گوشه نشینی، روح و دل را شادمان مینماید؛ در تنهایی ذهن انسان، فواید را شکار میکند؛ وقتی تنها باشی، ریاکار نخواهی بود. چون کسی جز خدا تو را نمیبیند و هیچکس جز خدا، سخنت را نمیشنود. همه کسانی که در طول تاریخ درخشیده و همه نخبگان و پرچمداران تاریخ و رستگاران آسمان فضیلت و برتری، نهال شکوه و نجابت خود را با آب عزلت و گوشه نشینی آبیاری کردهاند تا اینکه درخت فضیلت، بارور گشته، بر پای خود ایستاده و در تمام زمانها محصول خود را داده است.
علی بن عبدالعزیز جرجانی، چنین سروده است:
یقـولون لی فیک انقباض وإنما | رأوا رجلاً عن موقف الذل احجما |
«به من میگویند: تو گرفته هستی؛ در حقیقت آنها مردی را دیدهاند که خود را از محل ذلت عقب کشانده است».
إذا قیل هذا مورد قلت قد أری | ولکـن نفس الحر تحتمل الظما |
«وقتی گفته شود: این، چشمهایست، میگویم: میبینم، ولی انسان آزاده، تشنگی را تحمل مینماید».
ولم أقض حق العلم إن کنت کلما | بـدا طمـع صیّرتـه لـی سلّـما |
«حق دانش را به جا نیاوردهام؛ گرچه هرگاه طمعی، آشکار شود، من آن را نردبانی قرار دهم و به آن بالا بروم»
أأشـقی به غرساً وأجنیــه ذله | اذن فأتباع الجهل قد کان أخرما |
«آیا با شقاوت، نهال طمع را بکارم و با ذلت میوه آن را بچینم؟! در این صورت پیروی از جهالت قطعی است».
ولو أن أهل العلم صانوه صانهم | ولو عظموه فی النفـوس لعظّما |
«اگر اهل علم، علم را حفاظت میکردند، علم نیز آنها را حفاظت مینمود و اگر آن را بزرگ و گرامی میداشتند، گرامی میگشتند».
ولکـن أهانوه فهانوا ودنسوا | محیـاه بالأطمـاع حتی تجهما |
«ولی آنها، به علم توهین نمودند، پس خودشان خوار گشتند و چهره علم را با طمعها آلوده ساختند تا اینکه عبوس شد و چهره در هم کشید».
احمد بن خلیل حنبلی میگوید:
مـن أراد العـز والـرا | حــه مـن هـم طویـل | |
لیـکن فـرداً مـن النـا | س ویـرضی بالقلیـل | |
کیف یصفو لامریء ما | عاش من عیش وبیل | |
بیـن غمـز من ختـول | ومــداجــاه ثقیــل | |
ومــداراه حــســود | ومـعـانــاه بـخیــل | |
آه مـن مـعـرفـه النــا | س عـلـی کـل سبیـل |
«هر کس عزت میجوید و میخواهد از اندوهی طولانی راحت گردد، باید فردی عادی باشد و به اندک، راضی شود. چگونه ممکن است زندگی برای کسی صفا داشته باشد که آن را با فلاکت بسر میکند؛ زندگی و حیاتی که در میان اشارهها و غمزههای انسانی مکار و در میان خودستایی فردی متکبر، سپری میگردد؟ زندگی چگونه صفا دارد که همواره باید با حسود مدارا کرد و از عملکرد بخیل رنج برد؟ وای از اینکه مردم، تو را بشناسند؛ از هر راهی که باشد».
قاضی علی بن عبدالعزیز جرجانی میگوید:
ما تطعمت لذه العیـش حتی | صرت للبیت والکتاب جلیسا | |
لیـس شـیء أعز من العلــ | ــم فما أبتـغـی سـواه أنیسا | |
إنـما الـذل فی مخالطه النـا | س فدعهم وعش عزیزاً رئیساً |
«طعمِ لذت زندگی را تنها زمانی چشیدم که همنشین خانه و کتاب گردیدم. هیچ چیز، از علم و دانش عزیزتر نیست؛ از اینرو غیر ازعلم و دانش، همدمیدیگر نمیجویم. ذلت و خواری در اختلاط با مردم است؛ پس آنها را رها کن و با عزت و سروری زندگی نما».
شاعری دیگر میگوید:
أنست بوحدتی ولزمت بیتی | فدام لی الهنا ونما السرور | |
وقاطـعت الأنام فمـا أبالی | أسار الجیش أم رکب الأمیر |
«به تنهاییام انس گرفتم و ماندن در خانهام را بر خود لازم گرفتم؛ پس همیشه شاد و مسرورم. و از مردم قطع رابطه نمودم؛ پس پروایی ندارم که آیا لشکر حرکت کرده یا امیر سوار شده است.
حمیدی محدث میگوید:
لقاء الناس لیس یفید شیئاً | سوی الإکثار من قیل وقال | |
فأقلـل مــن لقاء الناس الا | لکسب العلم أو إصلاح حال |
«ملاقات با مردم فایدهای جز حرفهای بیهوده ندارد. از اینرو کمتر به دیدار مردم برو مگر آنکه برای کسب علم یا بهبود وضعیت خویش بروی».
ابن فارس میگوید:
وقالو کیف حالک قـلت خیراً | تقضی حاجـه وتفوت حـاج | |
إذا أزدحمت هموم الصدر قلنا | عسی یوماً یکون له انفـراج | |
ندیمی هرتی وأنیس نفسی | دفاتر لی ومعشوقی السراج |
«گفتند: حالت چطور است؟ گفتم: خوبم؛ برخی خواستهها، برآورده میشود و برخی هم برآورده نمیگردد. وقتی غمهای دل روی هم انباشته میشوند، میگوییم: امید است روزی بیاید که این ناراحتیها، برطرف شوند. ندیم و همنشین من، گربه ام میباشد و مونس و همدم من کتابها و دفترهایم هستند و معشوقهام، چراغ است».