فقیری را با لباس پاره پوره و کهنه دیدم. سنی از او گذشته و آثار گرسنگی و تشنگی از قیافه اش معلوم بود، او را در حالی که به پشت خوابیده بود جلوی بانک مشاهده کردم که در خوابی عمیـق فرو رفته بود و نور خورشیـد آرام آرام بـه سینه اش می تابید ولی او گرمای آن را احساس نمی کرد.
کنارش ایستادم و در حالیکه به او می نگریستم با خود گفتم: ((سبحان الله)) بین این فقیر و خزانه بانک بیشتر از چند متر فاصله نیست، بخدا قسم ما در جهانی متناقض زندگی می کنیم.
دستم را در جیبم کردم ولی ناگهان حرکت عجیبی را در آن احساس کردم، با دستم آنرا گرفتم و از جیبم بیرون آوردم و با تعجب دیدم که آن شئ متحرک یک ((دینار)) است!
به او گفتم: چرا در جیبم این طرف و آن طرف حرکت می کردی؟
دینار: من از خیلی وقت پیش در جیب شما هستم و تو مطابق هدف وجودی ام با من رفتار نکردی.
گفتم: هدف وجودی تو مگر چیست؟
گفت: صرف کردن من برای هزینه خانواده و والدین و رفع احتیاجات شخصی و برآوردن احتیاجات سایر مسلمین؛ مانند کمک به مستمندان وبدهکاران و شاد کردن یتیمی و …
گفتم: تو چگونه پیش من آمدی؟
دینار: قصه اش طولانی است! من خیلی دست بدست شدم، به طوریکه حتی شخصی بوسیله من شراب خرید و دیگری فیلمهای مبتذل و سومی مرا به دیگران به عنوان رشوه پرداخت کرد و چهارمی تو بودی که چیزی به وی فروختی و مرا از او گرفتی و البته همه آنها بندگان پول بودند ولی فعلا در مورد تو نمی توانم قضاوت کنم.
پرسیدم: چگونه فهمیدی که همه آنها بندگان مال بودند؟
دینار: از نحوه برخورد آنها با من، زیرا آنها مرا در راه خدا انفاق نکردند بهمین علت هم امام حسن بصری(رح) می فرماید: ((هر امتی بتی را می پرستند و بت این ملت دینار و درهم است)).
دوست من! اگر مرا در راه خیر صرف نکنی من با همین نام خودم تو را خواهم سوزاند!
با تعجت پرسیدم: چه می گویی؟ با اسمت مرا می سوزانی؟ چگونه ممکن است؟
دینار: قسمت اول نام من ((دین)) است تا تو را به وظایف و حقوق دینی ات نسبت به من یاد آور شود. وقسمت دوم اسم من(( نار)) است تا اگر چنانچه ذخیره ام کردی بسوزاندت!
خداوند متعال می فرماید: (( و الذین یکنزون الذهب و الفضه…)) یعنی آنان را که طلا و نقره را انباشته و آنرا در راه خدا انفاق نمی کنند به عذابی دردناک خبر بده، در روزی که آن طلا و نقره ها را در آتش جهنم گداخته و با آن پیشانی و گونه ها و پشتشان را داغ می کنیم این آن چیزی است که برای خودتان می اندوختید پس بچشید آنچه را اندوختید)).
گفتم: تو خیلی خطرناک هستی!
دینار: آری من خیلی خطرناکم، بنابراین با من درست رفتار کن تا خداوند تو را به سبب من عذاب ندهد و از آنان که قبلا در نزدشان بودم عبرت بگیر. آنها گناهان را می کاشتند ولی امید بر حسنات داشتند. مگر می شود که از کشت خار، انتظاربرداشت انگور را داشت؟ پس تو نیز مواظب باش که مانند آنها نباشی. اکنون این فقیر در جلوی توست مرا به او بده تا ان شاء الله در روز قیامت به نفع تو شهادت دهم و سعی کن از این پس همیشه احساسی مانند ابن عیینه را داشته باشی.
