گفته ی آن کس که می‌گوید: هرچه خدا بخواهد و تو بخواهی (۳)

جمهور علماء گفتن عبارت: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» را منع کرده‌اند فقط از ابو جعفر داودی، گفته‌ای نقل شده که مقتضی جواز این جمله است و برای آن به این آیات استناد استدلال نموده است: ﴿وَمَا نَقَمُوٓاْ إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِ﴾ [التوبه: ۷۴]: «چیزی که این منافقان را بر سر خشم آورد و سبب انتقام گرفتن آنان شود وجود ندارد، مگر این که خدا و پیغمبرش به فضل و کرم خود آنان را (با اعطاء غنائم که هدف ایشان در زندگی است) بی‌نیاز گردانده‌اند» ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِیٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِ﴾ [الأحزاب: ۳۷]: «(یادآور شو) زمانی را که به کسی (زیدبن‌حارثه نام) که خداوند (با هدایت دادن وی به اسلام) بدو نعمت داده بود و تو نیز (با تربیت کردن و آزاد نمودن وی) بدو لطف کرده بودی، می‌گفتی» و مانند آنها.

درست، همان قول جمهور است چون پیامبر صلی الله علیه و سلم از گفتن این جمله نهی فرمودند و به کسی که این جمله را به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت، فرمود: «أجعلتنی لله نداً؟!»[۱]: «آیا مرا شریک و همتای خدا قرار دادی؟» و گفته‌ی آن یهودی که این جمله را همتا قرار دادن یا شریک قرار دان برای خدا دانست، تأیید نمود.

محال است که گفتن این جمله، جایز باشد. اما راجع به آیاتی از قرآن که ابوجعفر داودی برای اثبات جواز گفتن: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» بدان استناد و استدلال نموده، علماء دو جواب را به آن داده‌اند:

اول- این امر مختص خدای یکتا و بی‌شریک است و مخلوق نمی‌تواند چنین کاری انجام دهد. همان طور که خدای متعال به هر یک از آفریده‌هایش که بخواهد، سوگند یاد می‌کند در اینجا هم می‌تواند چنان جملاتی را برای هر یک از آفریده‌هایش که بخواهد، به کار برد.

دوم – جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» شریک قرار دادن کسی در مشیت و خواست الله است. اما آیات فوق درباره‌ی دو فعل متفاوت خبر داده است. در آیه‌ی: ﴿وَمَا نَقَمُوٓاْ إِلَّآ أَنۡ أَغۡنَىٰهُمُ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ مِن فَضۡلِهِ﴾ خدای متعال خبر داده که خدا، مؤمنان را بی‌نیاز کرده و پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز آنان را بی‌نیاز کرده است. اما بی‌نیاز کردن از جانب خدا، واقعی است؛ چون اوست که بی‌نیاز کردن مؤمنان را مقدر نمود و از جهت پیامبر صلی الله علیه و سلم به اعتبار انجام دادن این کار، امری حقیقی است. در آیه‌ی: ﴿وَإِذۡ تَقُولُ لِلَّذِیٓ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِ وَأَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِ﴾ نعمت دادن نیز به همین صورت است. خدا نعمت اسلام را نصیب زید کرد و پیامبر صلی الله علیه و سلم به وسیله‌ی آزاد کردنش، به او نعمت داد و در حقش احسان کرد. این امر برخلاف مشارکت در یک فعل واحد می‌باشد. پس نهی از گفتن جمله‌ی: «هر چه خدا بخواهد و تو بخواهی» مربوط به زمانی است که در یک فعل مشارکت وجود داشته باشد.

اگر بگویی: نحودانان اظهار داشته‌اند که «ثم» همچون «واو» مقتضی اشتراک معطوف و معطوف علیه در حکم می‌باشد، پس چرا گفتن آن جمله با «ثم» جایز و با «واو» ممنوع است. نهایت امر این است که گفته شود: «ثم» اقتضای ترتیب میان معطوف و معطوف علیه دارد، برخلاف «واو» که اقتضای جمع میان معطوف و معطوف علیه دارد و این امر صورت اشتراک میان معطوف و معطوف علیه در حکم را تغییر نمی‌دهد.

در جواب گفته می‌شود: زمانی از گفتن این جمله نهی می‌شود که معطوف و معطوف علیه با هم در یک حکم اشتراک داده شود و این هم فقط با آوردن «واو» حاصل می‌شود و با آوردن «ثم» حاصل نمی‌شود؛ چون «ثم» اقتضای جمع میان معطوف و معطوف علیه ندارد و فقط اقتضای ترتیب میان معطوف و معطوف علیه دارد. پس وقتی این جمله با «ثم» آورده شود، مشارکت دادن و جمع معطوف و معطوف علیه در لفظ از بین می‌رود.

از نظر معنا هم باید گفت که خدای متعال مشیت مختص به خود را دارد و مخلوق نیز مشیت مختص به خود را دارد. پس اگر «ثم» را می‌آورد و منظورش این می‌بود که پیامبر  صلی الله علیه و سلم با خدای متعال در مشیت، شریک است همچون جمله‌ی: «لولا الله وفلان – مثلاً – لم یوجد ذلک»: «اگر خدا و فلانی نبود – مثلاً فلان چیز وجود نداشت» بوده و نهی به حال خود باقی بود. بلکه در این صورت، آوردن جمله‌ی مذکور با «ثم» – که منظورش شریک قرار دادن پیامبر  صلی الله علیه و سلم با خدا در مشیت است – بدتر از آوردن آن جمله با «واو» – که منظورش شریک قرار دادن پیامبرع با خدا در مشیت نیست – می‌باشد. این امر شبیه جمع بین اسم خدا و اسم غیر خدا در یک ضمیر واحد است؛ به همین دلیل پیامبر  صلی الله علیه و سلم خطیب را موقعی که گفت: «ومن یعصهما فقد غوی»: «و هرکس آن دو (خدا و پیامبر  صلی الله علیه و سلم را نافرمانی کند، گمراه و منحرف شده است»، سرزنش نمود  به او گفت: «بئس الخطیب أنت[۲]: تو بد خطیبی هستی».

 

 

(برگزیده از کتاب تیسیر العزیز الحمید شرح کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)

[۱]– حدیثی صحیح است. تخریج این حدیث در باب:«الخوف من الشرک» گذشت.

[۲]– تخریج آن در مقالات  قبلی گذشت.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …