یکی از دوستان میگفت: از فرودگاه به قصد شهری دیگر سوار ماشینی شدم؛ دیدم که این راننده، شادمان و سرحال است و خدا را سپاس میگوید و پروردگارش را یاد میکند؛ از او در باره خانوادهاش پرسیدم. به من گفت: دو همسر و بیش از ده فرزند دارد و درآمد ماهیانهاش فقط هشتصد ریال است و خانهای قدیمیدارد که او و خانوادهاش، درآن زندگی مینمایند و با این حال خیلی راحت و آسوده خاطر است. چون به آنچه خداوند، بهره او نموده، راضی و خشنود میباشد. آن دوست، میگفت: با مقایسه این مرد و مردمانی که میلیاردها پول و کاخ و خانههای زیادی دارند و زندگی تنگ و ناگواری را بسر مینمایند، شگفت زده شدم و آنگاه دانستم که سعادت و خوشبختی در مال و دارایی نیست.
بازرگان ثروتمند و معروفی بود که ثروت هنگفت و دهها کاخ و خانه داشت؛ اما بداخلاق، بدرفتار و زشت خوی بود؛ او، در سفر و دور از خانوادهاش، درگذشت؛ چون به آنچه خداوند، به او داده بود، راضی نبود: ﴿ثُمَّ یَطۡمَعُ أَنۡ أَزِیدَ ١۵ کَلَّآۖ إِنَّهُۥ کَانَ لِأٓیَٰتِنَا عَنِیدٗا ١۶﴾ [المدثر: ۱۵- ۱۶] «سپس طمع میورزد که (بر ثروت و قدرتش) بیفزایم. هرگز! (چنین نخواهد شد و به آرزویش نخواهد رسید). چرا که او، با آیات ما، مخالف و ستیزه جوست».
عربهای قدیم، تنهایی در صحرا و دوری از مردم را نشانه آسودگی خاطر میدانستند. یکی از عربهای قدیم گفته است:
عوی الذنب فاستأنست بالذئب إذ عوی | وصــوت انـســان فـکـدت أطـیــر |
«گرگ، عوعو کرد و من با صدای گرگ انس گرفتم و صدای انسانی، درآمد و نزدیک بود پرواز کنم».
ابوذر در ربذه سکنی گزید. سفیان ثوری میگوید: دوست داشتم در دره ای بودم و کسی مرا نمیشناخت! در حدیثی چنین آمده که: «نزدیک است بهترین دارایی انسان، گوسفندانی باشند که آنها را به محل ریزش باران و درهها میبرد و او با دین خود از فتنهها فرار میکند».
هنگام بروز فتنه بهترین و سالمترین کار برای بنده، این است که از فتنه فرار نماید.