از جابر روایت است که گفت: در روز جنگ أحد وقتی که مسلمانان عقب نشینی کردند رسول خدا در گوشهای همراه با دوازده نفر از جمله طلحه بود. مشرکان بهایشان رسیدند، پس پیامبر فرمود: چه کسی به مصاف این مردم میرود؟ طلحه گفت: من. پیامبر فرمود: فعلاً صبر کن. پس مردی از انصار گفت: من بروم؟ پس او رفت و جنگید و به شهادت رسید. سپس رسول خدا نگاه کرد و دید که مشرکان میآیند، پس فرمود: چه کسی به مصاف این قوم میرود؟ طلحه گفت: من. پیامبر فرمود: فعلاً صبر کن. پس مردی از انصار گفت: من. پیامبر فرمود: تو برو. پس او جنگید و به قتل رسید. پس وضعیت به همین شکل ادامهیافت تا اینکه فقط طلحه در کنار رسول خدا باقی ماند. پس پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: چه کسی به مصاف این مردم میرود؟ طلحه گفت: من. پس طلحه بهاندازه آن یازده نفر جنگید تا اینکه انگشتانش قطع شد و گفت: آخ. پس رسول خدا فرمود: اگر میگفتی «بسم الله» ملائک در حالی که مردم به تو نگاه میکردند تو را بالا میبردند. سپس خداوند مشرکان را دفع کرد.
[ السلسله الصحیحه، شماره۲۱۷۱]
امام احمد روایت کرده است: اگر میگفتی «بسم الله» در حالی که در دنیا زنده هستی میدیدی که در بهشت برای تو خانهای بنا میشد.
[ فضائل الصحابه، شماره۱۲۹۴]
از قیس بن حازم روایت است که گفت: طلحه را دیدم که دستش به خاطر اینکه با آن در نبرد أحد از رسول خدا محافظت کرده بود شل شده است.
[ فتح الباری، شماره۴۰۶۳٫]
طلحه در این نبرد ۳۹ یا ۳۵ زخم برداشت و و انگشت سبابه و انگشت کناری آن وی شل شد.
[ أصحاب الرسول۱/۲۶۴٫]
ابوداود طیالسی از عائشه روایت کرده که گفت: وقتی که ابوبکر به یاد نبرد أحد می افتاد میگفت: آن روز، کاملاً از آن طلحه بود.
[ فتح الباری۷/۳۶۱٫]
به همین دلیل رسول خدا در مورد وی فرمود: به خاطر این کاری که طلحه برای رسول خدا کرد بهشت برای او واجب شد.
[ صحیح الجامع، البانی، شماره۲۵۴۰٫]
زبیر رضی الله عنه:
از سعید بن مسیب روایت است که گفت: اولین کسی که در راه خدا شمشیر برکشید، زبیر بن عوام بود. وقتی که زبیر بن عوام در شعب المطابخ بود و داشت چرت میزد صدایی را شنید که میگفت: رسول خدا کشته شد. پس در حالی که شمشیر از نیام کشیده بود از خانه بیرون آمد. در راه با رسول خدا مواجه شد و ایشان فرمود: ای زبیر چه شده است؟ گفت: شنیدم که شما به قتل رسیده اید. پیامبر فرمود: میخواستی چکار کنی؟ گفت: به خدا قسم میخواستم مردم مکه را با مبارزه فراخوانم. سعید بن مسیب میگوید: پس رسول خدا برای او دعای خیر کرد. سعید میگوید: من امیدوارم که دعای رسول خدا در نزد خداوند ضایع نشود.
[ فضائل الصحابه۲/۹۱۴، شماره۱۲۶۰]
زبیر سواری جسور و دلاوری بی باک بود و در هیچ صحنهای تخلف نورزید و در تمام نبردها و غزوات میتوان او را دید. وی متصف به شجاعت و دلاوری نادر و کم نظیر و اخلاص کامل و از خود گذشتگی برای اعتلای سخن حق است.
[ أهل الشوری و السنه، ریاض عبدالله، ص۶۷٫]
وی اموال زیادی را در راه خدا بخشید و جان و مال خود را وقف خدا نمود و به همین دلیل خداوند او را گرامیداشت و در دنیا و آخرت رفعت بخشید. وی عمامهای زرد رنگ داشت که در روز بدر آن را بر پیچیده بود.
میگوید: در روز أحد رسول خدا به من فرمود که پدر و مادرم به فدای تو باد.
[ فضائل الصحابه۲/۹۱۸شماره۱۲۶۷] این موضوع بر دلاوری و جنگاوری و شجاعت زبیر در این نبرد دلالت دارد.
هر پیامبری یک حواری دارد و حواری من زبیر است. رسول خدا در روز نبرد خندق فرمود: چه کسی در مورد بنی قریظه برای ما کسب خبر میکند؟ زبیر گفت: من این کار را میکنم. پس سوار بر اسب خود رفت و در مورد آنان کسب خبر کرد و آورد. سپس رسول خدا فرمود: چه کسی در مورد بنی قریظه برای ما کسب خبر میکند؟ زبیر گفت: من. رسول خدا برای بار سوم هم این پیشنهاد را مطرح کرد و زبیر اعلام آمادگی کرد و رفت. پس پیامبر فرمود: هر پیامبری یک حواری دارد و حواری من زبیر است.
[ صحیح مسلم، شماره۲۴۱۴٫]