همیشه برای فرار از دنیا از جایی به جای دیگر نقل مکان می کردم و نهایت سعیم این بود که حتی الامکان از آن دوری بجویم ولی هیچگاه موفق نمی شدم. شغل،منزل،اجتماع،شهر و هر چیزی را که قابلیت انتقال داشت تغییر می دادم ولی باز همچنان دنیا در قلبم بود ودر آنجا فتنه انگیزی می کرد ولی بالاخره برایم آشکار شد که دنیا با تمامی صفات و علامتهایش هرگز با تغییر زمان و مکان،تغییر پیدا نخواهد کرد وهمانگونه است که بوده.آرزوی قلبی ام این بود که ای کاش!روزی دنیا در مقابلم به صورت انسانی مجسم می شد تا با او مبارزه کنم و به قتل برسانمش تا به کلی از دستش خلاصی یابم بدین ترتیب محبتش برای همیشه از قلبم خارج شود…
یکبار که به تنهایی نشسته وغرق در این افکار بودم دنیا در مقابلم مجسم شد و سر صحبت را با من باز کرد!
دنیا: ای عبدالله! از من چه می خواهی؟ من اکنون در مقابلت هستم.
عبدالله: من از اینکه تو را دوست دارم و عاشقت هستم ناراحت و دلخورم و از تو هم نمی توانم دل بکنم.
دنیا: این یک احساس طبیعی است و اگر کسی ادعا کند که مرا دوست ندارد، دروغ گفته چون من آفریده خداوند و محبوب هر کسی هستم.
عبدالله: این یک احساس طبیعی است؟
دنیا:آری این احساس،کاملاً طبیعی است اما اشتباهی که بیشتر مردم مرتکب آن می شوند،این است که مرا بر آخرت خودشان ترجیح می دهند.
عبدالله: آیا من هم یکی از آنها هستم؟
دنیا: بله ولی در تو صفات نیکویی نیز وجود دارد.
عبدالله: من چگونه می توانم حقیقت وجودی تو را بشناسم؟
دنیا: به وسیله فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و سلم که می فرماید: الدُّنیا حُلوَهٌ خُضرَهٌ. پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم مرا شیرین وخوش منظر توصیف کرده،اما باید در نظر داشت که من نسبت به فرد مؤمن،زندانی بیش نیستم. چون پیامبر صلی الله علیه و سلم می فرماید: الدُّنیا سِجنُ المؤمِن وَ جنَّهُ الکافِر.
عبدالله: ولی من بعضی از مؤمنان واقعی را می شناسم که کاملاً در رفاه ونعمت بسر می برند.
دنیا: منظور من از زندان آنگونه که تو فکر می کنی،زندان آهنی نیست. بلکه منظور من تقید (مقید شدن) به اوامر خداوند است ومی دانی که زندان نیز چیزی جز مقید شدن نیست،و در این مورد عارف مشهور محمد سماک(ره) می گوید:(( ای آدمیزاد! تو همیشه در حبس بوده ای،محبوس در صلب پدر،سپس در شکم مادر و بعد در قنداق وگهواره و در پی آن محبوس در مدرسه و نهایتاً محبوس در تلاش برای کسب روزی. بنابراین باید برای زندگانی بعد از مرگ به گونه ای تلاش کنی که، حداقل درآنجا محبوس نباشی…)).
عبدالله: حرفت را چقدر زیبا و ادیبانه بیان کردی، امّا راستی به من بگو چرا نام تو را دنیا گذاشته اند؟
دنیا: اگر مردم معنی نام مرا می دانستند هرگز فریب مرا نمی خوردند. نام من دو معنی دارد؛
یکی از ریشه ( دنو ) یعنی سریع الزوال و فنا پذیر. دیگری از ریشه دنائت یعنی زشت و کریه المنظر، (( البته زمانی که کار مرا بر آخرت ترجیح دهی.))
