که: چون دچار مصیبتی شدید، زمانه را دشنام ندهید و مصیبتها را به زمانه نسبت ندهید، چون این الله است که این مصیبت را متوجه شما نموده است نه زمانه؛ پس چون زمانه را دشنام دهید در واقع این دشنام متوجه فاعل (که الله است) میشود نه زمانه؛ این عادت عرب در زمان جاهلیت بود که افعال را به زمانه نسبت میداد و می گفت: زمانه او را در اموالش دچار مصیبت نمود. مصیبت ما و بلاهای زمانه او را از پای درآورد. و اینگونه هر چیزی را که بر مبنای تقدیر الهی در جریان بود، به زمانه نسبت می دادند و می گفتند: خداوند زمانه را لعنت کند. خداوند زمانه را نابود کند؛ و چنین سخنانی را بر زبان می آورند. و تنها از جهت افعالی که به زمانه منسوب بود، آنرا دشنام می دادند و اینگونه گویا فاعل (زمانه) را دشنام می دادند که فاعل تنها الله متعال است. پس گویا الله متعال را دشنام می دادند.
با این توضیح و مثالها روشن کند که چگونه در اثر عدم درک درست زبان عربی، در فهم کلام الهی و سنت نبوی اشتباه و خطا رخ می دهد و این امر منجر به تحریف کلام و به کار نبردن آن در جای خودش می شود. اما صحابه از این اشتباه و خطا بری بودند چون آنها عرب بودند و برای فهمیدن کلام الهی نیازی به ابزار و ادوات مختلف و آموختن آنها نداشتند؛ اما کسانی که پس از آنها آمدند و زبانشان عربی نبود، فهمیدن آن برایشان دشوار بود تا اینکه زبان عربی را آموختند و در چنین شرایطی برای فهم شریعت و درک درست و به جای آن، با آنان همراه شدند مانند سلمان فارسی و …
بنابر این هر کس در تفسیر کتاب و سنت بر مبنای زبان عربی، به آنها اقتدا کند – اگر از اهل اجتهاد باشد انشاءالله- در زمره ی آنها خواهد بود چنانچه بر اعتقاد و راه و روشی باشد که آنها بودند و در مسیر نجات یافتگان خواهد بود.
بنابراین جهل و نادانی نسبت به زبان عربی منجر به جهل و نادانی نسبت به الفاظ شریعت و احکام آن و نیز فهم نادرست نصوص میشود. چنانکه سخن گفتن با زبان غیر عربی و زبان امتهای دیگر منجر به انتشار عقاید و افکار و عادات و رسوم آنها میشود که تاثیرات بسیاری بدی بر امت اسلامی دارد. و از این جهت است که صحابه و سلف صالح خطر زبان غیر عربی را درک نموده و از آن برحذر داشتند.
[۱] – معبد الجهنی: به او ابن عبدالله بن حکیم و نیز عویم البصری گفته میشود. ابن سعد او را در طبقه دوم از تابعین اهل بصره ذکر کرده است. او اولین کسی است که در مورد تقدیر در بصره سخن گفته است. و در بحث تقدیر در رأس همگان قرار داشت. به مدینه آمد و عدهای از مردم به وسیلهی او منحرف شدند. حسن بصری میگفت: «از معبد بر حذر باشید که او گمراه و گمراه کننده است.» عبدالملک او را کشت و در دمشق در سال ۸۰ هجری به دار آویخت. تهذیب التهذیب، ابن حجر عسقلانی: ۲/۲۲۵
[۲] – غیلان دمشقی: وی از سخنوران بود. از یاران حارث کذاب و از کسانی بود که به نبوت وی ایمان آوردند. مکحول به او میگفت: «با من منشین». و ساجی میگوید: «او از داعیان نفی تقدیر بود». عمر بن عبدالعزیز بر علیه او دعا نمود و مالک از همنشینی با او نهی میکرد و امام اوزاعی با او مناظره نموده و به قتل وی فتوا داد. هشام بن عبدالملک او را کشت. لسان المیزان، امام ابن حجر عسقلانی: ۴/۴۲۴؛ و نگا: کتاب میزان الاعتدال: ۳/۳۳۸؛ و کتاب المجروحین، ابن حبان: ۲/۲۰۰
[۳] – شرح اصول السنه، لالکائی: ۴/۷۵۰: ۱۳۹۸ و نگا: الشریعه، ص: ۲۴۲
[۴] – نگا: التاریخ الکبیر، بخاری: ۵/۹۳ -۲۵۹
[۵] – مانند این کلام الهی که میفرماید: «وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَاماً * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَاناً» (فرقان: ۶۸- ۶۹) «و کسانیکه با الله معبود دیگر را نمیخوانند و نفسی را که الله (کشتنش را) حرام کرده است، جز به حق نمیکشند و زنا نمیکنند؛ و هرکس چنین کند، مجازات گناه (خود) را خواهد دید. عذاب او در روز قیامت مضاعف میگردد و با خواری (و ذلت) در آن جاودان خواهد ماند».
و اینکه می فرماید: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِیهَا وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِیماً» (نساء: ۹۳) «و هرکس مؤمنی را از روی عمد به قتل برساند، کیفرش دوزخ است که در آن جاودانه میماند و الله بر او غضب میکند و او را از رحمتش دور میسازد و عذاب بزرگی برای او آماده ساخته است».
[۶] – الجامع لشعب الایمان:۲/۱۰۳-۱۰۵،امام بیهقی
[۷] – (نساء : ۳) با زنانی که مورد پسند شماست دو دو و سه سه و چهار چهار ازدواج کنید.
[۸] – روافض نیز چنین میگویند.
[۹] – (زمر: ۵۶) تا (مبادا) کسی (در روز قیامت) بگوید: «ای افسوس بر من که در حق الله کوتاهی کردم و بیگمان از مسخره کنندگان (آیین او) بودم».
[۱۰] – مسلم: ۲۲۶۴؛ زمانه را دشنام ندهید که خداوند زمانه است.