پرسیدم: احساس ابن عیینه یعنی چه و اصلا این ابن عیینه کیست؟
سفیان ابن عیینه یکی از تابعین بود که در انفاق و نیکی نظیر نداشت،به طوریکه یکی از یارانش حکایت می کند(( شبی در منزل سفیان بودم که ناگاه گدایی در خانه اش را کوبید اما سفیان چیزی نداشت که به وی بدهد و از این بابت سخت گریست. پرسیدم: چرا گریه می کنی؟ گفت: آیا مصیبتی بالاتر از این می شود تصور کرد که شخصی از تو انتظار خیری داشته باشد و تو قادر به برآورده کردن آن نباشی))؟
گفتم: ((سبحان الله)) واقعا که این احساس بسیار لطیفی است.
دینار: تو هم اینگونه باش و قدر اوقات و فرصتهای زندگی ات را بدان و مخصوصا در جوانی بیشتر بکوش تا خداوند نیز پاداشت را چند برابر کند.
پرسیدم: مگر بین کسی که در جوانی صدقه می دهد با پیری تفاوتی وجود دارد؟
دینار: آری، شخصی نزد رسول الله آمده پرسید: یا رسول الله کدام صدقه ثوابش بیشتر است؟ رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: ((آن زمانی که صحیح و سالم هستی و از فقر در هراسی)) و معنی فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه و سلم از صحیح بودن برخورداری از بدنی سالم است زیرا یک چنین انسانی معمولا طبیعت بخل و خست دارد چون نسبت به مال دنیا در قلبش محبت شدیدی احساس می کند و از فقر، می ترسد. ابن بطال (ره) می گوید: ((با توجه به اینکه احساس بخل در سنین جوانی غالبا شدیدتر است، صدقه و احسان کردن نیز در این دوره از زندگی دارای صداقتی بیشتر و ثوابی بزرگتر است بر خلاف دوران پیری که انسان در این دوره رغبتی به مال دنیا ندارد چون می بیند که مال او در آینده ای نزدیک به دیگری خواهد رسید)).
گفتم: ای دینار! تو برایم درهایی را گشودی که قبلا برایم کاملا بسته بودند… سپس پرسیدم آیا تصور نمی کنی که تو در این دنیا سبب فتنه و فساد هستی؟
دینار: قطعا من فتنه انگیزم، چه بسا عالمانی که بخاطر من فریب خوردند و چه بسا زاهدانی که… و چه بسا… وچه بسا…! همه آنها دیوانه و مجنون دینار و درهم بودند برای همین هم تو بعضی از دعوتگران را می بینی که در خوردن و نوشیدن و پوشاک کاملا به سنت رسول الله ملتزم هستند اما تاب مقاومت در برابر شنیدن صدای جرینگ جرینگ درهم و دینار را ندارند.
با تعجت پرسیدم: چگونه ممکن است؟ در حالیکه تو می گوئی آنها به سنت و شعائر دینی بسیار ملترم هستند؟
دینار: دوست من این فتنه است و تو نباید فریب ظاهر آنها را بخوری.
گفتم: راست می گویی ازخداوند متعال مسالت دارم که مرا از تو بی نیاز گردانده و از شر فتنه ات در امان دارد.
دینار: اکنون مرا به این فقیر بده تا خداوند تورا دوست بدارد و من نیز سبب فروکش شدن غضب الهی و فزونی پاداشت شوم.
گفتم: بله من هم ین را خوب… ونزدیک آن فقیر نشسته ودستم را بر روی سینه اش گذاشتم وگفتم آقا… آقا… او مصطرب شد و چسمانش را باز کرد. گفتم: نترس من آدم نیکوکاری هستم بیا این دینار را بگیر وآنرا برای رفع نیازهایت خرج کن … او نشست ولی از قبول دینار امتناع کرد و گفت: من گدا نیستم.
گفتم: بله من هم این را خوب می دانم اما این را هم می دانم که تو، به آن سخت نیازمند هستی.
او دینار را از من گرفت ودعای خیری برایم کرد و زیر لب زمزمه کرد مال را توشه ای برای آخرتت و دنیا را پلی برای آن بدان. تاجر واقعی، تاجری است که بتواند سود حمد و پاداش را ببرد.
مقاله پیشنهادی
اسباب تقویت صبر انسان بر مصیبتها
رعایت امور ذیل در صبر بر مصیبتِ از دست دادن فرزندان، خانواده، خویشاوندان و دیگر …