قاسم بن مالک[۱] – که ثقه است – با اینان مخالفت کرده و آن حدیث را از اجلح از ابوزبیر از جابر روایت کرده است.[۲] اما سند اول، راجحتر است. احتمال هم دارد که اجلح هم از یزید بن اصم و هم از ابوزبیر، این حدیث را روایت کرده باشد.
فرمودهی: (أجعلتنی لله نداً؟) روایت ابن مردویه است.[۳] روایت نسائی و ابن ماجه چنین است: «أجعلتنی لله عدلا؟»: «آیا مرا همتای خدا قرار دادی؟» معنای هر دو روایت، یکی است.
ابن قیم گوید: «از جمله الفاظ شرک، بر زبان آوردن این جمله برای مخلوق است: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. همان طور که از پیامبر صلی الله علیه و سلم ثابت شده که مردی به او گفت: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، او بقیهی حدیث را آورده و سپس میگوید: این در حالی است که خدا در آیهی: ﴿لِمَن شَآءَ مِنکُمۡ أَن یَسۡتَقِیمَ ٢٨﴾ [التکویر: ۲۸]: «برای کسانی از شما که (خواستار راستی و درستی و طی طریق جاده مستقیم باشند و) بخواهند راستای راه را در پیش بگیرند». مشیت را برای انسان اثبات نموده است. حالا چگونه است کسانی که میگویند: «به خدا و به تو توکل میکنم»، «در پناه خدا و تو هستم»، «جز خدا و تو کسی را ندارم»، «این نعمت از خدا و توست»، «این از برکات خدا و برکات توست»، «در آسمان خدا را دارم و در زمین تو را دارم». یا بگوید: «به خدا و جان فلانی» یا بگوید: «این نذری برای خدا و برای فلانی است»، «من به خاطر خدا و فلانی توبه کردم» و یا بگوید: «به خدا و فلانی امیدوارم».
این جملات و جملهی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» را با هم مقایسه کن، ببین کدام یک، زشتترند؟ این امر برایت روشن میسازد که گویندهی این جملات نسبت به گویندهی جملهی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، به جواب پیامبر صلی الله علیه و سلم مستحقتر و سزاوارتر است. وقتی گویندهی جملهی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی»، پیامبر صلی الله علیه و سلم را شریک و همتای خدا قرار داده، گویندهی جملات فوق الذکر کسی را که در هیچ چیزی به پای پیامبر صلی الله علیه و سلم نمیرسد، بلکه شاید از دشمنان آن حضرت صلی الله علیه و سلم باشد، شریک و همتای پروردگار جهانیان قرار داده است؛ چون سجود، عبادت، توکل، بازگشت و روی آوردن، تقوی، ترس، کفایت کردن، توبه، نذر، سوگند، تسبیح، تکبیر، تهلیل (لا إله إلا الله گفتن)، حمد و ستایش کردن، طلب آمرزش، تراشیدن موی سر از روی خضوع و تعبد، طواف کعبه، دعا همهی اینها فقط حق الله است و برای غیر الله سزاوار نیست. خواه غیر الله فرشتهای مقرب و یا پیامبری مرسل باشد.
در مسند امام احمد آمده که مردی که مرتکب گناهی شده بود، پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم آورده شد. وقتی در حضور پیامبر صلی الله علیه و سلم ایستاد، گفت: «خدایا من به درگاه تو توبه کردم و به سوی تو بازگشتم، و به سوی محمد توبه نکردم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «عرف الحق لأهله»[۴]: «حق را برای اهل آن دانست».[۵]
میگویم: وقتی این فرمودهی پیامبر صلی الله علیه و سلم به کسی است که به آن حضرت گفت: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» پس به نسبت کسانی که دربارهی آن حضرت صلی الله علیه و سلم ابیات زیرا را گفتهاند، چگونه باید باشد:
فإِنَّ مِن جُودِک الدُّنیَا وضَرَّتُها | مِن عُلُومِک عِلمَ اللَّوحِ وَ القَلَمِ |
«همانا دنیا و نعمتها و امکانات دنیا، از بخشش توست، و علم لوح و قلم از علوم توست».
شاعر در همزیهی خود میگوید:
هَذِهِ عِلَّتِی وأنتَ طَبِیبِی | لَیسَ یَخفَی عَلَیک فِی القَلبِ دَاءُ |
«این درد من است و تو پزشک منی. در قلب، دردی نیست که بر تو پوشیده باشد».
امثال این سخنان، کفر صریح است.