عبدالله: چگونه با تو رفتار کنم تا فریب تو را نخورم؟
دنیا: این سؤال خیلی مهمی است چون تو مرا در برابر رازی از اسرار وجودی من قرار دادی زیرا گاهی مردم را با اموال و گاهی با همسر و گاهی با مقام ومنصب شکار می کنم و البته همه اینها جزیی از زینتهای من هستند و تو می دانی خصوصیت هر زینتی است که زودگذر و موقتی است، مثلاً تو دیده ای که زینت یک عروس و داماد همیشگی باشد؟
عبدالله: سؤالم را پاسخ بده و زیاد طفره نرو، چگونه با تو رفتار کنم تا مفتون تو نشوم؟
دنیا: دوست من! کمی به من مهلت بده و عجله نکن… مهمترین صفتی که باید در رابطه با من مراعات کنی ((بیداری و کمال هوشیاری)) است. زیرا من حفره ای از لذتها وشهوات هستم و هر کسی مرا به عنوان گذرگاهی برای عبور به آخرتش قرار داده نجات یافته ولی کسی که تصور کرده من مکان استقرار هستم به سختی زیان دیده است. زیرا من سرای بلاغم نه دار قرار! امام حسن بصری (ره) می فرماید:(( از مشغولیتهای دنیا بسیار برحذر باشید که شما را خیلی غافل خواهد کرد. هیچ کس یک در،از مشغولیتهای دنیا را نگشوده مگر اینکه آن در، ده در را برایش باز کرد)).
عبدالله: بنابراین من به کلی از تو کناره گیری می کنم تا نجات یابم.
دنیا: البته منظور من این نبود، بلکه آنچه در مورد رابطه بـا من شـایـسـته تر است آن است که با حظور و احتیاط رفتار کنی وهر بار که یک در از دنیا برایت گشوده شد تو نیز یک در از آخرت را بگشایی تا نصیبت را از آخرت فراموش نکنی وکاملاً به صورتی متعادل ومتوازن زندگی کنی، درست همانطور که خدا امر می کند.
عبدالله: ولی من می ترسم.
دنیا: هراسی نداشته باش بلکه سعی کن یاد بگیری که با زینتهای من چگونه رفتار کنی. همانگونه که ابن مسعود رضی الله عنه می گوید: (( ای مردم بکوشید مانند قطرب نهار نباشید )).
عبدالله: قطرب نهار یعنی چه؟
دنیا: قطرب نهار نام پرنده ای کوچک است که گاهی اینجا و زمانی آنجا می نشیند و تمامی روزش را با تلاش و بدون لحظه ای وقفه و استراحت سپری می کند وشبانگاه خسته به بستر می رود. بعضی از مردم نیز درست همینگونه هستند و در رابطه با دنیای خویش از صبح تا شام دوندگی می کنند ولی اصلاً به فکر آخرتشان نیستند. آدمیزاد خیلی مسکین است،چه اگر به همان اندازه ای که از فقر می ترسید از آتش جهنم می ترسید بیگمان وارد بهشت می شد.
عبدالله: مرا نصیحتی بکن.
دنیا: من تو را با کلام الله نصیحت می کنم که می فرماید: (( ای رسول خدا، برای آنان درباره زندگی دنیوی مثال آن آبی را بیـاور کـه از آسـمان می فرستیم که با دانه های زمینی به هم آمیخته و همه جا را سرسبز می کند سپس خشک شده بادها آنها را پراکنده می کنند و دیگر اثری از آن سبزه و طراوت باقی نمی ماند و خداوند بر همه چیز قادر است)).
اگر تو تا به حال هر روز یک بار حذر می کردی،از این پس هزار بار برحذر باش.
دنیا: به کلاغ گفتند علیرغم تلخی صابون چرا آنرا می دزدی؟ گفت آزار رساندن جزء طبیعت و سرشت من است. و به قول معروف نیش عقرب نه از راه کین است، اقتضای طبیعتش این است من نیز به تو می گویم که فتنه انگیزی سرشت من است. بنابراین مواظب باش که از عاشقان د نیا و همانند پرنده قطرب نهار نباشی… سپس ناگهان دنیا از جلوی چشمان عبدالله ناپدید شد و هرچه عبدالله فریاد زد دنیا! دنیا! کسی جوابش را نداد و عبدالله در حالی کــه سرش را تکان می داد گفت: پناه بر خدا، من چه نیـتی داشـتم می خواستم دنیا را به قتل برسانم… و زیر لب می گفت: من که یقین دارم تمام حیات من مانند لحظه ای کوتاه و گذرا است پس چرا آنرا در راه اصلاح وخیر صرف نکنم؟