مؤلف میگوید: (ولابن ماجه: عن الطفیل – أخی عائشه لأمها – قال: رأیت کأنی أتیت على نفر من الیهود؛ قلت: إنکم لأنتم القوم لولا أنکم تقولون: عزیربن الله. قالوا: وإنکم لأنتم القوم لولا أنکم تقولون: ما شاء الله، وشاء محمد. ثم مررت بنفر من النصاری، فقلت: إنکم لأنتم القوم لولا أنکم تقولون: المسیح ابن الله. قالوا: وإنکم لأنتم القوم لولا أنکم تقولون: ما شاء الله، وشاء محمد. فلما أصبحت، أخبرت بها من أخبرت، ثم أتیت النبی ج فأخبرته، قال: «هل أخبرت بها أحداً؟» قلت: نعم. قال: فحمد الله، وأثنی علیه، ثم قال: «أما بعد؛ فإن طفیلاً رأی رؤیا أخبر بها من أخبر منکم، وإنکم قلتم کلمه کان یمنعنی کذا وکذا أن أنهاکم عنها؛ فلا تقولوا: ما شاء الله وشاء محمد، ولکن قولوا: ما شاء الله وحده»[۶]).
(ابن ماجه از طفیل – برادر مادری حضرت عایشه رضی الله عنها حدیثی روایت کرده که گوید: در خواب دیدم که گویی پیش جماعتی از یهودیان آمدم و گفتم: همانا شما قوم خوبی بودید اگر نمیگفتید: عُزیر پسر خداست، آنان در جواب گفتند: شما قوم خوبی بودید اگر نمیگفتید: هر چه خدا بخواهد و هر چه محمد بخواهد. سپس از کنار چند نفر از مسیحیان عبور کردم، گفتم: همانا شما قوم خوبی بودید اگر نمیگفتید مسیح پسر خداست. آنان هم در جواب گفتند شما هم قوم خوبی بودید اگر نمیگفتید: هر چه خدا بخواهد و هر چه محمد بخواهد. وقتی صبح از خواب بیدار شدم، خوابم را برای افرادی تعریف کردم. سپس پیش پیامبر صلی الله علیه و سلم رفتم و خوابم را برایش تعریف کردم. فرمود: «آیا خواب را به کسی گفته ای؟» گفتم: بله. طفیل گوید: پیامبر صلی الله علیه و سلم حمد و ثنای خدا را به جای آورد و سپس فرمود: «أما بعد؛ طفیل خوابی دیده و آن را برای برخی از شما تعریف کرده است. شما جملهای گفتید که فلان و فلان چیز دلیل مرا منع میکرد که شما را از گفتن آن جمله نهی کنم. پس [ از این بعد] مگویید: هر چه خدا بخواهد و هر چه محمد بخواهد، بلکه بگویید: هر چه خدای یکتا بخواهد».)
ابن ماجه این حدیث را با این لفظ از طفیل روایت نکرده، بلکه این حدیث را از حذیفه روایت کرده و لفظش چنین است: هشام بن عمار برای ما حدیث نقل کرد و گفت: سفیان بن عُیَینه از عبدالملک بن عمیر از ربعی بن حِراش از حذیفه بن یمان برای ما حدیث نقل کرد که حذیفه گفت: یک نفر از مسلمانان در خواب دید که مردی از اهل کتاب را دید. وآن مرد گفت: شما قوم خوبی هستید اگر شرک نمیورزیدید و نمیگفتید هر چه خدا بخواهد و محمد بخواهد. آن مسلمان این خواب را برای پیامبر صلی الله علیه و سلم تعریف کرد. آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «أما والله إن کنت لأعرفها لکم، قولوا: ما شاء الله ثم شاء محمد»: «به خدا قسم، من از همهی شما بیشتر این مطلب را میدانم.[از این به بعد] بگویید: هر چه خدا بخواهد و سپس محمد بخواهد». احمد و نسائی مانند این حدیث را روایت کردهاند.[۷]
در روایت نسائی آمده کسی که آن خواب را دیده، خود حذیفه بود.[۸]
این روایت، روایت ابن عیینه است. سپس ابن ماجه این حدیث طفیل را آورده و اسنادش را نیز ذکر کرده، اما این لفظ را نیاورده و گفته است: إبن أبی شوارب برای ما نقل کرد و گفت: ابوعوانه از عبدالملک از ربعی بن حِراش، از طفیل بن سَخبَره – برادر مادری عایشه – از پیامبر صلی الله علیه و سلم مانند این حدیث را روایت کرده است. لفظ این روایت، از آنِ ابن ماجه است.[۹]
همچنین حماد بن سلمه، شعبه و ابن ادریس از عبدالملک این حدیث را روایت کردهاند و گفتهاند: این حدیث از طفیل روایت شده است. این چیزی است که حافظان حدیث راجح دانستهاند و اظهار داشتهاند که ابن عیینه در اینکه گفته این حدیث از حذیفه روایت شده، دچار اشتباه شده است.[۱۰]
روشن گردید که ابن ماجه این حدیث مذکور را با این لفظ روایت نکرده، بلکه احمد و طبرانی مانند آنچه که مؤلف آورده، این حدیث را روایت کردهاند.[۱۱]
(برگزیده از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– او قاسم بن مالک، مزنی است. با وجودی که ثقه و از راویان بخاری و مسلم است، اما برخی از ائمهی حدیث دربارهاش سخن گفتهاند و ساجی او را ضعیف دانسته است. حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تقریب التهذیب»،ص۴۵۱ میگوید: «او صدوق است و مقداری ضعف در او وجود دارد».
[۲]– ابن ابی حاتم در «العلل»، ۲/۲۴۰ میگوید: «دربارهی حدیثی که محمد بن حاتم از قاسم بن مالک از اجلح از ابوزبیر از جابر روایت کرده که جابر گوید: مردی پیش رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و گفت: ای رسول الله! هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی. آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمود: «ویلک جعلت لله عدلاً، بل ما شاء الله وحده»: «وای بر تو، برای خدا همتا و شریک قرار دادی، بلکه [ باید گفت: ] هر چه خدای یکتا بخواهد»، از پدرم سؤال کردم؛ پدرم گفت: «این حدیث، حدیثی منکر است و فقط اجلح از یزید بن اصم از ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و سلم آن را روایت کرده است.
[۳]– ابن عساکر در «تاریخ دمشق » ۴۱/۳۲۵ این حدیث را با همین لفظ روایت کرده است.
[۴]– تخریج آن قبلاً گذشت.
[۵]– الداء و الدواء اثر ابن قیم صفحات ۹۳-۹۴٫
[۶]– امام احمد در «المسند»، ۵/۷۲؛ دارمی در سننش، شمارهی ۲۶۹۹؛ بخاری در «التاریخ الکبیر»، ۴/۳۶۳؛ مروزی در «تعظیم قدر الصلاه»، شمارهی ۸۷۴؛ ابن ابی عاصم در «الآحاد و المثانی»، شمارهی ۲۷۴۳؛ ابویعلی در مسندش، شمارهی ۴۶۵۵؛ طبرانی در «المعجم الکبیر» شمارههای ۸۲۱۴- ۸۲۱۵؛ ابن نافع در «معجم الصحابه»، ۲/۵۰؛ ابونعیم در «معرفه الصحابه»، ۳/۱۵۶۵- ۱۵۶۶؛ ضیاء در «المختاره»، شمارههای ۱۵۴-۱۵۵ و دیگران از طفیل بن سَخبَره رضی الله عنه این حدیث را روایت کردهاند و اسنادش طبق گفتهی بوصیری در «مصباح الزجاجه»، ۲/۱۳۷ صحیح است.
[۷]– امام احمد در «المسند»، ۵/۳۹۳؛ نسائی در «السنن الکبری»، شمارهی ۱۰۸۲۰ و ابن ماجه در سننش، شمارهی ۲۱۱۸ این حدیث را روایت کردهاند. بوصیری در کتاب «مصباح الزجاجه»، ۲/۱۳۷ گوید: «راویان این حدیث بنا بر شرط بخاری ثقهاند، اما این حدیث منقطع است و راوی بین سفیان و بین عبدالملک بن عُمیر ذکر نشده است».
[۸]– نسائی این حدیث را در کتاب «عمل الیوم واللیله»، شمارهی ۹۸۴ روایت کرده است.
[۹]– سنن ابن ماجه، ۱/۶۸۵٫ اسناد این حدیث، صحیح است و تخریجش قبلاً گذشت.
[۱۰]– نگا: فتح الباری، ۱۱/۵۴۰٫
[۱۱]– امام احمد در «المسند »، ۵/۷۲؛ طبرانی در «المعجم الکبیر»، شماره های ۸۲۱۴- ۸۲۱۵ و دیگران این حدیث را روایت کردهاند.